یک زمانی در همین نسل سوم یکی از همکاران محترم ما گیر داد به بستنی و رفت از دل تاریخ جد و آبادش را برون کشید و ردپایش را آنقدر تعقیب کرد که رسید به در بار اسکندر و نرون و... آن موقع بود که بلافاصله با یک مطلب کوتاه برگشت و آمد در همین نسل سوم خودمان مدام از چیزهایی نوشت که در دل تاریخ ردشان را پیدا کرده بود.
طبق تحقیقات ایشان مشخص شد پدر و مادر همین بستنیهایی که حالا میخوریم یک چیزهایی شبیه یخ در بهشت یا همین فالودههای خودمان (از نوع اولیهاش) بودهاند، اما بعدها به همان میزانی که امکانات آدمیزاد جماعت بالا رفته آنها هم روی ترکیبات اولیهای که گفتیم کار کردهاند تا بالاخره توانستهاند به بستنی فعلی دست پیدا کنند.
در حال حاضر هم که بستنی مثل ریگ ریخته توی مغازهها (چه ربطی داشت) و همه میتوانند با مراجعه به اولین سوپری سرکوچه یا خیابانشان یک عدد بستنی از هر نوعی که بخواهند ابتیاع فرمایند.
در فصل تابستان هم که گفتن ندارد، چیزی که بعد از چسب میچسبد همین بستنی است.
اما بشنوید (یعنی بخوانید) از چسبیدنیهای دیگر؛ مثلا شربت آبلیمویا شربت خاکشیر که پدربزرگها و مادربزرگها مدام سفارشش را میکردند.
اگر از این جور چیزها هم خوشتان نمیآید که کاری ندارد، در مواقعی که گرما کلافهتان میکند، بروید سراغ آب میوههای طبیعی (تکرار میشود طبیعی، تاکید هم میشود) نه این آب میوههای به ظاهر طبیعی. (این هم یک چیستان برای خالی نبودن عریضه)