با فرهاد توحیدی درباره فیلمنامه سریال یک مشت پر عقاب

عقاب هایی که فرو می افتند

«کار من نوشتن است ، سال هاست دارم برای سینما و تلویزیون می نویسم بنابراین تمام قوانین حاکم بر این فضاهای کاری را می شناسم و می دانم دست روی چه چیزهایی بگذارم که بشود آنها را بیان کرد.
کد خبر: ۱۶۳۸۱۱

در واقع آنقدر این قوانین بر ذهن من حاکم شده اند که اکنون می توانم بگویم مثل آدمی شده ام که از ترس مرگ ،خودکشی می کند.»اینها گفته های فرهاد توحیدی ، نویسنده فیلمنامه سریال یک مشت پر عقاب است که همه او را به عنوان فیلمنامه نویس حرفه ای و کاربلد قبول دارند.

توحیدی ، قصه پرداز مسلطی است و طی سال ها فعالیت خود، ثابت کرده است که ذائقه مردم را می شناسد و می داند که قصه های جدی و کمیک را چگونه بنویسد که مردم را جذب خود کند. یک مشت پر عقاب ، یکی ازکارهایی است که توحیدی برای آن زحمت زیادی کشیده است.

فیلمنامه ای کامل که پس از پخش سریال ،حرف های توحیدی را درباره یک مشت پر عقاب شنیدنی کرده است . او آرام ، متین و منطقی برایمان از فیلمنامه اش گفت و در میان صحبتهایش نشان داد که رسانه تلویزیون و فضای آن را کاملا می شناسد بنابراین بدون گله گذاری رفت سر اصل مطلب.

نوشتن فیلمنامه سیاسی آن هم در قالب یک سریال تلویزیونی ، باید سختی های خاص خود را داشته باشد؟

بله ، کار بسیار دشواری است .هرچند من معتقدم مدیران تلویزیون از مدیران حوزه سینما فرهنگی تر هستند. خیلی از این مدیران سال هاست که در تلویزیون فعالیت می کنند و سابقه طولانی در مدیریت رسانه دارند بنابراین مداومت در تصدی مدیریت فرهنگی و تعامل با هنرمندان باعث شده است بین آنها تفاهم خوبی شکل گیرد و آنها در بسیاری از حوزه ها با یکدیگر به هم زبانی برسند اما این همه ماجرا نیست و همین مدیران گاهی بنا به مقتضیات حاکم بر رسانه مجبور به محافظه کاری می شوند که البته این محافظه کاری هم دلایل خاص خود را دارد. به هرحال همه ما می دانیم که صدا و سیما، سازمانی حساس است که باید پاسخگو باشد. با توجه به این شرایط، نوشتن فیلمنامه سیاسی در فضایی که سیاست ورزی حتی برای سیاستمداران کهنه کار و اصلی کشور دشوار است ، کار سختی به نظر می رسد.

نوشتن فیلمنامه یک مشت پر عقاب ازطرف سازمان به شما سفارش داده شد یا تهیه کننده؟

چند سال پیش ، سازمان تصمیم گرفت سریالی تولید کند که موضوع آن درباره یک اتفاق واقعی بود. سوژه یک بازپرس بود که در زمان شاه ، دستور توقیف 2 کارمند شرکت ebs را صادر کرده بود. این شرکت امریکایی برای ماشینی کردن خدمات سازمان تامین اجتماعی با وزارت بهداشت ، قرارداد بسته بود و آنها می خواستند نسل جدیدی از ماشین ها را در اختیار این سازمان قرار دهند.

وزیر بهداشت آن زمان ، آقای شیخ الاسلام در دولت هویدا این قرارداد را با شرکت امریکایی منعقد کرد. بعد از مدتی که موج انقلاب ، جدی شد و اولین جرقه های انقلاب شکل گرفت ، دولت به تکاپو افتاد که خودش را از اتهامات تبرئه کند، بنابراین طرحی به نام مبارزه با فساد را عنوان کرد تا از این طریق ، جلوی انقلاب را بگیرد و در همین زمان بود که قول داد مدیران نالایق را بر کنار کند و به همین دلیل به بسیاری از حوزه ها سرک کشید و چند مدیری را هم بازداشت کرد تا حسن نیت خود را ثابت کند، از جمله مدیران ارشدی که دستگیر شد، هویدا بود.

یکی از قراردادهایی هم که مورد بازبینی قرار گرفت ، قرارداد شرکت ebs بود. چنین گفته می شد این شرکت امریکایی با پسر خاله شاه (ابوالفضل محوی ) شریک است و به همین دلیل قرارداد را از طریق اعمال نفوذ از آن خود می کند و در دریافت صورتحساب ها هم مسیر قانونی را طی نمی کند و بیش ازکاری که انجام داده است ، پول دریافت می کند و چون ایرانی هایی که بر این پروژه نظارت دارند، در استخدام این شرکت امریکایی هستند ، نمی توانند کارشان را درست انجام دهند دادگستری مسوول رسیدگی به این پرونده می شود و بازپرسی به نام آقای دادگر مامور تحقیق در این پرونده می شود.

ایشان مدیرعامل و معاون شرکت را احضار می کند و پس از تحقیق ، قرار بازداشت آنها را به مبلغ 90هزار دلار صادر می کند. این اتفاق آبان سال 57رخ می دهد. در ادامه سفارت امریکا دخالت می کند، و دولتمردان به بازپرس زنگ می زنند و به او می گویند که مراقب روابط ایران با امریکا باشد اما او توجهی نمی کند و آقایان همچنان در حبس هستند.از آنجا که شرکت ebs متعلق به یک میلیاردر معروف امریکایی به نام راست کرو بود، این سرمایه دار تعدادی از کهنه سربازان امریکایی را که در ویتنام خدمت کرده بودند مامور می کند به ایران بیایند و کارمندان شرکت را آزاد کنند. همه این ماجراها را نویسنده ای به نام کن فالد به سفارش راست کرو در کتابی نوشته است.

همین ماجرا دست مایه فیلم دادستان بود که بزرگمهر رفیعا آن را در دهه 60 ساخت. سال ها بعد تلویزیون تصمیم گرفت این ماجرا را به شکل سریال تولید کند. من آقای دادگر را چند جلسه ای ملاقات کردم اما شخصیت ایشان مرا آنقدر جلب نکرد که بتوانم درباره او فیلمنامه بنویسم. سازمان چون تصمیم داشت این سریال را بسازد من یک سیناپس آماده کردم که مورد رضایت آقای دادگر واقع نشد. ایشان هم با سیر وقایع و هم تصویری که از او در این سیناپس ارائه شده بود، معترض بود.

از تعریف های شما چنین بر می آید که قصه خوبی در اختیار داشته اید؟

بله ،داستان خیلی جذاب بود اما اتفاقات بعدی نگذاشت همکاری ما با آقای دادگرادامه پیدا کند. در آن زمان آقای رضا بالا که مدیر بخش فرهنگی سیما فیلم بودند اصرار کردند که در همان حوزه تاریخی سریال دیگری نوشته شود و من با کنار گذاشتن کامل آقای دادگر فیلمنامه یک مشت پر عقاب را نوشتم.

و یک خانواده شد محور اصلی قصه و خودکشی دختر این خانواده شد آغاز ماجرا که شروع خیلی خوب و غافلگیر کننده ای بود. حالا پرسش من این است که در مدتی که به این سوژه فکر می کردید و در زمان نوشتن کدام گروه از مخاطبان تلویزیون را مدنظر داشتید؟

من از ابتدا دنبال مخاطب عام بودم ، چون می خواستم این سریال برای کسانی که انقلاب را درک کرده اند یک جور تجدید خاطره و برای نسل بعد از انقلاب مروری بر تاریخ انقلاب باشد. به نظر من روایت تاریخ به شکل مکتوب مورد مطالعه همگان قرار نمی گیرد اما از طریق سینما و تلویزیون می توان آن را جذاب کرد بنابراین گمان می کنم آمیختن هنر با تاریخ ملغمه ای ایجاد می کند که می تواند برای مردم خوشایند باشد.

با این اوصاف برای من خیلی مهم بود که زندگی مردم را در مقطع نزدیک به پیروزی انقلاب به نمایش بگذارم و برای رسیدن به این هدف مخاطب عام را در نظر گرفتم و مد نظرم بود که همه گروه های سنی پای این سریال بنشینند و آن را پیگیری کنند.

جدا از گروه سنی گویا دانستنی های عمومی مردم درباره انقلاب هم مد نظر شما بوده چون ، تا این قسمت از سریال اطلاعاتی فراتر از آنچه ما شنیده ایم در سریال دیده نمی شود؟

برای قضاوت کردن هنوز زود است ،چون اتفاقات زیادی در پیش است ، ضمن این که من با تصویرسازی از روزهای انقلاب که در تلویزیون مرسوم است موافق نیستم . یعنی ورود به دربار و رفتن به سراغ شاه ، نخست وزیرو دیگردرباریان . چون معتقدم این ها یعنی وهن تاریخ . در این جور روایت ها تحریف زیاد است و من آنها را یک جور انتقام کشی می بینم . در این جور کارها فقط دربار نمایش داده می شود در صورتی که من فکر می کنم نوع زندگی مردم ، تفکرات و آفاق آنها برای قصه گویی و سریال سازی جذاب تر است.

تلویزیون رسانه مردم است و مردم دوست دارند در این رسانه خودشان را تماشا کنند. از این لحاظ فکر می کنم نگاه کردن به سال 57با رویکرد مردم درست تر و جذاب تر است . این که متنی که من نوشته ام چیز تازه ای دارد یا ندارد را شما باید قضاوت کنید، به هرحال داستان انقلاب برای ما که درگیرش بودیم ، زاویه مبهمی ندارد، اما برای نسل بعد از ما که بیشتر از طریق تلویزیون این اتفاق را مرور می کند زوایای مبهم بیشتر است ولی طرح همین زوایا و آن چیزهایی را که مردم دوست دارند، درباره شان آنها اطلاعات بیشتری بدانند، رسانه ای چون تلویزیون بر نمی تابد. این بر می گردد به همان سوال اول شما که مطرح کردید فیلمنامه سیاسی نوشتن چه سختی هایی دارد. به هر حال من فیلمنامه ای کامل تحویل تهیه کننده دادم و گرایشات سیاسی شخصیت های فیلمنامه کاملا مشخص بود.

اتفاقا منظور من هم همین بود که چرا گرایشات سیاسی شخصیت های سریال چندان مشخص نیستند؟

ببینید، من نمی خواهم این مساله را عنوان کنم که چرا پخش تلویزیون مثلا این پلان یا این دیالوگ را حذف می کند، چون قوانین تلویزیون را می دانم و با علم بر همه این قوانین در این رسانه کار می کنم ؛ اما واقعیت این است که دایره روزبه روز تنگ تر می شود. شخصیت هایی که من نوشتم ، سابقه فعالیت سیاسی مشخصی داشتند.

من با طرح این گرایش های سیاسی می خواستم بگویم همه مردم در پیروزی انقلاب سهیم بودند. فیلم تو آزادی ساخته حسین ترابی یک سند ماندگار است که اگربا دقت دیده شود، نشان می دهد همه مردم از تمام طبقات و گرایشات در تظاهرات شرکت می کردند، در میان مردم هم زن با حجاب دیده می شد و هم زن بی حجاب و چه خوب شد که این فیلم مستند را تلویزیون پخش کرد، اما واقعیت این است که ما در سریال های نمایشی همه مردم و همه گرایشات را نمی بینیم . در حقیقت جای مردم در سریال های مربوط به انقلاب خالی است.

مثلا در سریال «یک مشت پر عقاب» پدر امیرحسین ، نماینده قشرملی مذهبیون است ، اما یک بخش از گرایشات او را در زمان نوشتن خودم حذف کرده ام و بخش دیگرش را هم پخش حذف می کند. پدر امیرحسین یک شخصیت بی هویت می شود و مخاطب هم در مواجهه با او سردرگم می ماند. شخصیت پردازی در فیلمنامه مثل بنا کردن یک خانه است که مدام باید آجر روی آجر گذاشت.

در فیلمنامه این آجرها روی هم گذاشته می شوند تا یک شخصیت ساخته شود و وقتی که از هر گوشه این ساختمان یک آجر برداشته شود، شکل ساختمان عوض می شود و دیگر آن چیزی نیست که قرار بوده باشد. سریالی که من نوشتم پر بود از زوایای جدید، اما به تدریج تبدیل به یک تصویر کلیشه ای شد. در همین ارتباط می گویم که آیت الله خامنه ای ، رهبر معظم انقلاب کاملا آگاهانه اعلام می کنند که امسال ، سال وحدت ملی و انسجام اسلامی است و این شعار، یک مفهوم تجریدی نیست.

وحدت یعنی تکثر را محترم شمردن ، وقتی رهبر می گویند وحدت ملی داشته باشید به نظر من یعنی این که افکار مختلف برای یک موضوع با یکدیگر همسو شوند و آن امرهم منافع ، امنیت و آرامش ملی است که در کنار انسجام اسلامی شکل درستی به خود می گیرد.بنا براین اصل تکثر عقاید را رهبری پذیرفته است.

حال در چنین سالی پخش یک سریال با اما و اگرهای زیادی روبه رو می شود. البته به نظر من در چنین شرایطی آقای ضرغامی به عنوان رئیس سازمان صدا و سیما خیلی همت می کند که در فرصت ایجاد شده در دهه فجر با برنامه ریزی حساب شده حداقل فیلم های مستندی از روزهای انقلاب را به نمایش می گذارد که همه مردم و گرایشات مختلف آنها را نشان می دهد.

در این میان جوان هایی چون امیر حسین و غزاله به عنوان نمایندگان نسل جوان باید افکار متفاوتی داشته باشند؟

شخصیت هایی که من در سریال طراحی کردم همه صاحب تفکرند و کوشیدم آنها را بدون مارک معرفی کنم . مثلا شما هم تاکنون متوجه شده اید که امیر حسین به مبارزه مسلحانه معتقد و آماده خشونت است ، اما در مقابل غزاله را داریم که معتقد به قانون است و می گوید قانون بد بهتر از بی قانونی است. غزاله معتقد است که همه مردم باید به صحنه بیایند و تا همه مردم نیایند کاری از پیش برده نمی شود. اینها چکیده و عصاره تفکر نسل جوان درباره چالش ها و مبارزه بر ضد رژیم شاه بود. از طرفی پدر امیرحسین را داریم که طرفدار مبارزه ای عمیق و پیگیر است . به اعتقاد وی گلوگاه رژیم ، نفت است و اگر این گلوگاه بسته شود، رژیم نمی تواند دوام بیاورد. از آن طرف ، مادر اصلا به مبارزه اعتقاد ندارد و به خاطر مصائبی که دیده تبدیل به عنصری کاملا غیر سیاسی شده است.

خیلی از مادران در زمان انقلاب چنین بودند، آنها بشدت واهمه داشتند که فرزندانشان به سیاست گرایش پیدا کنند. ما درسریال ، سروان سرمدی را هم داریم که افسر ارتش است و بیشتر با ایده های امیرحسین همراه می شود و در کنار همه اینها سرهنگی را داریم که به او تیمسار می گویند و او همان کسی است که امیرحسین را از تبریز به تهران منتقل کرد.

این تیمسار همراه پدر غزاله نماینده قشر مذهبیون هستند ، درست است؟

بله . پدر غزاله بازاری است و از کسانی است که با حضرت امام در نجف در ارتباط است .در سریال یک مشت پر عقاب تمام طیف های سیاسی تدارک دیده شده است و همه آنها نماینده دارند.البته اگر به این پانورامایی که من تدارک دیده بودم نور بیشتری تابیده می شد، کل مردم ایران را می شد در سال 57دید که با تفکرات مختلف با هم به وحدت رسیدندو باعث پیروزی انقلاب شدند.

آقای هاشمی به عنوان کارگردان به فیلمنامه شما کاملا وفادار ماندند یا آن که آن را تغییر دادند؟

فقط شخصیت شه پرست که علیرضا خمسه بازیگر آن بود ، تغییر کرد. در فیلمنامه این شخصیت اصلا کمدی نبود . البته بنا به مقتضیات زمان یک تغییری هم در پایان سریال از سوی کارگردان داده شد که اجتناب ناپذیر بود. چون قصه فیلمنامه روز 26دی همزمان با فرار شاه تمام می شد، که بنا به شرایط پیش آمده باید تغییرمی کرد.

فیلمنامه کامل بود که کار تصویربرداری شروع شد؟

بله ، گروه با فیلمنامه کامل کار را شروع کرد. البته در زمانی که پیش تولید آغاز شد، من روتوش هایی روی فیلمنامه انجام می دادم که این بازنگری ها در زمان فیلمبرداری هم به شکل مختصر انجام می شد.

چون حرفه شما فیلمنامه نویسی است و دغدغه کارگردانی هم ندارید بنابراین زمان نوشتن به این هم فکر نمی کنید که کدام یک از بازیگران قرار است نقش هایی را که شما نوشته اید بازی کنند؟

گاهی این اتفاق می افتد و شخصیت را با توجه به این که کدام بازیگر آن را اجرا می کند می نویسم بنابراین ویژگی های او در نوشته و شخصیت پردازی تاثیر می گذارد البته دربرخی از کارها نویسنده در جریان نوشتن است که فیلمبرداری یا پیش تولید شروع می شود. در این مواقع فیلمنامه نویس با توجه به بازیگرانی که انتخاب شده اند می تواند برگردد و نقش را بازنویسی کند.

سریال در هفته 4 بار پخش می شود، این ترتیب پخش به سریال کمک کرده و یا باعث افت آن شده است؟

ابتدا من موافق چنین پخشی نبودم ، اما بعد دیدم بد هم نیست چون مردم با تمرکز بیشتری آن را پیگیری می کنند و وقت بیشتری را برای دیدن آن اختصاص می دهند تا چیزی از قصه را ازدست ندهند. در این میان فقط پخش روز جمعه اصلا خوب نیست ، بخصوص این که شبکه 3درست درهمین ساعت فوتبال پخش می کند. با همه اینها من فکر می کنم سریال این توانایی را داشته که مخاطب خود را جلب و او را مجبور به پیگیری کند.

این جذابیت هم بیشتر به دلیل قصه خوبی است که شما آن را روایت کرده اید؟

البته قصه جذاب ، بخشی از کار است ، چون بارها شده که من فیلمنامه خوبی نوشته ام ، اما چون عوامل امانتداری آن را به زبان تصویر ترجمه نکرده اند، کار راضی کننده نبوده است . وقتی نتیجه کارمطلوب می شود که عوامل امانتدار و کاربلدی ترجمه قصه به تصویر را عهده دار شوند که خوشبختانه در یک مشت پر عقاب این اتفاق افتاده است.

نوشتن و ساخت سریال یک مشت پر عقاب برای خود شما چگونه تجربه ای بود؟

این امیدواری را در من به وجود آورد که فکر کنم خداوند به همه ما آنقدر سعه صدر بدهد که سهم دیگران را هم ببینیم و تفکرات و نظر آنها را محترم بشماریم ، شاید با این سعه صدر بتوان آثاری دیدنی و جذاب از تاریخ معاصر ساخت.

و تلویزیون می تواند زمینه این سعه صدر بیشتر را فراهم کند؟

بله ، تلویزیون خیلی می تواند موثر باشد. من همیشه گفته ام که خدا به آقای ضرغامی قوت بدهد که بتواند با جرات بیشتری به کارش ادامه بدهد؛ چون ما درشرایطی هستیم که به مدیران شجاع نیاز داریم. امروزه به کسانی نیاز داریم که حرف مردم را بدون مجامله عنوان کنند.

به احتمال زیاد در پایان سریال پرهای عقاب را خواهیم دید، آیا این عقاب سیروس خلعتبری است که از خانواده چون عقاب نگهداری می کند؟

ما در این سریال چند عقاب داریم ، یکی از آنها خلعتبری است و دیگری عقابی است که نماد قدرت امریکاست . حال باید بینندگان منتظر بمانند تا در پایان ببینند پر کدام عقاب می ریزد؛ امریکا یا خلعتبری.

مشورت ، رکن اصلی کار بود

این سریال از جمله کارهایی بود که من از ابتدا تا انتهای کار حضور داشتم ؛ چون با بهروز خوش رزم ،تهیه کننده و اصغر هاشمی ،کارگردان چند سالی است که دوست هستیم و با هم چند کاری را انجام داده ایم و از لحاظ روحی و حرفه ای کاملا به هم نزدیک هستیم بنابراین من در یک مشت پر عقاب کاملا در جریان انتخاب عوامل کار بودم و در انتخاب آنها با من هم مشورت می شد.

عواملی چون امیر اثباتی ، طراح صحنه و لباس ، فردین خلعتبری ، آهنگساز و یا مسعود کرانی که بهترین تصاویر را برای این سریال تهیه کرده است را با مشورت هم انتخاب می کردیم. بازیگران را هم کم و بیش به همین شکل انتخاب کردیم. خزر معصومی که مثل دختر خودم است ، پیشنهاد من بود.

رضا کیانیان از همان زمانی که شخصیت خلعتبری وارد فیلمنامه شد، برای این نقش در نظرگرفته شد و ما با او مدام در تماس بودیم و این هم صحبتی باعث شد نقش خلعتبری کامل تر نوشته شود و آهو خردمند و بقیه در مشورت هایی که ما 3نفر با هم داشتیم ، برای کارانتخاب می شدند.

طاهره آشیانی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها