
البته این دیدگاه چندان هم بیربط نیست، زیرا همواره بخشی از فرهنگ عامه را اوهام، خیالات و خرافات در بر گرفته است و از طرفی آشکار است که فواید معنوی فرهنگ عامه بیش از جنبه مادی آن بوده است به همین دلیل مهمترین فایده فرهنگ عامه را باید در بخش غیرمادی زندگی یافت. برای مثال اگر هدف محققی شناخت هویت ملی یک قوم باشد باید مطالعه فرهنگ عامه قوم مذکور را در کنار منابع دیگر در دستور کار خود قرار دهد، زیرا آنچه که معمولا در کتابهای خواص نمیآید در فرهنگ عامه منعکس میشود.
شاخصههای هویت قومی، با مقولههایی مانند نژاد، سرزمین و دین، در بسیاری از آثار شفاهی خود را نشان میدهند و قهرمانهای هر قوم معمولا در مقابل ضد قهرمانهای اقوام دیگر قرار میگیرند و معمولا علاوه بر حراست از محدودههای جغرافیایی، از دین خود در مقابل هجوم و گسترش دین دشمن پاسداری میکنند.
فرهنگ، اخلاق، آداب و رسوم، زبان و مبانی فکری و فلسفی و مسائل جزئیتری همچون نوع پوشش، ابزار کار، شیوه معیشت، مناسبات اجتماعی را هم تا حدودی میتوان با مطالعه فرهنگ عامه یک قوم دریافت کرد.
کتابهای تاریخی ایران معمولا به روابط سیاسی نظامی حکومتها پرداختهاند و کمتر از زندگی مردم عادی حرفی به میان آوردهاند. هرچند با مطالعه تاریخهای محلی و از لابلای متون ادبی میتوان تا حدودی به این مهم راه برد، اما کمتر منبعی همچون منابع فرهنگ عامه میتواند پژوهشگر را به شناخت روابط اجتماعی اقتصادی راهنمایی کند.
هرچند بسیاری از قهرمانهای ادبیات عامیانه را شاهزادگان تشکیل میدهند، اما در این قصهها هیچگاه همچون کتابهای تاریخی مردم فرودست فراموش نمیشوند و چه بسیار افرادی از پایینترین سطح مردم جامعه که خود را از تنور کومههای کوچک و تاریک بیرون میکشند و به قصرها راه مییابند.
«در داستان سمک عیار که در قرن پنجم و ششم نوشته شده، دربار مرزبان شاه به دقت شرح داده شده و نویسنده جزئیات آن را بیشک از روی دربار عصر خویش آفریده و ما را از بسیاری از آداب و رسوم آن روزگار آگاه ساخته و در حقیقت تاریخ را تکمیل کرده است و به همین قیاس است دارابنامه بیغمی در قرن هشتم هجری و رموز حمزه و اسکندرنامه در قرنهای یازدهم و دوازدهم.»1
از آنجا که بسیاری از متون کهن در فرهنگ عامه ریشه دارند، توجه به روایات شفاهی داستانهای عامیانه میتواند به درک متون ادبی کمک کند. این تاثیر نهتنها در متون ادبی که در کتابهای تاریخی نیز به چشم میخورد.
مقایسه نسخههای مختلف اسکندرنامه و اقتباسهای مختلف از خدای نامه، همچون شاهنامه فردوسی میتواند بیانگر تاثیر متقابل تاریخ و افسانه باشد. در بسیاری از این کتابها، حتی کتابهای تاریخی گاه تشخیص مرز میان افسانه و تاریخ به آسانی امکانپذیر نیست. در قصیده معروف فرخی به مطلع:
فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نوآر که نو را حلاوتی است دگر
که در حقیقت فتحنامه سفر سلطان محمود به سومنات و گشودن آن اثر مستحکم است و در آن شرح وقایعی آمده که در هیچ منبع تاریخی دیگر یاد نشده است. فرخی گفت: «روزی لشکر محمود نزدیک بیابانی رسیدند و راه به جایی نداشتند ناگهان هندویی پیر پیش آمد و گفت: اینجا بیابانی است بیآب و علف و پرخطر که از آن بدون رهبری آزموده جان به در نتوانید برد و من سالهاست که از این راه رفت و آمد میکنم و میتوانم شما را به راهنمایی خویش از این وادی پرخطر برهانم.
محمودیان چون هیچ راه دیگری نمیدانستند، ناگزیر قبول کردهاند خاصه آن که دلیل راه نیز با خود میبردند و اگر خطر مرگی در میان بود وی را نیز تهدید میکرد. به اشاره هندو مقداری آب و آذوقه برداشتند و در بیابان رفتند. هرچه پیشتر میرفتند بیابان سهمناکتر میشد و اثری از وعده هندو و دریافتن آب و آبادی به نظر نمیرسید. کمکم آب و غذای لشکریان تمام شد و روزی چند نیز با نهایت ضعف و در غایت صرفهجویی در اکل و شرب راه پیمودند.
آن گاه هندو بدیشان گفت: اینک وظیفه من به انجام رسیده من مردی پیرم که خویشتن را فدای آیین و عقیده و وطن خویش کردهام و شما را بدین وادی سهمناک رهنمون شدم و به جایی آوردم که جان به در بردن از آن ممکن نیست. سرنوشت شما مرگ در این بادیه است و با من هرچه بخواهید میتوانید بکنید.»
فرخی ادامه میدهد که «لشکریان محمود به تایید خداوندی و بر جای گذاشتن قربانیان بسیار از آن بیابان بیرون آمدند و به پیروزی دست یافتند.»
اگر از مقداری مبالغه و اغراق که لازمه کار شاعران است و در این قصیده آمده بگذریم، هیچ دلیلی برای تکذیب آن واقعه در دست نیست. لیکن واقعیت در این ماجرا رنگ افسانه دارد و میتواند الهامبخش داستانسرایان شود و چنین نیز شده است. بعدها در بسیاری از داستانها و از جمله «رموز حمزه» به نظیر این واقعه با آب و تاب و شاخ و برگ بیشتری برمیخوریم و این امر تاثیر وقایع تاریخی را در افسانهسرایی نشان میدهد و بار دیگر این حقیقت را تاکید میکند که هیچ قصهای نیست که هستهای از واقعیت، پیچیده در آب و رنگ افسانه در آن وجود نداشته باشد.»2
محجوب سپس توضیح میدهد که این تاثیر یک جانبه نیست و برخی مورخان نیز تحت تاثیر برخی افسانهها قرار گرفتهاند و برای جذابتر کردن بیان حوادث تاریخی از افسانههای عامیانه سود جستهاند.
وی برای مثال به قصه «بختیارنامه» اشاره میکند که طی آن فرزند پادشاهی در بیابان به دنیا میآید و از سر اضطرار کنار چاهی در بیابان رها میشود و سپس گروهی از دزدان نوزاد را مییابند. سپس رئیس دزدان کودک را به فرزندی میپذیرد و بزرگ مینماید و کودک سپس پدر را بازمیشناسد.
محجوب سپس به تاثیرپذیری اسکندر بیک ترکمان، مولف کتاب عالم آرای عباسی، از کتاب بختیارنامه به هنگام روایت دوران شاه طهماسب (در باب پناهنده شدن شاهزاده گورکان هند) به عنوان نمونهای از تاثیرپذیری مورخان از افسانهها اشاره میکند.
فرهنگ عامه خصوصا در دنیای امروز منبع غنی تولید شغل محسوب میشود، امروزه بسیاری از آیینهای نمایشی که جنبه فولکلوریک دارند، در راستای جذب توریست بازسازی و اجرا میشوند. هزاران نفر در سراسر جهان در بازنویسی، چاپ و یا نشر کتابهای عامیانه امور مربوط به موزهداری (موزههای مردمشناسی)، هنرهای فولکلوریک و... به کار اشتغال دارند.
فرهنگ عامه خصوصا قصههای عامیانه در انتقال و تبادل فرهنگ قومی نقش ماندگاری دارد و قصههای عامیانه همواره از عوامل پیونددهنده جوامع و تقویتکننده افکار و احساسات و اعتقادات و رفتار هر قوم به شمار میرفته است.
نوع پوشش، ابزار کار، شیوه معیشت، مناسبات اجتماعی را هم تا حدودی میتوان با مطالعه فرهنگ عامه یک قوم دریافت کرد.
کتابهای تاریخی ایران معمولا به روابط سیاسی نظامی حکومتها پرداختهاند و کمتر از زندگی مردم عادی حرفی به میان آوردهاند.
پانوشتها:
1- محجوب، محمد: ادبیات عامیانه ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران، نشر چشمه، 1383، ص64.
2- همان، ص66.
شکوفه ثابتی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد