در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
میثم ریاحی
چارده هجا
این قطعه نیست، این غزل بی سر من است
باید به جای سر همه پیکر بیاورم
وقتی که چون تویی به بدن سر ندارد آه
من با چه رو برای غزل سر بیاورم
من را ببخش اگر که سرم را بریدهام
میخواستم ادای تو را دربیاورم
باید زمان گفتن این شعر جای این
خودکار و برگه، گردن و خنجر بیاورم
در صد قصیده هم نتوان گفت من چطور
در چارده هجا غم خواهر بیاورم
پرسیدهاند ظهر عطشناک حوریان
از تو که آب چشمه کوثر بیاورم
بوی تو را نمیدهد این قیافه اگر
حتی گلاب خالص قمصر بیاورم
هر چند از برند همه باز ماندهام
این قصه را چگونه به آخر بیاورم
علی اکبر آغاسیان
تولد سبز
نمنم به چشم خود زدهام استخارهای
ای فال من تو هم غزلی پاره پارهای
باید به انتها ببری بغض خسته را
در چشم دفترم بشوی چون ستارهای
روشن کنی شبانه خاموش غصه را
اللهاکبر شوی از هر منارهای
گل میخورد ترک تن این باغ زخمی است
با نیزه میزند به تنی هر سوارهای
دندان نیزهای که فرو میروی به تن!
تو از لبان تشنه خود استعارهای
دیگر نگو، نپرس، چه شد پر بها شدی
روی تنت نشسته ماه پارهای
پایان نمیرسد شب تلخی که غنچه مرد
گل میکند تولد سبز دوبارهای
مینا سراوانی
ردپای اشک
واژه واژه دفترم را باد برد
گریههای آخرم را باد برد
تار و پود این غزل آتش گرفت
سوختم... خاکسترم را باد برد
فرصت پرواز در من زرد شد
کوچهها! با ل و پرم را باد برد
شانههای خسته! کو تابوت من؟
زخمهای پیکرم را باد برد
رد پای اشک برچشم پدر
رد پای مادرم را باد برد
خواستم این شعر را باور کنم
واژه واژه باورم را باد برد
قاسم کوهساریان
سفره محبت تو
تا یاد تو در این غزل ساده جان گرفت
در راه شام باز دل کاروان گرفت
یخ زد فرات، علقمه در خاک و خون تپید
مشک تو با سکوت بیابان زبن گرفت
وقتی شکاف ماه تو را بوسههای تیغ
خورشید آسمان عطش ناگهان گرفت
بر گرد از فرات که مانند خیمهها
در حسرتت دو باره دل کودکان گرفت
آقا تو ماه بودی و مولات آسمان
آخر تو را چگونه شب از آ سمان گرفت
«منت خدای را که به پاداش طاعتش»
لطف تو تا همیشه مرا در میان گرفت
هر وقت کودکانه زمین خورد قلب من
دست تو دستهای مرا مهربان گرفت
من مثل مرزهای وطن شک نمیکنم
آری به یمن نام تو آرش کمان گرفت
رفتم شبی بگویم از ایثار از وفا
تا آمدم به نام تو دیدم زبان، گرفت
هرگز گدای هر کس و ناکس نمیشود
از سفره محبت تو هر که نان گرفت
هر چند دستهات بریده است بی گمان
از تو هر آنچه دل طلبد میتوان گرفت
قاسم بای
طرح سرزمین
زیتون زار اورشلیم
دست انداخته بر دامنت
طلوع کن!
سایهها مدتی است
پیکر زخمی سرزمینم را
از تو مخفی کردهاند
سکوتم
فریاد میزند،
روی نقشه چشمهای جهان
کجاست؟
طرح سرزمینم!
رمضانعلی ابری
هفت سین
سین را در هفت سین کودکان فلسطینی میشمارم
سنگ سین اولشان
جای سیب را گرفته
ستیز دلشان سین دومش
کاش میشد سبزه را ارمغان برد
سیم خاردار سین سومش
ساعت سین چهارمش
تا شاید برای اولین بار
زمان در لحظه تحویل سال مکث میکرد
سین پنجم
سفرهای از اشک کودکانه بود
سین ششم
در سیاهی و ظلمت پنهان بود
و سین هفتم
در سکوت به خواب رفته بود...
زهرا جوان
سکوت
دردهای نیاسوده
سردرد باد را دستانت
مرهمی است
و آسودگی خیابانها
سودای همیشگی شهر است
در انتهای جادهای که
به شب منتهی است
سکوت، تو را فریاد میزند
تا بشنوی
این حجم دردهای نیاسوده را
سعید آرش
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
رییس گروه سلامت هوا و تغییر اقلیم وزارت بهداشت و درمان در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی جامجم با هاشم بیگزاده و مجید یحیایی، مجریان برنامه «صبحانه ایرانی »شبکه دو