در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
وی افزود: ژرمن تیلیون در بسیاری از آثارش درباره دامهای حافظه در شناخت و در عمل هشدار میدهد که سخنرانی تزوتان تودورف نیز امروز پیرامون همین موضوع خواهد بود.
تودورف در ابتدای سخنانش گفت: اولین سلسله نشستهای ژرمن تیلیون را با مضمونی آغاز میکنم که حافظه است؛ یعنی سعی میکنیم جایگاه امروزی تجربیات گذشته افراد و ملل را بررسی کنیم. ناگزیر به دلیل آشنایی با تاریخ قرن بیستم اروپا و بویژه دردناکترین رویدادهای آن این دوره به عنوان چارچوب اصلی بحث برگزیده میشود، زیرا اغلب این رویدادهای خاص هستند که حافظه فردی یا جمعی را به منظور توجیه اقدامات انجام شده در زمان حال به یاری میطلبند. این رخدادها همان دو جنگ جهانگیر با دهها میلیون کشتههایشان هستند و نیز نظامی توتالیتریستی را نیز نباید فراموش کرد که به ترتیب در روسیه، ایتالیا، آلمان و اروپای شرقی شکل کمونیسم، فاشیسم، نازیسم و دوباره کمونیسم را به خود گرفت. وی افزود: این رژیمها یک رشته وقایع هولناک بیبدیل آفریدند، بازداشتگاههایی برای میلیونها اسیر شکنجه و قلع و قمع نژادهای به اصطلاح پست. هدف از یادآوری گذشته چیست؟ نخست تایید هویت فردی و هویت جمعی است. هر دو نوع هویت در حال مرور آینده نمود پیدا میکند. بدون حس هویت شخصی خود را از درون در معرض تهدید و فلج شدگی میپنداریم. این نیاز به هویت کاملا مشروح است. فرد نیاز دارد بداند کیست به کدام گروه تعلق دارد.
تودورف تاکید کرد: نیاز به هویت امری انکارناپذیر است البته درست آن است که هویت را امری در حال حرکت و مکثر و نه یکتا و انعطافناپذیر بدانیم، اما از آنجا که انسان و گروهها در میان انسانها و گروههای دیگری زندگی میکنند پس پذیرفتن در حیات برای هر یک از آنها کافی نیست. باید دید این دفاع از خود و وجود خود چگونه بر حیات و وجود دیگران تاثیر میگذارد. اعمالی که هویت فردی یا جمعی را تقویت میکند الزاما مقید به اندیشههای اخلاقی نسبت به سایرین نیست و نباید سیاست هویت را با اخلاق غیریت مخلوط کرد. این متفکر فرانسوی در بررسی نقشهایی که حافظه شر مینامیم، خاطرنشان کرد: در ابتدا یادآور میشوم وقایعی که گذشته را میسازند به صورت روایتهایی مطرح میشوند که عموما شکلی مشابه دارند. روایت عملی که اخلاقا بیطرف نیست میتواند به سمت خیر یا شر حرکت کند و حداقل دو شخصیت اصلی دارد عامل و طرف منفعل. به این ترتیب میتوان چهار نقش اصلی را در هر روایت تاریخی قایل به ارزش دید. من یا در مقام خیر هستم یا از آن بهره میبرم. یا شخصیت شروری هستم و یا قربانی... در نگاه اول دو نقش از چهار نقش از نظر ارزشی کاملا مشخصند. ولی دو نقش دیگر (بهرهور و قربانی) به دلیل منفعل بودن خنثی میمانند. در واقع این دو نقش به دلیل رابطه قوی با دو نقش اولی اخلاقا زیر بار دیگری و فرو دست باقی میمانند. وضعیت بهرهوری از عمل خیر، وضعیتی پرافتخار نیست؛ زیرا بر ناتوانی ما گواهی میدهد البته قربانی امر شری بودن، بسیار محترمانهتر از مسوول آن بودن است. وی در ادامه اظهار کرد: دوگونه مهم ساخت تاریخی را در اینجا باز میشناسیم. روایت قهرمانی که پیروزی خودیها را میسراید و روایت قربانیها که درد و آلامشان را بازگو میکند. شاید دیدن قربانیها در کنار قهرمانان که همه تحسینشان میکنند عجیب باشد. چه چیز خوشایندی در قربانی بودن وجود دارد، قطعا هیچ، اما اگر هیچکس نمیخواهد قربانی باشد در عوض بسیارند کسانی که دوست دارند در گذشته قربانی بوده باشند و بس. آرزوشان داشتن سمت و جایگاه قربانی است. در زندگی خصوصی این سناریو بسیار آشناست. قربانی بودن شما را برای نالیدن، گلایه، اعتراض و درخواست کردن مجاز میشمارد و دیگران مجبورند تمام خواستههای شما را اجابت کنند وگرنه باید با شما هرگونه ارتباطی را قطع کنند. پس ماندن به نقش قربانی پرفایدهتر از آن است که خسارتی برای جبران مافات اگر در واقعیت مافاتی در کار باشد دریافت کنند. در این صورت امتیاز دائمی و توجه و قدرشناسی دیگران برای شما تضمین است.
وی افزود: آنچه در مورد افراد حقیقت دارد در مورد گروهها صادقتر است اگر بتوان با دلیل و برهان ثابت کرد که فلان گروه در گذشته مظلوم واقع شده در زمان حاضر اعتباری پایانناپذیر برایش تضمین میشود از آنجا که جامعه اذعان دارد که گروهها و نه تنها افراد دارای حقوق هستند پس چه بهتر که از آن استفاده کنیم. هر چه در گذشته ظلم حادتر بوده، حقوق مظلومان در زمان حال بیشتر است. به جای آن که برای به دست آوردن امتیازی مبارزه و تلاش کنیم آن را مجانی به دست میآوریم. فقط به دلیل تعلق داشتن به گروهی که در گذشته محروم و مظلوم واقع شده است.
پس دو نقش، برای این منظور مناسبند، نقش قهرمان خیر و قربانی معصوم و دو نقش نامناسبند نقش شر و بهرهور منفعل. پس به هنگام یادآوری گذشته گروه خود آن را با تصاویری مثبت باز میشناسیم و مستقیما به خود افتخار داشتن نقش زیباتر را میدهیم و البته به موازات آن نقش بهرهور ناتوان از عمل قهرمانانه و یا نقش شرور و بدکار را به دیگران واگذار میکنیم این توصیف مرسوم و دلپذیر هیچ فایده اخلاقی برای گوینده آن در نظر ندارد.
تودورف با اشاره به نقش تاریخ افزود: میدانیم که تاریخ را فاتحین مینویسند زیرا حق نگارش تاریخ یکی از امتیازات پیروزی است اما در قرنی که بتازگی تمام شده اغلب خواسته شده بود که به جای آن یا لااقل در کنار تاریخ فاتحین، تاریخ قربانیان، زیردستان و مغلوبین نیز وجود داشته باشد. از نظر صرفا تاریخی این درخواست کاملا مشروح است زیرا بخشهای کاملی از تاریخ را مینمایاند که تاکنون ناشناخته مانده بودند اما از نظر اخلاقی، قربانی خواندن خود هیچ گونه امتیاز و برتری اضافی به ما نمیدهد.
تنها راه برای پیشرفت اخلاقی شامل شناسایی و مبارزه با شر در درون خود است. اگر کسی امروزه به همگان اعلام کند که هوادار خیر است، کاملا بدجنسها و بدکارها را محکوم میکند، برای ضعفا اشک میریزد و قدرتمندان را میستاید چیزی بر ارزش خود نمیافزاید. درس اخلاق به دیگران دادن هرگز یک عمل اخلاقی نبوده و نیست. تقوای قهرمان هاله قربانی را کمرنگ نمیکند هر چند که قهرمانان و قربانیان خواستار آن باشند. در تحسین یک قهرمان با شهرت جهانی هیچ عمل قهرمانانهای صورت نمیپذیرد برعکس وجدان خوب، عمل خوب را خنثی میکند.
وی تاکید کرد: برخورداری از منزلت پدران قهرمان یا همدردی با پدران قربانی امر طبیعی و حتی تحسین برانگیز است، اما آنگاه که این احساسات در میدان شهر جار زده میشود معنای اضافی مییابد و در خدمت منافع ما قرار میگیرد نه در خدمت تربیت اخلاقی ما.
تودورف با بیان اینکه یادآوری گذشته در ملاء عام چیزی را به ما نمیآموزد ادامه داد: یادآوری آن که خودیها هم زمانی عامل شر با بهرهور منفعل از عمل قهرمانی دیگران بودهاند و پذیرش دیگران در مقام قربانی یا قهرمان خیر هیچ بهرهای را عاید فرد نمیکند، اما تنها به این وسیله میتوان به بررسی نقادانه هویت جمعی پرداخت. اکنون سعادت دیگری و تکامل خود را بر منافعش ارجح میدانیم و در نتیجه وارد عمل اخلاقی میشویم. یادآوری گذشته که در آن گروه ما نه قهرمان دایمی و خالص بوده و نه قهرمان ناب همیشگی برای نویسندگان این روایات تاریخی به منزله عملی است با ارزش اخلاقی برتر. اخلاق یا بیغرض است یا اصلا اخلاق نیست.
وی افزود: هنگامی که از دایره فردی و خصوصی به فضای عمومی گذار میکنیم، در مییابیم که عملی سیاسی نیز به نوبه از طرف آنچه میتواند وسوسه خیر باشد مورد تهدید است. این وسوسه بسیار رایجتر از وسوسه شر و به صورت تناقص گونه خطرناکتر از آن است. کافی است تاریخ هر نقطه جهان را بررسی کنیم تا به وضوح دریابیم قربانیان خیر طلبی پرشمارتر از قربانیان شر طلبی هستند. این وسوسه حاکی از آن است که خود را به عنوان خیر مجسم بدانیم و بخواهیم آن را بر دیگران تحمیل کنیم. نه تنها در زندگی خصوصی بلکه در حوزه عمومی در مسیر جهنم جز با نیتهای خیر برنمیخوریم. از این دیدگاه انگیزههای فردی، روانی و به عبارتی درد قرن ما اصلا جدید نیست و هیچ مشخصه خاصی ندارد. چیز تازه همان ساختار سیاسی توتالیتریسم و روحیه علمگراست که از آن حمایت میکند و مسوول آنند که همان تدابیر آغازین به نتایجی فاجعهبارتر میرسد.
تودورف تاکید کرد: خوبی کردن در برابر دکترینهای خیر قرار میگیرند. اینها همگی یک ایراد غیرقابل رفع دارند و آن اینکه در اوج قله یک توهم آرمانی را قرار میدهند و نه افراد بشر. اما آدمها بدی را به خاطر بدی انجام نمیدهند همیشه خیال میکنند دنبال خیر هستند فقط در بین راه ناگزیر باعث رنج کشیدن دیگران میشوند. ادامه خیر در صورتی که افرادی که باید از آن بهره برند فراموش میشوند با عمال شر در هم میآمیزد. رنجهای انسان بیشتر از انجام خیر ناشی میشود تا از انجام شر. پس بهتر آن که از انجام هرگونه طرح جامع شرزدایی از روی زمین منصرف شویم تا خیر بر آن حاکم شود. وی با بیان این که حافظه گذشته به خودی خود بیهیچ محدودیتی نه خوب است نه بد، افزود: بهرههایی که میتوان بدانها امید بست ممکن است خنثی و یا حتی از مسیر منحرف شوند. با استفاده از گذشته به نفع خودمان و نیز به شکلی که یادآوری خاطراتمان به خود میگیرد و در میان دو قطعه صخره در میان دریا که مکمل یکدیگرند در حرکت است.
در زندگی عمومی خاطره گذشته به خودی خود توجیه خود نیست بلکه برای مفید بودن به یک رشته کار تبدیلکننده نیاز است. این تبدیل شامل گذار از مورد خاص به پندی کلی است مثل اصل عدالت، آرمان سیاسی، قاعده اخلاقی و غیره که باید به خود مشروع باشد و خاطره خوشی را به یاد ما میآورد. یکتا بودن واقعه مانع از آن نیست که درسی که از آن میگیریم جهانشمول نباشد. حافظه گذشته در صورتی مفید است که برقراری عدالت را بسیطترین معنای خود و با فاصله زیاد با چارچوب دادگاهها ممکن سازد. بدین معنا که فرد باید به دستورات انتزاعی کلی گردن نهد. این بهای عدالت است و تصادفی نیست که اگر همانهایی که مورد توهین واقع شدهاند مجری آن نباشند.
وی در پایان سخنان خود تصریح کرد: میخواهم این نظریهها را با اشاره به سرنوشت فردی به تصویر کشم که با گذشته رابطهای مثال زدنی دارد. خانم ژرمن تیلیون از نظرمن زنی است که واقعا تجسم عدالت است، اما باید دانست که عدالتخواهی الزاما بدان معنی نیست که ماموریتی برای خود قایل شویم که برحسب آن به دیگران درس اخلاق بدهیم. کسی که این کار را میکند قطعا خود را خدشهناپذیر میداند در حالی که بدترین گروه انسانی گروهی است که خود را کامل بداند. به همین دلیل ژرمن تیلیون یکبار برای همیشه تصمیم گرفت هیچ درسی ندهد نه سیاسی نه اخلاقی و البته دوست هم ندارد پشت سر هم طومار و فراخوان امضا کند. عدالت مورد نظر ژرمن تیلیون در نهایت به یک فکر ختم میشود ارزش انکارناپذیر فرد بشر.
در پایان سخنان تزوتان تودورف، حاضران در جلسه به طرح سوالهای خود از وی پیرامون مسایل مختلف فرهنگی و اندیشهای پرداختند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد