در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سوسن میگوید: «37 سالم شده بود و هنوز ازدواج نکرده بودم. چند خواستگار داشتم ولی به هر حال وصلتی سر نگرفت. سنم بالا رفته بود، این را خودم میدانستم، اما نمیتوانستم صرفا به خاطر این موضوع به ازدواج با مردی تن بدهم که علاقهای به او نداشتم.»
این دختر سن بالایش را دلیل اصرارهای خانوادهاش برای ازدواج عنوان میکند و حرفهایش را این طور ادامه میدهد: «پدر و مادرم فکر میکردند دختر در این سن و سال دیگر نباید در خانه بماند. آنها از حرف مردم میترسیدند و میگفتند پشتسرت تهمت میزنند، باعث آبروریزی است، معنی ندارد دختر تا این سن در خانه پدرش بماند و ... هر چه میشنیدم نیش و کنایه بود انگار کار اشتباهی انجام داده و خطایی مرتکب شده بودم. میدانستم اولین خواستگار که در خانهمان را بزند شرایط برایم بدتر و سختتر میشود.»
پیشبینی سوسن درست از کار درآمد. چندی بعد پسری همراه خانوادهاش به خواستگاری او رفت. مجید مدعی بود سخت دلبسته و عاشق سوسن است و میتواند او را خوشبخت کند. متهم میگوید: «مراسم خواستگاری برگزار شد ولی من اصلا راضی به «بله» گفتن نبودم و هیچ علاقهای به مجید نداشتم. او 17 سال از من کوچکتر بود و همین اختلاف سنی میتوانست آیندهمان را خراب کند. همین که خواستگار و خانوادهاش پایشان را از خانهمان بیرون گذاشتند پدرم لبخندی زد و رو به من گفت مبارک است. بالاخره تو هم عروس میشوی. من بلافاصله نظر خودم را گفتم و جوابم چیزی جز داد و فریاد و تشر نبود.»
اشک در چشمان سوسن حلقه میزند، درست مثل همان روزی که مخالفتش را برای ازدواج با مجید اعلام کرد، اما هر دو گریه بیحاصل بود. اولی او را به مراسم نامزدی کشاند و دیگری پای چوبهدار. او میگوید: «خیلی مقاومت کردم. توضیح دادم زندگی با مردی که علاقهای به او ندارم عاقبت خوشی نخواهد داشت، اما خانوادهام توجه نکردند و از طرف من به خانواده مجید جواب مثبت دادند. میدانستم گفتگو با پدر و مادرم بیفایده است به همین دلیل راه دیگری را انتخاب کردم. پیش خودم گفتم اگر حقیقت را به مجید بگویم او پا پس میکشد ولی این اتفاق نیفتاد. مجید اصلا به حرفهایم اهمیتی نداد. وقتی شنید علاقهای به او ندارم در پاسخ گفت در عوض او عاشق من است و این عشق در طول زندگی شکل میگیرد. مجید فقط به خواسته خودش فکر میکرد و نظر من برایش اهمیتی نداشت.»
سوسن لیوان آبی را تا نیمه سر میکشد، چشمهایش را میمالد و دوباره به گریه میافتد: «به سیاهبختی خودم گریه میکنم. انتخاب شوهر حق من بود ولی از آن محروم شده بودم. در همان شرایط و در روزهای پر تنش مراسم نامزدی برگزار شد. همه اعضای فامیل از دو طرف دعوت بودند و این موضوع باعث میشد دیگر راه برگشتی برایم وجود نداشته باشد. خانواده مجید برایم حلقه نامزدی آورده بودند. آنها هم به مخالفت من اهمیتی نمیدادند و حتی به این موضوع فکر نمیکردند که من 17 سال از پسرشان بزرگتر هستم و شاید نتوانم انتظارات فرزندشان را برآورده کنم.»
مراسم نامزدی برای سوسن تلخترین جشن و سختترین روز زندگیاش بود و از به خاطر آوردن آن هنوز عصبی و پریشان میشود: «چارهای نبود. حلقه را دستم کردم و حلقهای را که خانوادهام خریده بودند به مجید دادم. حالا ما نامزد شده بودیم، اما برخلاف بقیه نامزدها روز خوش و شاد نداشتیم. البته مجید خیلی به من ابراز محبت میکرد ولی این کافی نبود. من هیچ احساسی نسبت به او نداشتم و همین تفاوتها باعث شد خیلی زود دعواها و مشاجرههایی بین ما شروع شود.»
به این ترتیب دختر و پسر جوان گامبهگام به سوی تباهی نزدیکتر شدند. آن دو وارد مسیری بیبازگشت شده بودند. اصرارهای بیجای مجید و خانواده سوسن برای سرگرفتن این وصلت حالا داشت به فرجام تلخ خود میرسید. سوسن میگوید: « همه این حرفها را بارها گفتهام اما باز هم تکرار میکنم تا همه بدانند ازدواج اجباری چقدر نحس است. من رابطه سردی با نامزدم داشتم و سعی میکردم از او دوری کنم ولی فایدهای نداشت. ما روز به روز به برگزاری جشن عروسی نزدیکتر میشدیم. اگر به خانه شوهرم میرفتم آن وقت باید تا آخر عمر میسوختم و میساختم چون قطعا خانوادهام هیچوقت اجازه نمیدادند من طلاق بگیرم. در واقع جدایی از نظر آنها از مرگ هم بدتر بود. باید فکری میکردم. چندین و چند بار دیگر با نامزدم صحبت کردم ولی مجید گوشش بدهکار نبود. عصبی و مضطرب بودم.از مردی که میخواستم با او زیر یک سقف زندگی کنم کینه به دل گرفته بودم و میخواستم به هر قیمتی که شده خودم را از دست او نجات بدهم.»
هر چند سوسن تا اینجای کار، آزار دیده بود، پس از آن تصمیمی گرفت که نه تنها او را از این گرداب نجات نداد بلکه از وی یک گناهکار ساخت، آن هم به خاطر جرم سنگین قتل نفس. او سرش را پایین میاندازد. آهسته و آرام بقیه ماجرا را تعریف میکند: «بالاخره تصمیم گرفتم مجید را بکشم. آن موقع فکر میکردم این تنها راه نجات و خلاصی من است. در آن شرایط عقلم را از دست داده بودم و نمیتوانستم درست فکر کنم. با پرسوجو از چند نفر، مردی را پیدا کردم که سلاح میفروخت. یک کلت تهیه کردم و منتظر ماندم تا زمان مناسب برای اجرای نقشهام فرابرسد.»
شمارش معکوس برای شلیک مرگبار شروع شده بود و سوسن نمیدانست قدم در چه راهی گذاشته است. او به عاقبت کار نمیاندیشید و تنها چیزی که ذهنش را اشغال کرده بود، گریز از ازدواج اجباری بود: «یک روز مجید به سراغم آمد تا با هم حرف بزنیم. در خیابانی خلوت قدم میزدیم. دورواطرافم را نگاه کردم، کسی نبود. مجید هم حواسش به حرفهای خودش بود. فرصت را برای اجرای نقشهام مناسب دیدم و در یک لحظه گلولهای به سرش شلیک و بلافاصله فرار کردم.»
بعد از این حادثه نه تنها دلهره و اضطراب برای سوسن به پایان نرسید بلکه صد چندان شد. متهم با صدایی لرزان میگوید: «تازه فهمیده بودم چه کار کردم. ترس برم داشته بود. وحشت داشتم از اینکه بفهمند قتل کار من است، از این که دستگیر شوم و زندان بیفتم؛ اما در روزهای اول کسی به من مشکوک نشد تا این که مرا برای بازجویی احضار کردند. تمام سعیام این بود که خونسردیام را حفظ کنم. همه چیز را انکار کردم و گفتم نمیدانم قتل کار کیست اما خانواده مجید از اختلافات من و پسرشان به پلیس گفته بودند همین مساله باعث شد آنقدر از من بازجویی کنند تا این که تسلیم شوم. کار به جایی رسیده بود که دیگر نمیتوانستم دروغ بگویم. به قتل اعتراف کردم. بعد از آن هم به زندان رفتم تا محاکمه، درخواست قصاص و صدور حکم. خانواده مجید میخواهند من را اعدام کنند.»
بغض سوسن دوباره میترکد، کلماتش نامفهوم است اما تا آن حد که میتوان فهمید او دوباره تلاش برای فرار از ازدواج اجباری را علت این قتل عنوان میکند و ادامه میدهد: «خانوادهها هیچ وقت نباید دخترانشان را وادار به ازدواج با پسری کنند که هیچ علاقهای به او ندارد. البته من هم اشتباه کردم. دخترها هم باید بدانند کارهایی مثل قتل، فرار از خانه، خیانت و... راه جبران چنین اجبارهایی نیست.»
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد