در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
هادی منوری 6 کتاب به چاپ رسانده؛ از کتاب شعر گرفته تا سفرنامه. کتاب نثر عاشورایی «قیامت حروف» او نیز که یک نوآوری در زمینه نثر شاعرانه است، به نظر خودش بهترین کار هنری است که تا به حال انجام داده. تا دلتان بخواهد کنگره شعر راه انداخته و دبیریشان را هم به عهده داشته. کنگره شعر رضوی، کنگره شعر نبوی، کنگره شعر علوی، کنگره شعر علمدار و... به قول خودش «هر چه اسم ائمه اطهار بود ما کنگرهاش را راه انداختیم». او در عین شاعری دوست ندارد با این عنوان شناخته شود.
اولین شعرتان را کی سرودید؟
دوره دبستان زمانی که کلاس دوم یا سوم ابتدایی بودم.
چیزی از آن شعر یادتان میآید؟
البته شعر که نمیشود گفت چون مشخصههای لازم برای یک شعر را نداشت. ولی یک بیت از آن را یادم است. فکر کنم اینطور بود: «ستاره ستاره دلم برات میسوزه».
اولین شعر کاملی را که ویژگیهای یک شعر خوب را هم داشت، کی سرودید؟
کلاس اول راهنمایی بودم (حدودا 12 ساله). شعر کامل میگفتم و سعی میکردم اصول شعری را هم رعایت کنم.
یادتان هست؟
فقط یادم هست که یک مثنوی بود با 8 7 بیت. البته شکست وزنی هم داشت. از آن شعر چیزی به یاد ندارم. حتی آن شعر را ندارم چون حفظش برایم مهم نبود.
اولین کتاب شعری که دستتان گرفتید؟
اولین کتاب شعر را از کتابخانه گرفتم ولی یادم نیست چه بود! چهارم ابتدایی عضو کتابخانه کانون پرورش فکری کودک و نوجوان (سرای کاشانی پارک کودک) شدم. از آنجا کتاب میگرفتم و میخواندم.
اولین مشوقتان برای شعر گفتن؟
خودم! اولین مشوق من چیزی نبود جز عشق و علاقهام به شعر. یادم نمیآید کسی مرا برای شعر گفتن تشویق کرده باشد.
اولین کسی که برایتان شعر خواند؟
مادرم. او همیشه برایم شعر میخواند. علاقه زیادی به شعر دارد و اشعار و ضربالمثلهای زیادی حفظ است.
مادرم الان هم، به بچه من شعر یاد میدهد. بچه من از مادربزرگش کلی شعر یاد گرفته است.
پس با این حساب اولین مشوقتان برای شعر گفتن مادرتان بوده نه هیچکس! درست است؟
نه اینطور نیست! ببینید، مادرم برایم شعر میخواند ولی خیلی دوست نداشت من شاعر بشوم. الان هم دوست ندارد من شاعر باشم. میگوید برو دنبال یک کار دیگر. (با خنده) مادر من فکر میکند که از این کارها نون و آب درنمیآید.
پس به خاطر همین رفتید سراغ حرفه آبرومند پزشکی؟
بله. مادرم همیشه میگفت و الان هم میگوید که شعر تو را از درس و کار و زندگی میاندازد. از همه چیز میاندازد. راست هم میگوید البته. مادرم هیچ موقع دوست نداشت من به عنوان یک شاعر مطرح باشم و شغلم شاعری باشد و از این طریق زندگی کنم. هنوز که هنوز است مرا نصیحت میکند که: «شعر نگو، اینقدر توی این محافل شعری نرو و خودت را از کار و زندگی نینداز.»
با این همه نصیحت! شما شاعر خوبی شدید، هم خوب شعر میگویید و هم در اکثر محافل و کنگرههای شعر حضور دارید و حتی بیشتر به عنوان دبیر کنگرهها.
(میخندد). ولی من شعر را جدی نمیگیرم. من شعر را شغل و کار نمیدانم. کار من طبابت و فعالیت در داروخانه است. اگر شعر هم میگویم با این نگاه و ذهنیت است که شعر حرفه و شغل من نیست و برای من فقط یک تفریح و سرگرمی است.
با این حال جالب است که شما را بیشتر به عنوان یک شاعر میشناسند.
درسته. ولی چهجوری بگویم، گاهی اوقات آدم دنبال چیزی نیست اما آن چیز به سراغش میآید. من اصلا دلم نمیخواست چیزی که الان هستم، باشم. دلم نمیخواهد شاعریام غلبه کند بر شغل اصلیام. من کار پزشکی و داروسازی را خیلی بیشتر از شاعری دوست دارم. شاعری شغل نیست.
اولین جلسه شعری که شرکت کردید؟
یک جلسه دانشآموزی بود در آموزش و پرورش استان. کلاس اول یا دوم راهنمایی بودم. یک مسابقه برگزار شد در سطح مدارس راهنمایی استان. من هم شعر فرستادم و اتفاقا شعرم هم اول شد. ما را دعوت کردند به آن جلسه که مرحوم استاد خسرو هم در آن شرکت داشت. (یک اردوی دو روزه در مرکز تربیت معلم خورشیدی).
اولین بار کجا شعر خواندید؟
در همان جلسه دانشآموزی آموزش و پرورش، در حضور دانشآموزان و اساتید مراکز تربیت معلم و استاد خسرو.
و اولین جایزهای که گرفتید؟
این یکی هم در همان جلسه دانشآموزی اتفاق افتاد. همان سال دوم راهنمایی که در مسابقات استانی شرکت کردم و نفر اول شدم جایزه هم گرفتم.
جایزه چه بود؟ یادتان هست؟
یک کتاب بود (که هنوز هم دارمش) با نام «جهاد اکبر» تالیف امام خمینی. خیلی هم دوستش دارم.
فقط کتاب؟! چیز دیگری نبود؟
بعید میدانم که چیز خاص دیگری هم بوده باشد. اگر هم بوده مثل الان سکه نبوده. آن موقع بیشتر کتاب و اینجور چیزها جایزه میدادند مثل حالا سکه و پول نقد نبود. مطمئنم (میخندد).
اولین شعرتان کجا و کی چاپ شد؟
مجله جوانان. سال 1360.
چه احساسی بعد از چاپ آن شعر داشتید؟
خیلی خوشحال شدم. رفتم 6 5 جلد از آن مجله خریدم و هر کدام را دادم به یک نفر (مادر و خواهر و دوستانم)، با این که برای من که دانشآموز بودم آن زمان خیلی هم گران بود.
واکنش مادرتان وقتی مجله را به او نشان دادید چه بود؟
خیلی خوشحال نشد. (میخندد) مادرم فقط یکبار خوشحال شد. آن هم وقتی بود که یک شعر برای او گفتم و فرستادم روزنامه اطلاعات. شعر یک روز قبل از روز مادر چاپ شد و من آن را روز مادر به او هدیه دادم. فکر میکنم آن موقع چون شعر مال خودش بود و برای خودش آن را گفته بودم، خیلی خوشحال شد.
اولین شعرتان را برای چه کسی گفتید:
اولین شعری که گفتم مخاطب خاصی نداشت.
اولین کسی که برایش شعر گفتید؟
مادرم. (یادم نمیآید قبل از آن برای کس دیگری شعر گفته باشم.)
آن شعر را به یاد دارید؟
مادر زخم مرا پینه میکند / و دردهای مرا میبوسد
دیروز که کوچکتر بودم بزرگیاش را دیدم / و امروز که بزرگتر شدهام کوچکیام را
اولین کتابتان چه بود؟ کی چاپ شد؟
کتاب گزیده ادبیات معاصر که شامل مجموعهای از اشعار من بود. نشر نیستان.
چه کسی مسبب و مشوق چاپ این کتاب بود؟
محمدحسین جعفریان. هیچ وقت لطف او را فراموش نمیکنم. یک روز آمد خانه ما، گفت تو چرا کتاب چاپ نمیکنی؛ بعد هم شعرهای مرا گرفت و با خودش برد تهران. آنها را به سیدمهدی شجاعی انتشارات نیستان سپرد برای چاپ. همه کارهایش را هم خودش انجام داد. بعد از چند ماه هم برگشت دوباره پیش من در حالی که 1000 جلد کتاب به همراه داشت. آنها را به من تحویل داد و رفت. حقالتالیف من هم همان 1000 جلد کتاب بود که برایم آورد. البته یکی از ویژگیهای جالب آن کتاب این بود که تا دلتان بخواهد غلط و اشتباه در آن بود (حدود 200 غلط). طبیعی هم هست چون من خودم آن را غلطگیری نکردم. من خودم را همیشه مدیون جعفریان میدانم. چون نهتنها مشوق چاپ اولین کتاب و ایجاد انگیزه از این نظر، در من شد بلکه آن کتاب را هم خودش به چاپ رساند.
و احساستان بعد از دیدن کتاب چاپ شدهتان چه بود؟
خیلی خوشحال شدم. چون انتشارات نیستان این کتاب را چاپ کرده و البته همراه و در کنار کتاب شاعران طراز اول، خیلی احساس غرور میکردم. این افتخار کمتر نبود برای کسی که هنوز کتابی چاپ نکرده که اولین کتابش در این سطح بالا و در تیراژ 10000 جلد چاپ شود.
اولین و مهمترین اتفاقی که در زمینه هنر و ادبیات برای شما روی داد و باعث ایجاد تحول و دگرگونی در شما شد چه بود؟
برخورد و آشنایی من با احمد زارعی (سال68) خیلی روی من و شعرم تاثیر گذاشت و واقعا مرا متحول کرد. نگاه احمد برای من نگاه جالبی بود. از دید او شعر فقط یک وسیله بود نه هدف. احمد خیلی آدم باغیرت و سالمی بود.
به حرفی که میزد، به شعری که میگفت اعتقاد داشت. ظاهر و باطنش یکی بود. ادا درنمیآورد برخلاف خیلیها. شعرش عین فکر و اعتقاد و رفتارش بود.
اولین کار بزرگ ادبی، از نظر خودتان؟
برای اولین بار نثرهای شاعرانه عاشورایی را چاپ کردیم تحت عنوان «قیامت حروف» البته به اتفاق دکتر ابراهیمی و دکتر پورحاجیان که یک موجی ایجاد کرد.
این سبک جدیدی بود که ما آن را برای اولین بار ابداع کردیم و بعد از ما خیلی از آن پیروی کردند. کاری بین شعر و نثر. بعد از ما آقای شفیعی و دیگران شبیه این کار را انجام دادند. حتی سیدمهدی شجاعی هم دنبالهرو این سبک بود.
این کار البته جایزه کشوری را هم به خود اختصاص داد.
فاطمه مرادزاده
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین: