در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
ارزیابی شما از رئیسجمهور شدن باراک اوباما چیست؟
تغییر نسلها موضوع بسیار مهمی است که این مساله در آمریکا هم اتفاق افتاده است. نسل جدیدی روی کار آمدند که به دنبال تغییر هستند. حدس میزنم سیاستمداران کهنهکار آمریکایی نیز به این نتیجه رسیده بودند آن چیزی که میتواند تصویر آمریکا را در خارج از این کشور بهبود ببخشد و آن نفرتی را که در همه جای دنیا وجود دارد، تبدیل به تصویری مثبت کند، چهرهای جدید بود که از سیاستمداران کهنه یا کهنه سربازها نباشد.
از طرف دیگر، مساله اقتصادی آمریکا به جایی رسیده بود که نیازمند ایدههای جدید بود. موضوع مسکن، صندوقهای خانوادگی، بازنشستگی و... که در دورهای باعث رشد اقتصاد شده بود، اکنون اقتصاد را دچار مشکل کرده و نیازمند راهکاری جدید است.
تمامی این مسائل دست به دست هم داد و در زیر واژه تغییر، رئیسجمهور جدید انتخاب شد.
با توجه به پیشینیه نژادپرستی در آمریکا و پیشینه خانوادگی اوباما، چگونه شد که گردانندگان سیاستهای آمریکا نتیجه گرفتند آمریکا نیازمند چهرهای مانند اوباما برای تغییر وضعیت است؟
در آمریکا بجز سرخپوستها، همه تبار غیرآمریکایی دارند؛ یعنی حتی آن کسی هم که در میان نومحافظهکاران حضور دارد یا پدرش ایرلندی است یا جدی اسپانیایی دارد.
دوم این که جامعه آمریکایی به جایی رسیده بود که از تاثیرات 11 سپتامبر فاصله گرفته و پس از آن به دنبال عقلانیتی جدید بود. به نظر میرسد این عقلانیت جدید در میان دموکراتها بیشتر است، در عین حال که محافظهکاران و نومحافظهکاران بیشتر به مسائل وطنپرستی و منافع ملی آمریکا در حد شعاری نگاه و عمل میکردند.
آقای اوباما و دستگاه اداری آن در عین این که به منافع آمریکا نظر دارد، به دنبال استفاده از راههای واقعگرایانهتری است. واقعیت این است که ایالات متحده آمریکا در چند زمینه مزیت دارد.
مزیت اول که محافظهکاران بیشتر بر آن تکیه میکردند، قدرت نظامی برتر دنیا بودن است. مزیت دیگر، آموزش عالی و دیگری فناوری است که دموکراتها سعی کردند بر این دو تکیه و از آن استفاده کنند و اساس برنامهریزیهای ایالات متحده را که از ریل خارج شده بود، به مسیر خود بازگردانند.
با توجه به وضعیت آمریکا اوباما قابلیتهای قابل توجهی برای رئیسجمهور شدن داشت؟
بدون هیچ تردیدی مسائل عراق، افغانستان، مسکن، ورشکستگی بانکها و بحران مالی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا موثر بود.
اما به نظر من اوباما نیز خوب عمل کرد. در کل دوران انتخابات از خود چهرهای نشان داد که بسیار معتدل و مقید به حفظ منافع ملی آمریکاست و در عین حال امکان دارد برخی از سیاستهایش نرمتر از سیاستهای محافظهکاران باشد.
اما از نظر هدفگیری، اهداف و استراتژی اوباما و محافظهکاران با هم تفاوتی ندارند و یکی از مهمترین آنها بحث سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه است.
در طول مبارزات انتخاباتی، ایران یکی از موضوعات مهم نامزدهای ریاست جمهوری بود و تحلیلهای مختلفی هم در مورد روی کار آمدن دموکراتها یا جمهوریخواهان نسبت به کشورمان در داخل و خارج ارائه میشد. از نظر شما روی کار آمدن اوباما تغییری در سیاست خارجی آمریکا ایجاد خواهد کرد یا خیر؟
وقتی میگوییم سیاست خارجی، باید بدانیم منظور کدام بخش است. آنها چشماندازی یا به عبارتی ماموریتی و اهدافی دارند که براساس آن راهبردهایی را طراحی میکنند و در نهایت سیاستهایی را میریزند که آن راهبردها را به عمل برسانند.
به طور کلی، آمریکاییها پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ماموریت، چشمانداز و اهداف خود چیزی را که به مردم خود نشان دادهاند این است که ایران یک دشمن است.
2 حزب در این نوع سیاستها با یکدیگر تفاوتی ندارند. یک اشتراک نظر وجود دارد که ایران یک دشمن است، اما طراحی استراتژیها، برنامهریزیها و سیاستگذاریها میتواند متفاوت باشد.
بدون هیچ تردیدی با آمدن اوباما، احتمال حمله نظامی به ایران کمتر میشود، اما برخوردها با کشورمان کمتر نمیشود. این گروه جدید هم تا اندازهای برنامههای دولت قبلی را خواهد داشت. برای آنها، برنامه هستهای ایران و نفوذش در منطقه به ادعای آنها مساله حقوق بشر و تروریسم مهم است.
مجموعه این مسائل را کنار هم بگذاریم ملاحظه میکنیم آنها را به این سمت سوق میدهد که در قبال ایران، سیاستهایی را اتخاذ کنند. بیهیچ تردیدی، اوباما بدون در نظر گرفتن این مسائل دست دوستی به سمت ایران دراز نخواهد کرد.
موضوع مهمتر آن که از این پس ایران چه خواهد کرد و چه نوع بازی را در پیش خواهد گرفت.
با توجه به مواضع اوباما و معاون و وزیر امور خارجهای که وی برای خود در دوران فعالیتهای انتخاباتی تعیین کرده و میکند، فکر میکنید حرکت آنها برای آغاز مذاکره با ایران تا چه اندازه جدی باشد؟
افراد مطرح برای وزارت امور خارجه دنیس راس و خانم سوزان رایس هستند.
احتمال حمله نظامی کم میشود، اما احتمال تحریمها و قطعنامههای سازمان ملل به قوت خود باقی است.
مهمترین مانع، ابتکار ایران پس از این موضوع است. اگر ایران بتواند سیاست ابتکاری جدیدی داشته باشد، این مساله بسیار حائز اهمیت خواهد بود.
چه نوع ابتکار عملی؟
در گام اول با دولت جدید آمریکا مثبت برخورد کند. ایران میتواند برخی از مسائل را که مانع پیشرفت مذاکرات دیپلماتیک بوده است، از میان بردارد.
در زمینه خلیج فارس و مسائل آن، پیشنهاد همکاریهای امنیتی دستهجمعی، پیشنهاد عدم تجاوز با همسایگان، پیشنهاد کمک به ایجاد ثبات و امنیت در عراق و افغانستان را ارائه کند. در مورد افغانستان هر چه به مرز ایران نزدیک میشویم بیثباتی کمتر میشود و این به غرب و جنوب نیز میتواند گسترش یابد و دولت ایران میتواند این مساله را پیشنهاد کند.
در یک دیدگاه کلی، تعامل میان مصرفکنندگان و تولیدکنندگان انرژی، موضوع رد و بدل کردن افراد تحصیلکرده، برنامههای تبادل استاد و دانشجو و در مسائلی از این قبیل دولت میتواند ابتکار عمل به خرج دهد و آنها را مقداری در مقابل پیشنهادهای جدیدی قرار دهد تا آن لابی قدرتمندی که ایران را دشمن کامل فرض میکند، نتواند کار خود را ادامه دهد.
توجه به دشمنهای مشترک نیز میتواند موثر باشد. طالبان در عین حال که دشمن آمریکا به حساب میآیند، دشمن ایران نیز هستند.
در این 3 سالی که احمدینژاد رئیسجمهور بوده است 3 بار به نیویورک سفر کرد و هر بار نیز برنامههای متنوعی هم در آمریکا داشت. نامهای به بوش نوشت و سخن از مذاکره مطرح کرد. این اقدامات تا چه اندازه جدی بوده است؟ آیا صرفا جنبه تبلیغاتی داشت یا اینکه ایران گامهای جدی را در این زمینه برداشته است؟
ایران گامهای خود را در این زمینه برداشته که جدی هم بوده است. اما چند نکته وجود دارد. نخست اینکه در رفتار ایران تناقض وجود داشت.
چه جور تناقضی؟
به عنوان مثال اگر شما نامه مینویسید و به تعامل دعوت میکنید، باید مسیر را نیز باز گذاشت و زمینههای رفت و آمد روشنفکران ایرانی، آمریکایی و استادان و دانشجویان را فراهم کرد، در حالی که این مساله نسبت به گذشته بسیار کمتر شده است.
از لحاظ استراتژی درست طراحی شده بود، اما در عمل برنامهها درست نبود و در تنافض با استراتژی بود. در تمام کارهایی که ایران طی این سالها انجام داد برای تعامل با رژیمی بود که متاسفانه هیچ وقت به این موضوعات توجهی نداشت.
اما اکنون طرف مقابل بیشتر آماده فکر کردن و بررسی است به شرطی که استراتژیهای ما با سیاستهایمان همخوانی داشته باشد.
وقتی یک استراتژی طراحی میشود روی آن کار زیادی انجام شده و سیاستها نیز بر اساس آن تعریف میشود. پس علت این تناقض در استراتژی و سیاستهای ایران نسبت به آمریکا چیست؟
در ابتدا دولت جدید باور نمیکرد سیاست خارجی یک علم است و باید باور کرد که راحتتر از مهندسی و پزشکی نیست و مذاکرات چندجانبه، دوجانبه و شناخت مذاکرات بینالملل سختتر هم است.
دولت بتدریج پختهتر شد و اکنون از ابزاری استفاده میکند که قبلا آن را نفی میکرد. قبلا فکر میکرد سازمان ملل موثر نیست، اما آقای رئیسجمهور در عرض 3 روز میتوانند با مقامات و رهبران کشورهای مختلف دیدار کنند که اگر به تنهایی بخواهند با تعدادی از آنها این کار را انجام دهد، شاید در طول یک سال هم نتوانند. هر سفری به هر کشوری مدتها برنامهریزی میخواهد و شما این کار را میتوانید در عرض یک هفته انجام دهید.
مصاحبه با خبرنگاران، رسانهها و تعامل با دانشجویان از آن جمله است. ابتدا دولت قبول نداشت که به عنوان مثال مصاحبه با روزنامه نیویورک تایمز مهمتر از یک روزنامه محلی در یک کشور آفریقایی است؛ اما مشخص شد که آنها رسانههای قوی دارند و ما میتوانیم از آنها استفاده کنیم. به همین دلیل امسال سردبیری نیویورک تایمز را پذیرفتند.
میخواهم بگویم که این کار پختگی را نشان میدهد.
با توجه به اینکه روی کار آمدن اوباما با استقبال نسبی مسوولان کشور مواجه شده است، فکر میکنید از سرگیری گفتگوها و ایجاد رابطه تا چه اندازه امکانپذیر باشد؟ ضمن اینکه در آمریکا هم کسی روی کار آمده که چنین زمینهای را دارد.
به نظر من اصل مذاکره نیست، بلکه محتوای مذاکره است. در مذاکره افراد باید به حداقلهایی مشترک برسند و فکر میکنم فضا برای این کار بیشتر شده است. به عنوان مثال دشمنان مشترک، افقهای مشترک، مساله گرم شدن زمین، انرژیهای جانشین، ثبات در خاورمیانه و آسیای جنوب غربی. ایران باید ابتکاری به خرج داده و این راه را باز کند.
جورج بوش رئیسجمهور کنونی آمریکا اعلام کرده از 15 نوامبر سیاستهای خود را در قبال ایران تغییر خواهد داد. ارزیابی شما از این نوع تغییر چیست و فکر میکنید این تغییر در چه راستایی انجام شود؟ چه ارتباطی میتواند با انتخاب اوباما یا تداوم سیاستهای بوش داشته باشد؟
این دو سناریوست. بدبینانهاش این است که بوش مایل است دست رئیسجمهور آینده را در پوست گردو بگذارد و کارهایی انجام دهد که وی را مجبور کند آن سیاستها را ادامه دهد. مانند ایجاد تعهدات بزرگ، توافقنامه امنیتی با عراق، قراردادهای طولانی مدت با چین یا اوراسیا.
خوشبینانهاش این است که نومحافظهکاران آمریکا دریافتهاند در آینده باید سیاست خارجی آمریکا تغییر کند و برای انتخابات 2012 به فکر است و میخواهد چرخها را برای رئیسجمهور آینده روغنکاری کند.
بیشتر جنگها موقعی بوده که دموکراتها در آمریکا روی کار بودهاند و دموکراتها را جنگطلبتر از جمهوریخواهان میدانند. نظر شما چیست؟
شاید تصادفی باشد یا باز گردد به ذات روابط بینالملل. در زمانی که شما به دنبال مذاکره هستید جنگ بیرون آید و در دل جنگ مذاکره. در مورد ایران 14 مصوبه در مجالس آمریکا و فرمانهای رئیسجمهور در دوران دموکراتها بوده است.
به نظر من منطقی پشتش نیست. شاید تصادفی بوده یا آن که در دورههایی که آنها دنبال این بودند که با رقبای خود مذاکره کنند، طرف مقابل فکر کرده آنها ضعیف هستند و دست به اقداماتی زده است مانند بحران موشکی کوبا.
40 سال پیش رابرت کندی جملهای داشت که گفت آمریکا به اندازهای بلوغ پیدا خواهد کرد که یک سیاهپوست به ریاست جمهوری خواهد رسید. عجیب است که پس از 40 سال این اتفاق افتاد.
مردم آمریکا بشدت مصرفی هستند و منافع خود را میبینند، اما این مانع نمیشود در مواقع حیاتی فکر نکنند و با فکر پیش نروند.
از انتخابات آمریکا تعبیر به نقطه عطف و سرآغاز دورهای جدید میشود. آیا این مساله در مورد ایران هم صدق میکند؟ از چه زاویهای؟
از یک زاویه درست است، زیرا رابطه آمریکا با اروپا، کشورهای خاورمیانه و آمریکایی لاتین را تحت تاثیر قرار میدهد.
شعارهایی که در دوران کاندیداتوری از سوی رئیسجمهور مطرح میشود با وقتی که روی کار میآید به دلیل تفاوت داشتن با واقعیات، کنار گذاشته میشود.
کندی شعارش این بود که با دیکتاتورها کار نمیکند، اما پس از آن که روی کار آمد و با ایران چند ماهی کار نکرد، ملاحظه کرد ایران را دارد از دست میدهد و اتحاد شوروی به دنبال نفوذ در ایران بود و حتی کمک بیشتر از جمهوریخواهان را به ایران آغاز کرد.
حدس زده میشود به دلیل برخورد متفاوت دموکراتها نسبت به نومحافظهکارها، درباره موضوع حقوق بشر و مسائل جهانی نقطه عطفی باشد، اما که البته این به معنای کنار گذاشتن قدرت نظامی نیست، بلکه آن را به عنوان گزینه آخر در نظر میگیرند.
زنجیره سیاست های آمریکا علیه ایران
ایالات متحده آمریکا مجموعهای از استراتژیها را در مورد ایران طراحی کرده است که مسائل مالی و تحریمها بخش مهمی از زنجیره سیاستهای آمریکا علیه ایران شمرده میشود.
تحریم بخش مالی ایران آنچنان برای آمریکا حائز اهمیت است که معاون وزیر خارجه آمریکا در دیدار با برخی تجار در دبی آنان را تطمیع کرد که به جای ایران در عراق تجارت کنند و این برای آن است که مردم ایران بر اثر فشارهای مالی تسلیم شوند.در حال حاضر تعدادی از ناوهای آمریکایی در خلیج فارس حضور دارند اما آمریکا قصد واقعی خود را از حضور این ناوها در خلیج فارس بیان نمیکند.
عملیات پنهانی از جمله بخشهایی است که آمریکا فعالیت زیادی در مورد آن انجام میدهد و فعالیت پنهان آمریکا در سیستان و بلوچستان و استانهای همجوار عراق را میتوان از این دست برشمرد.
از سوی دیگر آمریکا از ارتباط با دانشگاهیان، خبرنگاران، ورزشکاران و دیگر قشرهای جامعه نیز غافل نیست تا مبادا ارتباط خود را با داخل فراموش کند.
همچنین پرونده هستهای ایران همچنان مفتوح است و کشورهای موسوم به 1+5 در حال مذاکره برای برداشتن قدمهای بعدی در جهت واداشتن ایران به دست کشیدن از چرخه سوخت هستهای هستند.
گرچه امیدواری برای پایان یافتن منازعه هستهای ایران و غرب برای رسیدن به یک راه حل بهینه مبتنی بر حفظ استقلال و حقوق ایران و رفع نگرانیهای دیگر باقی است اما به نظر میرسد که بحث در مورد بررسی راههای مواجهه با تحریمها، فشارهای آمریکا ضروری باشد.
فاطمه تیمورزاده
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
رضا بدرالسماء هنرمند پیشکسوت عرصه نگارگری در گفتوگو با «جامجم»:
وزیر صنعت، معدن و تجارت در گفتوگوی اختصاصی با «جامجم» مطرح کرد:
حسین الحاج حسن، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با «جامجم» بیان کرد:
در گفتوگو با دکتر سیدمرتضی موسویان، ضرورت و اهمیت داشتن دکترین در رسانه و دلایل قوت و ضعف رسانههای داخلی و معاند را بررسی کردهایم