سفر به سرزمین پارسی زبان تاجیکستان

بار دیگر شهری که دوست دارم

یک روز سرد زمستانی در فرودگاه مشهد دنبال کسی می‌گردم تا به این سوالم جواب واضح و شفافی بدهد که بدون ویزا می‌شود از مرز خارج شد یا نه؟ با این که قرار بوده همه چیز طبق برنامه پیش برود، اما خیلی چیزها دست به دست هم داده تا این گونه نشود. همین الان هم امیدی ندارم تا این سفر انجام شود به هر کس می‌گویم که می‌شود بدون ویزا از مرز خارج شد با تعجب نگاهم می‌کند و چیزهایی می‌گوید که من خیلی نمی‌فهمم. سر و کله زدن با این و آن هم خیلی فایده‌ای ندارد.
کد خبر: ۲۴۴۲۸۶

 زمان پرواز نزدیک می‌شود و تقریبا همه راه‌ها به بن‌بست رسیده است تا این که سرانجام یک تاجیکی به کمکم می‌آید و در کمال ناباوری یکباره همه چیز درست می‌شود. عجیب است در کشور خودم پارتی‌ام یک مرد تاجیک می‌شود! وقتی داخل سالن انتظار می‌روم تازه متوجه می‌شوم که پرواز با تاخیر انجام می‌شود. هوای بد دوشنبه بهانه این تاخیر است. توی سالن ایرانی‌ها و تاجیک‌های بسیاری دیده می‌شوند. پشت سرم یک ایرانی و تاجیکی طوری درباره تجارت، سیاست و مسائل پشت پرده و جلوی پرده صحبت می‌کنند و چنان ظرافت کنایه‌ها و طنزهای یکدیگر را متوجه می‌شوند که یادم می‌رود این دو از دو کشور مختلف هستند. سرانجام بعد از چند ساعت تاخیر پرواز انجام می‌شود. پرواز مشهد به دوشنبه یک ساعت و نیم طول می‌کشد. هوای دوشنبه هم مثل مشهد ابری است. همه جا برف باریده، فرودگاه دوشنبه همان طور که فکر می‌کردم کوچک و جمع و جور است. توی سالن تشریفات که می‌رویم همه به سمتی می‌روند و شروع به پر کردن برگه‌هایی می‌کنند که بیشترشان به خط سیریلیک است. برایم کمی عجیب است که این حروف غیرملموس وقتی خوانده می‌شوند برای همه فارسی‌زبانان قابل فهم است. دنبال کسی می‌گردم تا کمی کمتر احساس غریبگی کنم. کمی بعد معجزه اتفاق می‌افتد و یک نفر بلند بلند اسم مرا صدا می‌زند به طرف صدا برمی‌گردم. یک نفر بومی تاجیکی می‌بینم. با کلاه سیاهی بر سر و بسیار خوش مشرب. با او همراه می‌شوم. او عبدمنان است فرستاده سفارت. پاسپورتم را می‌گیرد و با او وارد اتاقی در کنار سالن تشریفات فرودگاه می‌شویم. در شاه‌نشین اتاق ماموری با لباس شخصی نشسته و مشغول رتق و فتق امور است از قیافه‌اش معلوم است که آدمی جدی است. با کمک عبدمنان برگه را پر می‌کنیم. وقتی از من 2 قطعه عکس طلب می‌کند می‌گویم تنها یک عکس همراه دارم. با همان فارسی دری فوق‌العاده می‌گوید: «اشکال ندارد.» به طرف مامور می‌رویم و بعد با شکلی دیگر از قدرت و نفوذ تکنولوژی و استفاده بهینه و روزمره آن آشنا می‌شوم. مقابل دوربین موبایل مامور می‌نشینم و ژست می‌گیرم تا او عکسی بگیرد کار تمام می‌شود. از اتاق بیرون می‌آییم با شتابی که عبدمنان دارد معلوم است که خیلی زود باید به جای دیگری برویم حالا دیگر غروب شده است. موبایل عبدمنان مدام زنگ می‌زند و او به آن طرف خطی‌ها می‌گوید که تا چند دقیقه دیگر باید خود را به فرودگاه برسانند. ساک به دست به دنبال او می‌دوم. ظاهرا یک پرواز دیگر در پیش است. توی سالن فرودگاه مهدی نجف‌پور و امرالله محمودی خبرنگار و تصویربرداری صداوسیما در تاجیکستان به همراه شیرزاد خبرنگار ایرنا را می‌بینم. معلوم می‌شود آدم‌های آن طرف خط همین خبرنگاران هستند. یک جورایی عبدمنان من را به آنها می‌سپارد با این تاکید مشفقانه که «تنگدلش نکنین.»

غوغای یوسف در میان تاجیک‌ها

کمی به هواپیما دیر می‌رسیم و همین دلیلی می‌شود تا هر جای خالی که گیر آوردیم بنشینیم من کنار جوانی می‌نشینم که چند مجله سیاه‌و‌‌سفید در دست دارد. ظاهرا ازبک است. چون خیلی خوب فارسی صحبت نمی‌کند. خیلی زود با زبان شکسته بسته‌ای با هم ارتباط برقرار می‌کنیم.

عکس روی جلد مجله او تصویری بزرگ از مصطفی زمانی و کتایون ریاحی در سریال حضرت یوسف است که این روزها از تلویزیون پخش می‌شود و حالا در بین تاجیک‌ها با استقبال فوق‌العاده‌ای روبه‌رو شده است. تقریبا در تمام کلوب‌های فروش فیلم، سریال حضرت یوسف به مردم عرضه می‌شود. عجیب است ولی بعد از پخش هر قسمت تازه این سریال از تلویزیون ایران، می‌توان آن قسمت را در کلوب‌های فروش فیلم دید که قیمت هر سی‌دی تازه این سریال گاه تا 10‌سامانی نیز می‌رسد. بی‌دلیل نیست که صحبت‌های من و جوان کناردستی‌ام بیشتر حول‌وحوش آدم‌های این سریال است و البته این صحبت‌ها تنها به سریال حضرت یوسف محدود نمی‌شود. حافظ، سعدی، تیمور لنگ، فردوسی، رودکی، وضعیت اقتصادی و خیلی چیزهای دیگر علتی می‌شوند برای گفتگوی من با او که البته خیلی از حرف‌های همدیگر را هم متوجه نمی‌شویم، اما شاید درباره پخش سریال حضرت یوسف در تاجیکستان آوردن این مطلب خیلی بیراه نباشد که می‌گویند از هنگام پخش این سریال در این کشور، تعداد کسانی که نام فرزندانشان را یوسف گذاشته‌اند بشدت افزایش یافته است.

هواپیما به طرف خجند مرکز ولایت سغد پرواز می‌کند. در فرودگاه خجند با استقبال روبه‌رو می‌شویم. از آنجا به طرف هتل حرکت می‌کنیم وقتی به هتل می‌رسیم تازه متوجه می‌شویم که بارنامه همه به اسم من است و من باید به همراه راننده که «دوران» نام دارد به فرودگاه برگردیم. فاصله برگشتن تا فرودگاه چیزی حدود 20 دقیقه طول می‌کشد. در کنار خجند شهری وجود دارد که سال‌ها عملا روی نقشه وجود نداشته است؛ شهری که در زمان شوروی سابق در آن اورانیوم کشف شد و همین باعث شد که حکومت کمونیستی شهری زیرزمینی در آن احداث کند که هنوز هم وجود دارد. بجز این در اطراف این شهر و در جاهای مختلف زباله‌های هسته‌ای مدفون است که اتفاقات تلخ بسیاری را باعث شده است. شب با شخصی به نام «باباجان» آشنا می‌شویم که زمانی مدیر تلویزیون تاجیکستان بوده است. «باباجان» فارسی را خوب صحبت می‌کند و اشراف خوبی به مسائل فرهنگی و اجتماعی دارد. او 20 سال پیش راهنمای گروه فیلمساز ژاپنی بوده که محصول کارشان این روزها برای چندمین بار با عنوان «راه ابریشم» از تلویزیون پخش می‌شود. «راه ابریشم» از مجموعه‌های مستندی بود که خیلی‌ها علاوه بر موسیقی حیرت‌انگیزش به خاطر نگاه جستجوگرانه سازندگانش هنوز به یاد دارند. باباجان آدم خوش‌صحبتی است. حرف‌های زیادی هم برای گفتن دارد. معلوم است گذشته پرفراز و نشیبی داشته با این وجود هنوز سرزندگی‌اش را در صحبت کردن با دیگران از دست نداده است و وقتی چانه‌اش گرم می‌شود از خاطرات گوناگونش برای ما می‌گوید. این که چگونه به هنگام تصدی‌گری تلویزیون توانسته 2گروه مخالف تاجیک را تنها با پخش یک خبر با هم متحد کند یا این که به هنگام مشایعت «پرزیدنت» با رئیس‌جمهور روسیه ناگهان به او اطلاع می‌دهند هیچ فیلمی درون دوربین‌های تصویربرداری نیست! و او در کمترین فرصت با ترفندی که ظاهرا فقط از او ساخته بوده فیلم‌های آن دیدار را به دست آورده و با وجود میل بدخواهان که متوجه موضوع شده و موضوع را در جلسه دولت مطرح می‌کنند، جریان کامل دیدار را از تلویزیون پخش می‌کند و این گونه هنرش را به رخ همه می‌کشد و بدخواهان را در گوشه رینگ گیر می‌اندازد.

آرامش با دیازپام 10

بعد از شام به هتل وطن خجند می‌رویم. کمی باورش برایم سخت است، اما مردم تاجیکستان با وجود مشکلات ریز و درشت اقتصادی از آرامش عجیبی برخوردارند. آن شور و حرارت و عجله‌ای که ما ایرانی‌ها داریم محال است در تاجیک‌ها ببینید. یک نوع سکوت و طماءنینه در رفتار و سکنات آنها وجود دارد که فکر نمی‌کنم در جای دیگری وجود داشته باشد. می‌شود گفت که هیچ عجله‌ای برای انجام کارها ندارند. شاید به همین دلیل است که توی اتاق هتل هیچ ساعت دیواری وجود ندارد. صبح روز بعد دفتر اقتصادی ایران و تاجیکستان در خجند قرار است افتتاح شود حضور آن همه خبرنگار مختلف برایم تعجب انگیز است. اینجا هم رسم هدیه دادن به خبرنگارها وجود دارد. حتی خبرنگار بی‌بی‌سی هم می‌آید و با لب خندان هدیه‌اش را می‌گیرد. برای آدمی که از تهران با خیابان‌های شلوغ و پر ترافیکش به شهری مثل خجند آمده باشد اولین چیزی که چشمش را می‌گیرد همین خیابان‌های بسیار وسیع و فراخ و البته خلوت این شهر است. ظاهرا دوراندیشی حاکمان سال‌های دور شوروی باعث شده تا همیشه نصفه خالی لیوان را ببینند و حتی از این فکر که خیابان‌ها هم می‌‌تواند محل فرود هواپیما باشد نگذرند. بله باور کنید هر خیابان معمولی دوشنبه یا خجند به اندازه بزرگراه‌های ما عرض دارد و هواپیما اگر خلبانش‌ خیلی خلبان باشد می‌تواند در آن بنشیند.

مثل هر جای دیگر احساس خود برتر بینی در اینجا هم وجود دارد. مردم خجند به خاطر سابقه‌ای که دارند خود را نسبت به مردم دیگر جاهای کشورشان برتر می‌‌دانند، البته برای این موضوع هم دلایل خاص خودشان را دارند. تقریبا بیشتر شاعران و اندیشمندان که امروز تاجیکستان به آنها می‌نازد تنها از این ناحیه برخاسته‌اند. به همین دلیل است که در رفتار، گفتار و نحوه پوشش مردم خجند تفاوت کاملا محسوس با دیگر شهرها و بخصوص دوشنبه می‌توان دید. همچنان که گفتم مردم تاجیکستان با مشکلات ریز و درشت اقتصادی دست به گریبانند، اما این موضوع دلیل نمی‌شود که به وضع ظاهری آنها خدشه‌ای وارد شود. کلاه‌پوستی، پالتوی بلند، کفش‌های واکس خورده و کراوات ویژگی مردان خوشپوش تاجیکی است.

در تاجیکستان ضرب‌المثلی وجود دارد که کفش مثل صورت آدم می‌ماند همیشه باید تمیز باشد و این همیشه تمیز باشد یعنی این که کفش‌ها همیشه باید واکس‌ خورده باشد.

برنامه بعدی در تالار رودکی شهر خجند برگزار می‌شود. مراسم بزرگداشت سی امین سالگرد انقلاب با حضور نویسندگان و اندیشمندان شهر خجند. وقتی وارد می‌شوم اولین چیزی که جلب توجه می‌کند میز بزرگی است که در وسط تالار وجود دارد و عده‌ای زن و مرد دور آن نشسته‌‌اند دور تالار نیز صندلی‌هایی گذاشته و عده‌ای زن و مرد نیز روی آن نشسته‌اند. با شروع برنامه همه ساکت می‌شوند و تا پایان مراسم از هیچ‌کس صدایی بلند نمی‌شود؛ همان چیزی که در ایران تقریبا به یک افسانه شبیه است. علی‌اصغر شعردوست، سفیر ایران در تاجیکستان در سخنانی به جایگاه ایران امروز و نقش آن در دنیای امروز می‌پردازد. شعردوست مدتی پیش از سوی مطبوعات تاجیکستان به عنوان سفیر سال انتخاب شده است، آن هم در جایی که سفرای کشورهای دیگری مثل روسیه و آمریکا هم مطرح بوده‌اند.

او به هر حال این ویژگی را داشته که به واسطه سال‌ها حضور در تاجیکستان و تحقیق در ادبیات و فرهنگ تاجیک نگاه بسیاری از نویسندگان، شاعران و اندیشمندان این کشور را به خود جلب کند و فراتر از یک چهره سیاسی نزد مردم مقبولیت داشته باشد. بعدها و در مراسم‌های مختلف متوجه احترام مردم طبقات مختلف به او می‌شوم. مراسم با شعرخوانی عده‌ای از شاعران تاجیک به پایان می‌رسد.

سه قهرمان تاریخی رئیس جمهور

برای پرواز به دوشنبه به فرودگاه خجند آمده‌ایم. هواپیمایی که قرار است سوار شویم از بیرون هیچ سر و شکل دل‌انگیزی ندارد. هیچ‌جور نمی‌توانم به خودم دلگرمی بدهم. فاجعه وقتی است که وارد هواپیما می‌شویم.

داخل هواپیما همه چیز بوی کهنگی و پوسیدگی می‌دهد.

چند جا را چسب کاری کرده‌اند و بقیه تعمیرات را هم آنقدر با بدسلیقگی انجام داده‌اند که ناخودآگاه آدم فقط به سقوط فکر می‌کند! هر چه دعا بلدم می‌خوانم. علاوه بر این، آن پره‌های بیرون هواپیما بدجوری توی ذوقم می‌زند. اما کنار دستی‌ام اطمینان می‌دهد که پرواز خوبی خواهیم داشت. با هزار امید پرواز می‌کنیم و ساعتی بعد در فرودگاه دوشنبه می‌نشینیم. راستش فکر نمی‌کنم بدترین هواپیمای ایرانی هم همچین سر و شکلی داشته باشد.

همانقدر که خیابان‌های دوشنبه وسیع است این عیب را هم دارد که بسیار پر چاله چوله‌اند و تقریبا هیچ رسیدگی به ‌آنها نمی‌شود. شب‌ها، خیابان‌ها و محلات در تیول ‌سگ‌های ولگردی است که اصلا نفهمیدم چرا جمعشان نمی‌کنند. شنیدن صدای پارس سگ‌ها در همه جای مناطق شهر امری کاملا طبیعی است. با این صدای سگ‌ها محال است فکر خارج شدن از خانه به سرم بزند. گذشته از آن مشکل رشوه‌گیری خصوصا در بین پلیس‌ها به طور علنی دیده می‌شود. به طوری که گاه به طنز در برنامه‌های رادیو و تلویزیون هم تا‌آنجا که مقدور باشد به آن اشاره می‌شود.

شاید بزر‌گ‌ترین پاشنه آشیل تاجیکستان کمبود برق، گاز و انرژی‌های دیگر باشد و به دلایل بسیاری کشورهای دیگر مثل ازبکستان و ترکمنستان با اهرم‌هایی که در اختیار دارند این کشور را تحت فشار قرار می‌دهند تا امتیاز بگیرند به طور کلی تنها در چند ساعت شبانه‌روز برق وجود دارد و از این نظر کشور با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می‌کند.

در تاجیکستان روزنامه به شکلی که ما در کشورمان به طور روزانه می‌بینیم وجود ندارد تنها چند نشریه مثل جمهوریت به زبان تاجیکی، خلق آوازی به زبان ازبکی و نارودنایا گازتا به زبان روسی سه بار در هفته چاپ و منتشر می‌شوند از آن گذشته بیشتر این نشریات یک تحریریه مشترک دارند. امام‌علی رحمان رئیس‌جمهور تاجیکستان 3‌قهرمان تاریخی را برای ملت خویش برگزیده و آنها به انحای مختلف در رسانه‌های گروهی تاجیکستان تبلیغ می‌شوند و‌آن 3 قهرمان غیر از فردوسی، کوروش و اسماعیل سامانی نیستند. او زمانی رئیس یک مجتمع کشاورزی بوده که بعد از استعفای رحمان نبی‌اف نخستین رهبر این کشور پس از استقلال از اتحاد جماهیر شوروی به ریاست شورای عالی تاجیکستان و سپس به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد.

قرار است در «اتفاق نویسندگان» مراسم دیگری با حضور ایرانیان برگزار شود. تعدادی از آهنگ‌های انقلابی «مثل ایران ایران، رگبار مسلسل‌ها»، «خمینی ای امام و...» را به آهنگساز و خواننده شناخته شده تاجیک یعنی فخرالدین ملک سفارش داده‌اند و او و گروهش آن را برای عده‌ای از خانواده‌های ایرانی اجرا می‌کنند.

این «اتفاق نویسندگان» جایی است که در گذشته نویسندگان و شعرای دوشنبه از آن به عنوان پاتوق استفاده می‌کرده‌اند و به هر حال جای شناخته شده‌ای است. با وجود آن که سال‌ها از محو حکومت کمونیستی شوروی می‌گذرد اما هنوز بسیاری از مردم از آن روزگار به خوبی یاد می‌کنند، اگر چه عده‌ای دیگر هم از آن روزگاران دل‌خوشی ندارند. با این وجود به نظر می‌رسد خیلی‌ها هنوز متوجه تفاوت‌ها و شرایط امروز با گذشته نیستند. نویسنده‌ای تاجیک در این باره به نکته ظریفی اشاره کرده که علت این که مردم قدر این آزادی را نمی‌دانند شاید این باشد که آن را بدون پرداخت هزینه به دست آورده‌اند. هوای سالن بسیار سرد است و عجیب است که برای این مورد بدیهی هیچ فکری نکرده‌اند. به فخرالدین ملک می‌گویم خیلی خوب برنامه‌اش را اجرا کرد که او فقط لبخند می‌زند.

عکس روی جلد مجله‌ای در تاجیکستان تصویری بزرگ از مصطفی زمانی و کتایون ریاحی در سریال حضرت یوسف است که این روزها از تلویزیون این کشور پخش می‌شود و حالا در بین تاجیک‌ها با استقبال فوق‌العاده‌ای روبه‌رو شده است. تقریبا در تمام کلوب‌های فروش فیلم، سریال حضرت یوسف به مردم عرضه می‌شود.

مهدی غلا‌محیدری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها