در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در حال حاضر ما کجای تصویرگری جهان ایستادهایم؟
نمیدانم اهمیت این موضوع برای ما و دیگران چیست. چون در سالهای اخیر جوایز زیادی به تصویرگری ایرانی تعلق گرفته و بسیاری از شخصیتها و حتی خود تصویرگران میگویند اعلام این میزان جوایز، بزرگنمایی و اغراق است و تا این حد صحت ندارد.
ما در یک دنیای پر از اغراق زندگی میکنیم. عصر ما عصر اغراق است. هر اتفاقی که میافتد اغراق شده است. اغراق نه به معنای مثبت آن، چون یک زمانی ما اغراق میکنیم تا معنای بزرگی چیزی را نشان دهیم که در این حد نیست؛ مثلا یک ساعت توی ترافیک میمانیم و میگوییم ساعتهاست توی ترافیک هستیم، در حالی که چنین نیست. عالم، توجه خاصی به مقوله اغراق دارد. در زیبایی اغراق میشود و در تمام نمادها و نمودها. در همه چیز اغراق میشود.
این کجای جهان ایستادن از این نظر مطرح میشود که چقدر اغراق شده است. گاهی من برای خودم اغراق میکنم، در حالی که برخی مواقع این مساله جنبه ملی به خود میگیرد. این اصل، یک اصل تاریخی است و ارتباطی هم به این زمان ندارد. ما از زمانهای بسیار دوردر زمینه حضور در عرصههای جهانی اغراق کردهایم و این اصل امروز هم در حوزهای مثل تصویرگری تکرار میشود و بسیاری این میزان را واقعی نمیدانند.
وقتی از اغراق صحبت میکنیم این مساله مطرح میشود که گاهی برای بزرگ کردن چیزی اغراق میکنیم که این اندازه نیست، در حالی که گاهی بزرگنمایی برای چیزی صورت میگیرد که واقعا بزرگ است و برای بیان بزرگی آن با شاخ برگ بیشتری عرضه میکنیم. در مورد این که ما کجای حوزه تصویرگری جهانی ایستادهایم باید گفت ما جزو معدود کشورهایی هستیم که تصویرسازی به عنوان هنر اصلی و واقعی ما بوده، در حالی که اروپا از بعد از قرون وسطی صاحب نقاشی شد و هنوز شاهد تصویرسازی نبود، ولی ما همیشه صاحب تصویرسازی بودهایم. واقعیت این است که تمام کتابهای ما تصویرسازی شده است، در حالی که شاید به اصطلاح آن را نقاشی میدانند.
من از منظر بیرونی به این قضیه نگاه میکنم. از این منظر که چقدر جهان تصویرگری امروز ما را میپذیرد.
منظور شما این است که جهان امروزه به پیامآوران تازه تصویرگری ما چگونه نگاه میکند؟
دقیقا!
پیامآوران جدید ما با گذشتهشان پیوند ناگسستنی دارند. این نسل هم از گذشته خویش هرگز جدا نشده و نمیشود. اگر 300 سال دیگر هم در ایران تصویرسازی شود، نمیتواند از پیشینه خود جدا شود. تصویرگر ایرانی چشمش با آنچه به عنوان تصویرسازی در تمام علوم و هنرهای مختلف وجود داشته، آشناست. مانی تصویرساز بوده است. این که ما بگوییم در سالهای اخیر تصویرسازی ما مطرح شده است را قبول ندارم.
آیا این پیشینه غیرقابل انکار را دنیا هم باور دارد؟
مگر جهان میتواند این مساله را باور نداشته باشد. ما هر اثری را که برای بیرون میفرستیم، این را اثبات میکند. تصویرگران مثل شوالیه به نقاط مختلف جهان میروند. تصویرسازی یک علم نیست که ظرف این سالها در دانشگاهها آموزش داده شده باشد. ممکن است در این سالها به آن پرداخته شده باشد، اما چیز نویی نیست.
من فکر میکنم در جهان جدید ما همچنان بر پایه سنتهای خودمان کار میکنیم. جهان جدید جهان تولید انبوه است، در حالیکه ما مثل حوزه نشرمان همچنان بر گذشتهها متمرکز هستیم و دنیا هم این را نمیپسندد.
من اهمیت وفق دادن این را نمیدانم. جهان جدید بشدت در جهت کمیت در حرکت است و در این امر کیفیت هم بشدت فراموش میشود. به نظر من تولید انبوه یکی از بدترین واژههاست که در این سالها مطرح شده و میشود.
من هم این موضوع را قبول دارم؛ اما چیزی که نباید فراموش شود و در اقتصاد فرهنگ نقش بسیار اساسی دارد تبدیل شدن محصول به کالاست، این که ما محصولی تولید کنیم که بتواند به کالا تبدیل شود و در بازارهای جهانی خواهان داشته باشد. ما در این مساله نقص داریم.
به نظر من این واژگان محصول و کالا، لباسهای مناسبی برای هنر نیستند و اگر در این انبوه بینهایت تعدد و تکثر، درگیر جهان مدرن نشدهایم که به باور من نمیتوان گفت نشدهایم، چون خیلی از ناشران هستند که در نمایشگاههای بزرگ جهان به تصویرگران ما کار سفارش میدهند، این که به آن انبوه کالا و محصولات نگاه کنیم به نظر من نگاه خیلی مادی به هنر است. هنرچیزی ورای مادی است.
به این دلیل چنین پرسشی را میپرسم تا به حضورمان در نمایشگاههای بزرگ کتاب جهان و بویژه مسابقههای بزرگ تصویرگری که همیشه هم با جوایز متعددی همراه میشود، برسم. چنین حضوری چقدر اقتصادی میشود؟ یعنی این که حضور صرفا به حضور برای دریافت جایزه خلاصه نمیشود و سفارش کار به تصویرگران ایرانی بحث اقتصاد فرهنگ ایرانی را وارد مرحله عملی میکند؟
بسیار زیاد. دنیای بیرون به تصویرگران ما بسیار خوش اقبال نگاه میکند. ما در بسیاری از نمایشگاهها و مسابقههای جهانی جایزه میگیریم.
جایزه مطرح نیست.
جایزه پیش در آمد بازار کار است. از داخل ایران برای بازار جهانی خیلی کار به بیرون ارسال میشود. بازارهای بسیاری در جهان است که خریداران ما هستند. ناشران روزمه کار نمایشگاهها و مسابقههای تصویرگری را دارند. بسیاری از تصویرگران ما انتخاب ناشران بزرگی در سراسر جهان هستند.
نکته این است که در ایران چنین گونه نشان داده نمیشود.
چون تصویرسازی یک حیطه است. مثل این که بگوییم صنعت کفش را چرا نشان نمیدهیم. کفشدوزی یک حرفه است.
از نگاه هنری مهم است. شما ببینید فرش ایرانی در جهان جایگاه بسیار بالایی دارد. بخشی از این مقوله هنر است و بسیار خوب نشان داده میشود، ولی تصویرگری اینگونه که شما میگویید دیده نمیشود.
باید دید در کدام جامعه. فرش در تمام زندگی وجود دارد. از فرشی فرشی تا عرشی عرشی با این محصول زندگی میکنند. این جزو زندگی ماست؛ ولی تصویرگری چنین جایگاهی در مقوله هنر ندارد. تصویرگری اتفاقی است که در کتاب میافتد. هر گاه کتابخوانی رشد کند تصویرگری جایگاه خوبی خواهد داشت. نباید قیاس کرد.
از بعد داخلی نمیگویم. این اتفاق بینالمللی در ایران نمودی ندارد.
البته انجمن تصویرگرا ن را داریم که با قوت کار میکند و ناشران کودک و نوجوان بسیاری هم داریم که کار میکنند. این کالا، کالای مصرفی گسترده نیست که در همه جا مطرح شود. مقوله، مقوله اجتماعی نیست.
من از اقتصاد هنر میگویم. اقتصاد هنر در دنیای کنونی به اساسیترین موضوع تبدیل شده است؛ مثلا در حوزه نقاشی که به تصویرگری نزدیک است به عنوان یک بخش مهم هنری بسیار توجه شده است؛ در حالی که در تصویرگری چنین امری با قوت دیده نمیشود.
تصویرگری در همه جای دنیا همیشه نوباوه نقاشی محسوب میشود. شما مخاطبان خاص دارید. مخاطبان نقاشی متمولاند. شما باید متمول باشید تا بتوانید با هنرمندان وگالری داران ارتباط داشته باشید؛ چراکه نقاشی کالای لوکس است، اما تصویرگری چنین نیست، چون یک اتفاق است که در کتاب میافتد. جامعه را کتابخوان کنید، تصویرگری رشد میکند. تاسف من این است که امروز تصویرگران ما تصویرسازی را برای خودشان میخواهند و برای یکدیگر تصویرسازی میکنند.
در این حوزه که ما حضور جهانی هم داریم چقدر فراز و فرود دیده میشود. گاهی قوی ظاهر میشویم و گاهی از نظر کیفیت ضعیف.
وقتی بحث مسابقه مطرح میشود اتفاقات زیادی میافتد. وقتی امسال در وزنهبرداری قهرمان شما نمیآید و قهرمان دیگری حضور پیدا میکند، ممکن است جایزه نگیرد. این که گاهی جوایز فراوانی میگیریم و گاهی حتی یک جایزه هم نمیگیریم نشانه ضعف یا قوت آثار نیست. زمان محدودیتهای خودش را دارد.
شما سال گذشته به عنوان نماینده ایران در هیات داوران جایزه جهانی براتیسلاوا حضور داشتید. در بیانیه هیات داوران انتخاب آثار ایرانی برای ارسال به براتیسلاوا از کاهش کیفی آثار گلایه شده بود.
اگرچه در قیاس با سال گذشته کیفیت آثار کاهش داشت، اما ما رفتیم و جایزه هم گرفتیم. ما گاهی در یک کنفرانس جهانی شرکت میکنیم و تازههای علمی و هنری خود را عرضه میکنیم و گاهی هیچ نوآوریای نداریم. این دلیلی بر ندیدن ذات تصویرگری نیست. امسال براتیسلاوا سطح خیلی خوبی داشت. اگر ما قیاس میکنیم که امسال ضعیف به براتیسلاوا رفتهایم از مبدا ضعیف بودهایم، ولی وقتی رسیدیم ضعفی نداشتیم.
اگر نگاهی به وضعیت سینمای ایران در جهان داشته باشیم این نکته به ذهن میرسد کسانی در عرصههای جهانی موفقترند که آثار جشنوارهای تولید میکنند، یعنی اثر تنها برای جشنواره و به اصطلاح جشنوارهپسند تولید و عرضه میشود. در تصویرگری هم چنین چیزی دیده میشود.
این موضوع یک اپیدمی جهانی است. یک بار در کرمان مطرح کردم که متاسفانه مخاطب کودک ما فراموش شده است. بزرگسالان برای هم خیلی حرف دارند. مثل شب شعر، تصویرگران برای هم ادعای هنرنمایی میکنند. این مساله مهمی است. در تصویرسازی دنیا، کودک فراموش شده است. این یک بحث جهانی است. افلاطون در جمهوریت در بحث مدینه فاضله میگوید ما قصهگویانی که برای بچههای ما قصههای خوب نگویند را از شهر بیرون میکنیم. او حتی پا را فراتر از این میگذارد و میگوید ما هومر را بیرون میکنیم. هومر را چگونه میتوان از شهر بیرون کرد؟ هومر یک شخصیت جهانی است. این نکته اصلی است. ما باید به پشت سرمان نگاه کنیم و ببینیم بزرگان ما چه گفتهاند. اگر هومر را از اتوپیا اخراج میکنند نه به خاطر این که آدم کوچکی است، به این دلیل که قصه او قصهای است که بزرگان را پیش کودکان گریان و نالان نشان میدهد، چراکه در ذهن کودک اعوجاج به وجود میآورد.
به نظر میآید با آن همه پیشینه تصویرگری غنیای که در همه حوزهها وجود داشت، تصویرگری ما به حوزه کودک محدود شده است.
علت، روشن است. ما اگر نمیتوانیم وارد تصویرگری پزشکی شویم، هرچند تصویرسازی در تمام حوزههای علمی وجود دارد، به این دلیل است که تجهیزات مدرن و دیجیتال در جهان امروز پیشرفت زیادی داشته است. چیزی که رخ میدهد بحث قصه است. قصه، مادر و پدر تصویرسازی است. قصه خوب، تصویر خوب میسازد. تصویرسازی را وابسته به ادبیات ببینید. اگر قصه خوب نداشته باشیم نباید از تصویرگر انتظار داشت که شاهکار بیافریند. شما در دنیای کنونی چند هانس کریستین اندرسن میبینید. شما به قصههایی برمیخورید که دقیقا برعکس قصههای گذشته است. «شرک» دقیقا وارونه «زیبا و زشت» است. زشتی که در طلسم زیبا میشود. تصویرسازی شرک عالی است، ولی افسانهای غلط و وارونه است، وقتی میگوید هیچ زشتی که در طلسم است نباید زیبا شود و هر چه زیبایی است باید به زشتی برگردد. این خاصیت دنیای جدید است. شما شیر را میبینید که سلطان جنگل است و لقب بزرگمرد جهان تشیع حضرت علی. وقتی شیر را برای بچهها تصویرسازی میکنید که انگشتش به دهانش است و گریه میکند، دارید وارونهساز میکنید. شیر انگشت به دهان که قرار است سلطان جنگل باشد خوب تصویر شده است، ولی داستانش غلط است.
غلامرضامعصومی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد