جان مک کین و باراک اوباما دو کاندیدای امیدوار انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، به رغم تمامی اختلافاتشان بر سر چگونگی پیشبرد امور جنگ در عراق متفق‌القول خواهان آنند که نیروهای بیشتری را از کشورشان به افغانستان اعزام کنند، اما در واقع هر دو نفر اشتباه می‌کنند. تاریخ در گوش آنان فریاد می‌زند که چنین راهبردی هیچ‌گاه نتیجه بخش نبوده اما گویی این دو اصلا گوش فرا نمی‌دهند.
کد خبر: ۲۰۹۷۰۰
روزنامه‌ بوستون گلوب در گزارشی به قلم استفن کینزر پیرامون اوضاع جاری در افغانستان و طرح برخی استراتژی‌ها در آستانه‌ برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نوشته است: چه خوب است که مک‌کین و اوباما برای لحظه‌ای به تابلوی نقاشی "بازمانده‌های یک ارتش" اثر الیزابت باتلر نقاش مشهور بریتانیایی نگاهی موشکافانه بیندازند. در این نقاشی تنها بازمانده‌ یک ستون 15 هزار نفری از ارتش بریتانیا که در سال 1842 قصد داشت 150 کیلومتر در خاک افغانستان پیشروی کند هنرمندانه به تصویر کشیده شده است. چهره لاغر و نحیف این سرباز انگلیسی یادآور جاودانی است از آنچه می‌تواند بر سر نظامیانی خارجی که می‌کوشند افغانستان را مطیع و مقهور خود سازند نازل شود.

این روزنامه نوشته است: نویسنده معتقد است رویکرد اوباما و مک‌کین در قبال جنگ در افغانستان همانند اغلب سیاست‌گذاری‌ها و راهبردهای دولت آمریکا در خاورمیانه و آسیای میانه مبتنی بر احساسات است تا واقع‌گرایی. احساسات بسان موتور محرکه‌ای است که بسیاری از آمریکایی‌ها را به سمت انتقام‌گیری و مجازات عاملان حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 سوق می‌دهد.

آمریکایی ها به جنگ علیه طالبان به عنوان یکی از راهکارهای تنبیه عاملان این حملات می‌نگرند. پاره‌ای از اظهارنظرها از قبیل ناممکن بودن غلبه بر طالبان و طرح مسائلی نظیر برقراری مصالحه و تسامح با سران طالبان به عنوان تنها روزنه‌ امید جهت تحقق آرمان صلح در افغانستان به زعم بسیاری از مقامات واشنگتن همواره در حد چیزی شبیه خیانت به وطن انگاشته شده است. چنین واکنش غیر ارادی اصل وفاداری متغیر را که همواره بخشی از تارو پود زندگی مردم افغانستان طی دهه‌ها و قرنهای متمادی بوده است، نادیده می‌گیرد.

به موازات تغییر منافع، اتحادها و پیمان‌ها نیز دچار تغییر و تحول می‌گردند. جنگ سالارانی که امروز از طالبان حمایت و پشتیبانی می‌کنند، لزوما دشمنان ایالات متحده نیستند. اگر امروز داعیه‌ دشمنی و عداوت سر می‌دهند، دلیل نمی‌شود که فردا نیز دشمن باشند. در هفته‌های اخیر این حقیقت بنیادی رفته رفته ماهیت مباحثات بر سر راهبرد غرب در قبال افغانستان را دستخوش تحول کرده و به نحوی باعث شکل دهی به طیف وسیع اظهارات و منازعات گوناگون در خصوص مسائل افغانستان شده است.

جنگ سالاران از هر دو جناح (کشورهای غربی و طالبان) به طور کاملا بی‌ سر و صدایی در عربستان سعودی بر سر میز مذاکره حاضر شدند. وزیر دفاع افغانستان حل و فصل مناقشه با طالبان را از مجاری سیاسی خواستار شد.
رابرت گیتس وزیر دفاع ایالات متحده تا این حد جلو نرفت اما اظهار داشت که نهایتا چه بسا از برقراری آشتی به عنوان بخشی از راه حل سیاسی مناقشات جاری استقبال کند.

معهذا گیتس با تکرار شعار انتخاباتی اوباما و مک‌کین مبنی بر اعزام تعداد بیشتری از نظامیان آمریکایی به افغانستان به عنوان راه حل برقراری آرامش در این کشور، بار دیگر نشانی از پیام توهم‌آمیز و عوام پسند اوباما یعنی "ما می‌توانیم" را در خود داشت.

چند روز پس از انتشار گزارش موسسه ملی برآوردهای اطلاعاتی آمریکا که به گرفتار بودن آمریکا در سیر نزولی و رو به وخامت اوضاع افغانستان اشاره داشت، گیتس اذعان داشت که هیچ دلیلی برای بدبین بودن و یا دست کم گرفتن فرصت کسب پیروزی در بلند مدت وجود ندارد.

در حقیقت موفقیت درازمدت و دیرپا در افغانستان به شکل برقراری سطح قابل قبولی از خشونت و اطمینان خاطر از عدم استفاده از خاک افغانستان جهت حمله علیه دیگر کشورها، تنها مستلزم آن است که از تعداد نیروهای نظامی خارجی در این کشور کاسته شود نه اینکه به افزایش نیرو مبادرت ورزید.

موج بی‌امان حملات نیروهای آمریکایی در افغانستان موجب ایجاد ضرر و زیان اضافی به شکل کشتار صدها تن از غیر نظامیان شده است؛ امری که مردم افغانستان را از غرب بیزار می‌کند.

مادامی که تازیانه‌ جنگ آمریکا بر پیکره‌ کشور افغانستان کوبیده می‌شود، سلسله مراتب گروهک طالبان نیز شاهد عضو‌گیری از نیروهای مردمی خواهد شد؛ لذا دیگر جای تعجب نیست که از زمان وقوع بمب‌گذاری‌ها در افغانستان به این سو یک شبه بر شمار نیروهای طالبان افزوده شده است. چنین وضعیتی طالبان را مجاز می‌شمارد که اشغالگران خارجی را عامل و انگیزه‌ اصلی خود در مقاومت هر چه بیشتر در افکار عمومی جلوه کند. این روزها در افغانستان هیچ کدام (نه غرب نه طالبان) منزه از گناه نیستند.

بوستون گلوب نوشته است: جنگ آمریکا در افغانستان همچنین بستر را برای عضو‌گیری القاعده مهیا کرده است. این گروه تروریستی این روزها موج جدیدی از مهاجمان خارجی را در منطقه به خود جذب می‌کند. چند سال پیش این گروه با هدف مبارزه با شیطان بزرگ به میدان جنگ در عراق وارد شدند، اما اکنون شاهد تشدید جنگ در افغانستان از سوی آمریکا و حتی سرایت آن به مناطق همسایه نظیر پاکستان هستند.

حتی اگر ایالات متحده از شدت حملات و برنامه‌های نظامی خود در افغانستان بکاهد، این کشور مادامی‌ که عرصه‌ قاچاق مواد مخدر به عنوان تامین کننده مخارج شبه نظامیان است، روی آرامش نخواهد دید و طعم ثبات را نخواهد چشید. ریشه کن کردن مزارع خشخاش به مثابه‌ ریشه کن ساختن طالبان است؛ ایده‌ قابل توجهی که قابل دستیابی نیست.

ایالات متحده آمریکا به جای به راه انداختن مبارزات بی‌پایان که موجب بیزار شدن مردم عادی افغانستان می‌گردد، باید اجازه دهد که کشت خشخاش بدون محدودیت و مزاحمت ادامه یابد. سپس کل محصول خشخاش را یکجا خریداری کند. بخشی از این محصول افیونی می‌تواند به مرفین تبدیل شده و یا مصارف دارویی داشته باشد و مابقی آنها را از بین ببرد.

صنعت کشت خشخاش در افغانستان سالیانه تقریبا چهار میلیارد دلار برای این کشور درآمد دارد. این درآمد بهتر است به طریقی در سبد مخارج و هزینه‌های کشاورزان افغان راه پیدا کند تا اینکه خرج شلیک موشک به دهکده‌ها و مناطق مجاور گردد.

استقرار نظامیان بیشتر در افغانستان موجب کاهش وخامت اوضاع در این کشور نخواهد شد، بلکه بر شدت کشمکش‌های بسیار خطرناک این کشور خواهد افزود. مصالحه با القاعده هم غیر قابل تصور و هم به لحاظ اخلاقی نفرت‌ انگیز خواهد بود؛ اما طالبان نیروی کاملا متفاوتی است.

رایزنی و گفت‌وگوی ماهرانه با رهبران قومی و قبیله‌ای افغانستان بر پایه‌ی عزم و اراده‌ی خالص و واقعی در جهت برقراری مصالحه بهترین امید برای این کشور به شمار می‌آید. این رویکردی مبتنی بر واقعیت است نه احساسات.

استفن کینزر نویسنده‌ کتاب "هزاران تپه"، "تولد دوباره روآندا" و "مردی که رویای آن را در سر داشت"، است.

ایسنا

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها