نام خلیجپارس با امپریالیسم کهنه و امپریالیسم نو همزاد است. همزمان با مسافرتهای دریایی استعمارگران و تحولات سیاسی و اقتصادی دوران رنساس و به دنبال آن رواج تفکرات اومانیستی، سوداگری و رشد فناوری و صنعت که به نیاز دولتها به مواد خام اولیه دامن میزد، موج تازهای از هجوم دول استعمارگر به سوی آسیا، آفریقا و امریکای جنوبی آغاز شد.
یورش استعمارگران موجب شد خلیج پارس به واسطه داشتن منابع غنی نفت و گاز و شاهراه حیاتی ارتباط میان شرق و غرب، دسترسی به آبهای گرم و آزاد جهان از اهمیت شایانی برخوردار و مورد توجه قدرتهای بزرگ از جمله پرتغال، هلند، اسپانیا و آلمان و بعدها انگلستان، روسیه و ایالات متحده واقع شود.
از سوی دیگر، اندیشههای اقتصادی آدام اسمیت، جان کینز و تئوری افزایش جمعیت مالتوس و تنازع بقای چارلز داروین نیز در اهداف توسعهطلبانه استعمارگران به کار گرفته شد.
اصولا امپریالیسم به هر نقطهای که پا گذاشت میراث شوم خودش را که جنگ، نزاع و کشمکش قومی، قبیلهای و منطقهای و جنگ میان دولتها بود بر جا میگذاشت. مرزهای ساختگی و اسناد جعلی دول استعماری نیز در همین میراث قابل بررسی است.
مرزهای اتفاقی استعمارگران، میراث دامنهداری از کشمکشها را برای جهان سوم به جا گذاشت. استعمارگران میتوانستند حیات سیاسی یک کشور کوچک و ضعیف را به طور مستقیم کنترل کنند؛ ولی امروزه آگاهی سیاسی مردم جهان سوم از چنان رشدی برخوردار است که چنین کنترلی را مشکل میکند و در بسیاری از نقاط، احتمال چنین کاری اساسا منتفی است.
در سال 1600 میلادی انگلیس، قدرت استعماری جدید به شاه عباس صفوی کمک کرد که پرتغالیها را از خلیج پارس بیرون براند. متعاقب آن انگلیس با انعقاد قرار داد تاسیس کمپانی هند شرقی در عمل دولت صفویه را به عنوان یکی از شرکای خود قرارداد و پایش به خلیجپارس باز شد. ورود بریتانیا به منطقه خلیج پارس، چالشهایی را با دولتهای استعماری قبل ایجاد کرد؛ از جمله مهمترین آنها، تضعیف دول منطقه، عقد قراردادهای استعماری و ایجاد سناریوهای جنگی میان کشورها، حمله نظامی، تحتالحمایه کردن شیوخ منطقه و نفوذ در دستگاه سیاسی و حکومتی این کشورها را میتوان برشمرد.
به طور کلی نفوذ و سلطه انگلیس بر منطقه خلیج پارس را به 2 دوره اساسی میتوان تقسیم کرد.
دوره اول: قرن شانزدهم تا اواخر قرن هیجدهم میلادی است که تمام تلاش بریتانیا در راستای کسب سود بیشتر از راه تجارت در منطقه تعریف میشود. از قبیل فروش محصولات کشاورزی، ادویه، ابریشم و... به علاوه خلیج پارس به عنوان شاهرگ حیاتی انگلیس برای دستیابی به هندوستان و حفظ آن محسوب میشد.
در واقع خلیج پارس، گلوگاه راهبردی بریتانیا برای در چنگ داشتن هندوستان بود و بریتانیا را وادار میکرد در برابر هر قدرتی از جمله روسیه تزاری بایستد. تزار نیکلای دوم، امپراتور روسیه در این ایام عنوان کرده بود که دستیابی به آبهای گرم خلیجپارس نهایت آمال و آرزوهای اوست.
دوره دوم: اوایل قرن نوزدهم میلادی تا سال 1971: در سال 1971 انگلیس به حضور مستقیم خود در خلیج پارس پایان داد، ولی میراث استعماریش را مبنی بر تفرقه، تجزیه و تضعیف به جا گذاشت. نیروی دریاییاش حربه اصلی سلطه 400 ساله این کشور در سراسر جهان محسوب میشد.
به همین علت بود که ملکه ویکتوریا اعلان کرد «خورشید در قلمرو استعماری بریتانیا غروب نمیکند.» بارزترین وجه استعماری و پیامد حضور انگلیس در خلیج پارس، تهیه اسناد جعلی مبنی بر عدم حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه خلیج پارس، اعم از تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی و بالاخره استقلال بحرین از ایران بود.
نامگذاری خلیج پارس: قدیمیترین منابع و اسناد تاریخی که نام پارس را بر آبهای جنوب ایران قرار داد به دوران هخامنشی بازمیگردد. در آن دوران، ایران بر تمام آبهای خلیج پارس، دریای عمان و سرزمینهای عربستان و یمن تسلط داشت.
در سال 538 قبل از میلاد کوروش بزرگ و سربازان پارسی، عمان، یمن و مکران (عربستان) را به امپراتوری هخامنشی منضم کردند. زمانی که این سرزمینها و آبها در تملک هیچ دولتی نبود اقتدار ایران بر سراسر خلیج پارس و جزایر و سواحل شمالی و جنوبی آن تثبیت شد و ارتباطی ناگسستنی میان امپراتوری ایران و خلیج پارس بهوجود آمد که علیرغم فراز و نشیب و تحولات تاریخی در طول بیش از 2500 سال در تسلط مطلق ایران برتمام جزایر و سواحل خلیج پارس چه در دوره باستان و چه پس از اسلام جای هیچ شک و تردیدی باقی نمیماند.
نئارخوس دریادار اسکندر و اسکولاکس دریانوردی که داریوش کبیر او را به یک سفر نظامی در ساحل خلیج پارساعزام کرد از نام پارس برای خلیج و آبهای جنوب امپراتوری ایران استفاده کردهاند.
اهمیت خلیج پارس: موقعیت ژئوپلتیک، نفت، گاز، مروارید و گذرگاه بودن این خلیج بعلاوه خوش آبوهوا و امنیت و ثبات آن، عوامل مهمی بودند که توجه دولتها را به خلیج پارس معطوف کردند. دیوید نیوسام از جمله کسانی است که به اهمیت خلیج پارس از گذشتههای دور اشاره میکند که بهعنوان یک شاهراه اقتصادی کانون توجه قدرتها بوده است.
در منابع یونان باستان، خلیج پارس با همین نام ذکر شده و اصولا یونانیان واژه پارس را معمولا درباره مکانها بهکار میبردند.
همانگونه که به تختجمشید لقب پارسهپولیس شهر پارسیان را داده بودند. منتها از دریای سرخ بهعنوان خلیج عربی نام بردهاند. پس از اسلام تا دوران آل بویه، دوباره حاکمیت ایران بر خلیج فارس برقرار شد. از پایان حکومت ساسانیان تا آلبویه یک گسست تاریخی متاثر از شرایط زمان و هجوم اعراب به ایران بهطور مقطعی و به دلیل نبود دولت ملی فراگیر و قدرتمند در ایران تسلط ایران بر منطقه خلیج پارس خدشهدار شده است.
اوضاع خلیج پارس پس از قرن 15 میلادی: فتح کنستانتینوپل از سوی سلطان محمد فاتح در سال 1456 م موجب انقراض امپراتوری روم شرقی (بیزانس) شد. سفرهای دریایی واسکو دوگاما و بارتلی دیاس، فصل نوین در عرصه روابط و رقابتهای استعمارگران آغاز شد. دول قدرتمند هر کدام گوشهای از جهان را در حیطه نفوذ خود درآوردند.
مسالهای که به این حاکمیت تداوم و مشروعیت میبخشید، بیانیه پاپ، رهبر مسیحیان وقت با عنوان «فرمان تقسیم» بود که بهرهبرداری از ثروت ملتها، مواد خام و ذخایر زیرزمینی آنها را از سوی استعمارگران مشروع قلمداد میکرد.
در همین زمان، آلفونسو دو آلبوکرگ، دریانورد پرتغالی پس از گاما، پرتغالیها را به خلیج پارس کشاند و با تصرف جزیره هرمز و مسقط، به مدت یک قرن (1607 1507 م) سلطه پرتغال بر منطقه تداوم یافت.
پس از پرتغال، انگلیس که به استعمارگر پیر و مکار شهرت یافته بود، ابتدا به هدف تجارت ابریشم در سال 1581م به منطقه خلیج پارس آمد و با مطلع شدن از اهمیت منطقه در سال 1600م کمپانی معروف خود را تاسیس کرد.
انگلیس بعدها در دوره کریمخان وکیلالرعایا حق ایجاد تجارتخانهای بزرگ را در بوشهر بهدست آورد. این موفقیت اقتصادی در کنار آنچه انگلیسها از شاهعباس بهدست آورده بودند، جایی برای حضور هلند در منطقه باقی نگذاشت.
کریمخان زند مشایخ طایفه قواسی را در بندر لنگه حاکم کرد و مسوولیت تمام جزایر خلیج پارس را بهعهده آنها گذاشت. شکست رقبای انگلیس هلند و فرانسه به این کشور امکان داد که در سال 1820م با شیوخ منطقه قرارداد تحتالحمایگی امضا کند و سندی هم برای سرکوب جنبشهای منطقهای با عنوان موافقتنامه بهمنظور مقابله با اقدامات دزدان دریایی و تجارت برده را با نام صلح جاویدان بر شیوخ منطقه تحمیل کرد.
انگلیس پیشنهاد بازرسی کشتیهای مظنون به حمل برده را به محمدشاه قاجار داد. محمدشاه به بهانه مخالفت علمای دینی با او، آنرا رد کرد، ولی فوت محمدشاه در سال 1851 میلادی بریتانیا را به هدفش رساند.
جزایر سهگانه ایرانی حاکمیت ایران و حل مناقشه
سیر تاریخی: در بحث جزایر، ایران با امارات عربی متحده مواجه است. برخلاف مساله بحرین که با انگلیس و شیوخ منطقه درگیر بود، پیشینه تاریخی حاکمیت ایران بر جزایر دستکم به 3 هزار سال پیش میرسد. به طور کلی سیر تاریخی تثبیت حاکمیت ایران بر جزایر دو مقطع عمده را دربر میگیرد. اول از دوران باستان تا پایان سلطنت نادر شاه افشار، دوم پس از دوران افشاریه که مقارن ظهور پدیده امپریالیسم است.
سلطه ایران بر جزایر در مقاطعی قطع و خدشهدار شده منتها پس از مدتی دوباره استقرار یافته است. اهمیت این مساله پس از صفویان و حضور امپریالیسم در خلیج فارس بیشتر خود را نشان میدهد. در دوران شاهعباس جزایر به ایران داده شد. ضعف سلسله صفویه موجب شد جزایر از قدرت ایران خارج شود. نادرشاه افشار نیرویی دریایی از بوشهر به مسقط اعزام کرد که سلطه ایران را احیاء نمود و مسلم ساخت.
نادرشاه شیخ حمد بن سلطان آل قابوس، امیر وقت عمان را وادار کرد که با نام او به عنوان پادشاه ایران و حاکم قدرتمند سرتاسر منطقه جنوب سکه بزند. قتل نادر شاه افشار اقتدار ملی ایران را از هم گسیخت و اوضاع آشفته سیاسی منجر شد که ملاعلی شاه و قصر خان دو تن از امیران محلی با کمک جواسمیها (قاسمیها) طوایف منتسب به دزدان دریایی، بر منطقه و جزایر حاکم شدند.
موقعیت جزایر: اگر سیاست روسیه تزاری در زمان پطر کبیر دستیابی به آبهای گرم خلیج پارس بود، فرانسه خواهان فضای امن بود که در آن صلح و آرامش را جستجو کند. بریتانیا با تطمیع دزدان دریایی جنگهایی را به وجود میآورد و خودش هم آنها را سرکوب میکرد. این سلسله عملیاتها موجب شد انگلیس قراردادهایی را با عنوان «امارات متصالحه» با شیخنشینها منعقد سازد.
با این توضیح تا قبل از سال 1970 میلادی به کشورهای حوزه خلیج «امارات متصالحه» گفته میشد. اصولا و به پیروی از اصل فوقالذکر تا سال 1971 میلادی کشور و دولتی با نام امارات متحده عربی در منشور ملل متحد و اساسنامه حقوق بینالملل ثبت نشده بود.
جزایر تنب در شمال خط منصف دریایی و ابوموسی مابین بندر لنگه و دبی قرار دارد. بافت جمعیتی ابوموسی متشکل از دو گروه ایرانی و ایرانیان غیربومی است. لیکن اهمیت جزیره به علت موقعیت استراتژیکی و در دست داشتن آن به منزله تسلط کامل بر تنگه هرمز است.
در جزیره ابوموسی ایرانیان غیربومی در بخشهای نظامی و خدمات دولتی شاغل هستند و تعداد 600 نفر ایرانی با تبعیت شارجه نیز در آن سکونت دارند. در تقسیمات اداری و سیاسی عصر قاجار، جزایر قشم و هرمز به بندرعباس و جزایر تنبها و ابوموسی به بندر لنگه واگذار شد.
در جزیره ابوموسی هرگونه کشت و زرع غیرممکن است. بخش کوچکی از جزیره در آن سوی خطمنصف یعنی در آبهای امارات واقع شده است. این مساله موجب دامن زدن به اختلاف و ادعای مالکیت بر جزیره از سوی دولت امارات عربی متحده شده است در حالی که هیچگونه سند و مدرکی دال بر تملک آن کشور بر جزیره وجود ندارد و به عنوان یک دستاویز سیاسی مطرح میشود.
امارات به تحریک دولت بریتانیا به استناد اینکه ساکنان جزیره به زبان عربی صحبت میکنند و با توسل به اسناد جعلی منتشر شده از سوی انگلستان همه ساله ادعای پوچ و واهیاش را تکرار میکند. در سالهای پایانی حکومت ناصرالدینشاه، سرتیپ حاج احمد کیابی مامور شد جزایر را از حاکم دستنشانده آن، شیخ قضیب جواسمی، پس بگیرد.
در دوران قاجارها روش ناپسندی مبنی بر فروش یا اجاره دادن ایالت و خاک ایران رواج داشت. این رویه موجب میشد روند تسلط انگلیس بر جزایر تسریع شود. از سوی دیگر اعمال نفوذ این دولت، شیوخ عرب را بیشتر گستاخ میکرد. در سال 1920 م، انگلیس دست شیوخ را برای تصرف جزایر باز گذاشت و اعلام کرد جزایر سیری، تنب بزرگ و کوچک متعلق به طایفه قاسمی شارجه است. امیرنشینان تلاش ناموفقی را برای تسخیر جزایر انجام دادند.
در واقع نرمش و ملاطفت کریمخان زند و قرار دادن یک شیخ از طایفه قاسمی بر بندر لنگه و جزایر، سرآغاز سلطه و گستاخیهای بعدی آنان و در نهایت آنها مدعی مالکیت بر جزایر شدند.
در جریان انقلاب مشروطیت، اوضاع سیاسی در داخل ایران متشنج بود. انگلیس با استفاده از این اوضاع شیوخ منطقه را تحریک کرد. شیوخ بنای سرکشی و نافرمانی گذاردند و در سایه چتر حمایتی بریتانیا خواستار استقلال شدند. موسیو دامبرون مامور بلژیکی گمرکات ایران با اقدام خودسرانه انگلیس مقابله کرد و پرچم ایران را در جزایر برافراشت.
هند در صدد مقابله نظامی برآمد، اما بزودی از تصمیم خود منصرف شد و به روشهای دیپلماتیک روآورد. سر آرتور هاردینگ ماموریت یافت قضیه را با گفتگو در تهران حل و فصل کند. در نتیجه ضعف دولت قاجار و فشار انگلستان، تهران پذیرفت. به نشانه حسن نیت! پرچم ایران را از جزایر پایین بیاورد و حاکمیت شیوخ تابعه ایران را از جزایر بردارد.
در دوران حکومت پهلویها، سرانجام مساله جزایر فیصله یافت. ایران دلایل عمدهای مبنی بر حاکمیت بدون قید و شرط خود بر جزایر ارائه کرد:
اولا: جزایر سهگانه در گذشته ضمیمه بندرلنگه بودهاند که خود بندرلنگه جزیی از خاک اصلی ایران است.
ثانیا: جواسمیها دو طایفه عرب و عجم ساکن در بندرلنگه هستند که از دولت مرکزی ایران تبعیت میکنند.
ثالثا: ادعای حاکم شارجه مبنی بر اینکه شیوخ حاکم بر جزایر باید حاکمیت همیشگی را تعیین کنند و این شیوخ خود از جانب ایران نصب شدهاند.
رابعا: در سالهای پایانی دهه 1960 م 1340 ش، همزمان با خروج انگلیس، ایران حداقل 50 سند مبنی بر حاکمیت خود بر جزایر به دولت بریتانیا ارائه داد.
خامسا: در نقشه چاپ مسکو، سال 1967 م و به مناسبت پنجاهمین سالگرد انقلاب اکتبر 1917 شوروی، آن جزایر در قلمرو حکومتی ایران درج و ثبت شده است.
دیپلماسی سیاسی ایران که حاکی از موضع کشور در سیاست خارجی بود، در نیمه دوم دهه 1960 م، 1340 ش، مبتنی بر این بود که اعلان داشت هیچگونه توافق سری و آشکار یا معاهده و فدراسیون دول عربی را در مورد خلیجفارس و جزایر ایرانی به رسمیت نمیشناسد جز آنکه جزایر به ایران مستردد گردد.
مذاکرات رسمی دولت شاهنشاهی ایران در این باب از مهرماه 1350 توسط خلعتبری وزیر خارجه وقت و امیرخسرو افشار سفیر ایران در لندن، ویلیام لوس و داگلاس هیوم وزیر خارجه انگلیس آغاز شد. بریتانیا از موضع امارات عربی متحده حمایت میکرد و معتقد بود جزایر میبایست اجاره داده شود، ایران فینفسه هیچگونه مشکلی با اعراب نداشت، بلکه عامل اصلی اختلاف، مواضع تفرقهآمیز انگلیس بود.
طبق این جلسه سیاسی قرار شد بلافاصله پس از خروج انگلیس از جزایر، ارتش ایران در آن استقرار یابد. این اقدام یک روز قبل از خروج بریتانیا (30 نوامبر 1971 م 9 آذر 1350 ش) صورت گرفت و اینگونه حاکمیت ایران پس از 80 سال درگیری و فراز و نشیب مجددا بر جزایر مقرر گردید، درگیری نظامی مختصری نیز روی داد که تاثیر چندانی نداشت و گویا یگانهای ارتش براحتی نیروهای نظامی عرب و بیگانه مستقر در جزایر را خاموش ساخته بودند، اما توافق شیخ شارجه با قوای ایرانی از درگیری خودداری ورزیدند.
در همین سال توافق نهایی میان دولت ایران و امیرنشینها منعقد شد که مساله جزایر و حاکمیت آن را برای همیشه حتی در حقوق بینالملل فیصله داد (1971 م) که مطابق آن طرفین پذیرفتند نیروهای ایرانی در ابوموسی مستقر شوند و از هرگونه امتیازی در بخش اشغالی برخوردار باشند، پرچم ایران در آن جزایر نصب شود.
امیرنشین شارجه در مابقی جزیره ابوموسی امتیاز خواهد داشت و پرچم آن نصب شود. شرکت نفت بیوتس به عنوان استخراجکننده نفت جزیره درآمد آن را 50 50 به دولتین ایران و امیرنشینها بپردازد. شهروندان طرفین حق ماهیگیری دارند و بالاخره اینکه توافقنامه مالی میان ایران و شارجه امضا شد.
متعاقب آن نیروهای ارتش ایران در مناطق حساس و سوقالجیشی جزیره پیاده شده و مناطق آباد و مسکونی آن را شهروندان شارجه اشغال کردند.
این دو منطقه توسط خط حایل مرزی از یکدیگر جدا میشد که حدود آن را ایران تعیین کرد و به عنوان مرز ایران و امارات متحده شناخته میشد.
بدین ترتیب ایران سرپرستی جزایر و ساکنان 800 نفری تنبها و ابوموسی را به عهده گرفت.
دولتهای تندروی عرب در قبال این توافقنامه واکنش نشان دادند. عراق، لیبی و الجزایر هر کدام جداگانه مواضع تند و مخالف ابراز داشتند؛ اما دولت مصر موضع معتدل در پیش گرفت. محمدرضا شاه در سفری که سال 1347 به عربستان داشت آن دولت را نیز راضی و متقاعد کرد.
کویت به واسطه ترس از عراق به ایران نزدیک شد و استقرار نیروها را پذیرفت. شدیدترین عکسالعمل از جانب دولت بعثی ژنرال عبدالکریم قاسم در عراق اتخاذ شد که جملگی از خطمشی ناسیونالیسم عرب پیروی میکردند. عراق روابط سیاسی خود را با ایران قطع و انگلستان را به زدوبند سیاسی متهم ساخت و به سازمان ملل شکایت کرد.
اتحاد شوروی با وجود حمایت از رژیم بعث (رژیم کودتا که جایگزین سلطنتی در سال 1938 شده بود) به دلیل مشارکت در اصل تنشزداییDetant و بهبود روابط اقتصادی با ایران حداقل از اوایل دهه 1960، از عراق هیچگونه حمایتی نکرد. نمایندگان عرب خواستار خروج ایران از جزایر شدند.
لیکن شاه اعلام کرد سیاست ایران براساس صلح و امنیت منطقهای و بینالمللی با تمام کشورهای منطقه و جهان استوار است و جزایر را متعلق به خود میداند و در مسائلی که به استقلال و تمامیت ارضی کشور مربوط میشود یک گام عقب نمینشیند. هیچکس نمیتواند ما را از خاک خود بیرون کند.
ایران طرح مساله خلیج عربی را از سوی عراق ادعایی بیاساس میداند، زیرا حاکمیت ایران بر جزایر تاریخی است و هیچ دولت و شخصی نمیتواند آن را نادیده بگیرد. اگر دولتهای عربی بخواهند برخواستهشان اصرار نمایند، ایران حاکمیت خود بر بحرین را زنده خواهد کرد.
علل خروج انگلیس از منطقه خلیج پارس
پس از جنگ جهانی دوم (1945 - 1939م ) قدرت استعماری بریتانیا افول کرد و ایالات متحده امریکا به عنوان قدرت جدید به صحنه روابط بینالملل وارد شد. بتدریج از نفوذ و قدرت انگلیس کاسته شد و به بیشتر مستعمرات و کشورهای تحتالحمایه آن استقلال داده شد. تنها عامل موثر توجه انگلیس به ایران، نفت و منابع سرشار آن بود. در واقع از دهه 1970 شیوه امپریالیستی انگلیس تغییر یافت.
انگلیس به دولتهای محافظهکار منطقه بیشتر اعتماد میکرد و به آنان وعده حفاظت و پشتیبانی نظامی میداد. انگلیس به دنبال تغییر بافت و هویت ارتشهای منطقه بود، به نحوی که منافع آن را تامین کند. ادوار حیث، نخستوزیر محافظهکار وقت انگلیس در این باره گفته است که: خروج ما از منطقه دلیل بیتوجهی ما به آن نیست، بلکه به آن معناست که روابط خودمان را با کشورهای منطقه، امروزی کردهایم.
در سالهای 1970 میلادی انگلیس از بحران اقتصادی، هزینههای حضور مستقیم در منطقه، کاهش نرخ لیره استرلینگ و کسر بودجه دفاعی رنج میبرد. بعلاوه استقلال هند در سال 1947 میلادی، ملی شدن صنعت نفت ایران در 1954 میلادی و رسوایی بریتانیا و اوجگیری احساسات ضدانگلیسی در ایران، ملی شدن کانال سوئز در 1955 میلادی، سقوط رژیم پادشاهی ملک عبدالله در سال 1957 در عراق از سوی عبدالکریم قاسم که تنها رژیم محافظهکار حامی انگلیس به شمار میآمد و انقلابات و جنبشهای استقلالطلبانه و ناسیونالیستی در یمن، ایالت ظفار عمان و کویت موجب شد اعتبار و حیثیت انگلیس در صحنه بینالمللی بشدت لکهدار شود. بنابراین انگلیس تنها راه علاج را خروج از منطقه خلیج پارس میدانست.
قاسم آخته
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد