«لازم است که مردم منطقه بدانند اگر چه همه گزینه ها روی میز است اما من معتقدم که ما می توانیم این مشکل را به طور دیپلماتیک حل کنیم و برای انجام این کار باید به منزوی کردن ایران در جامعه بین المللی ادامه دهیم». این جمله بوش درفرودگاه بگین تل آویو در 7 ژانویه و همزمان با آغاز تور دیپلماتیک 9 روزه اش بود که شاید با هدف گذاری کلی سفرش را نمایان کرد.
کد خبر: ۱۵۸۵۷۳

سفری که در ادامه با دیدار از کرانه باختری ، کویت ، بحرین ، امارات ، عربستان و مصر ادامه یافت.

هرچند این تنها جمله بوش نبود و وی در ادامه کمک و تشریک مساعی به رفع آنچه انسداد صلح در سرزمین های اشغالی خواند ، ادامه یافت و این چنین بوش سرانجام و پس از 7 سال پای در تل آویو نهاد.بوش قبل از سفر و در کتابخانه کاخ سفید هم اعلام کرد که برای کمک به برقراری صلح به منطقه خاورمیانه سفر خواهد کرد و از نزدیک روند صلح را هدایت می کند. کویت ، بحرین ، امارات ، عربستان سعودی و مصر که 5 متحد اصلی امریکا در میان کشورهای عربی شناخته می شوند و به تعبیری بیشترین اصطکاک دیپلماتیک را با ایران دارند برای دیدار و رایزنی های بوش انتخاب شدند. بوش در کویت صراحتا گفت که امیدوار است بتواند صحبت های مفیدی در مورد آنچه از آن تحت عنوان جاه طلبی های ایران یاد شد به انجام برساند. همه اینها در حالی است که بنگاه های خبری غرب خصوصا شبکه خبری فکس نیوز سعی داشتند حوادث تنگه هرمز که مقارن با سفر منطقه ای بوش به وقوع پیوست را به حادثه خلیج تونکین که جرقه جنگ ویتنام را زد، تشبیه کنند. رسانه ای کردن و اغراق در عملیات شناسایی متعارف و تعریف شده ایران در تنگه هرمز را گامی برای توجیه این استراتژی ایالات متحده در برجسته کردن و نمایاندن غیرواقعی خطر ایران و در نهایت اقدامی در راستای هدف فرعی تاثیرگذاری بر رقابت های انتخاباتی ایالات متحده به نفع نامزدهای ناامید حزب جمهوری خواه می توان ارزیابی کرد.

صلح در حال احتضار

برخی از مهمترین دکترین های سیاست خارجی ایالات متحده که در ارتباط با تحولات سیاسی و نظامی خاورمیانه صادر شده همواره مسبب خیزش جریان های تاثیرگذاری بوده که در این میان می توان به دکترین ترومن در ارتباط با ترکیه و یونان و دکترین کارتر در ارتباط با خلیج فارس اشاره کرد. این مساله و پیگیری دکترین کارتر از سوی بوش و همزمان برقراری صلح دائم میان اسرائیل و اعراب یکی از آرزوهای دست نیافتنی روسای جمهوری ایالات متحده از جمله بوش طی نیم قرن گذشته بوده است.

بوش با آگاهی از این پیشینه امید به برقراری صلح در خاورمیانه را کتمان نکرده است البته با این تفاوت که سیاست ه`ای بوش در قبال خاورمیانه یک پارادوکس دیپلماتیک آشکار را به نمایش گذاشته است.

بوش اولین رئیس جمهور تاریخ امریکاست که تشکیل دو دولت مستقل در خاک فلسطین را مورد تاکید قرار داده است که کشور مستقل فلسطینی و کشور مستقل اسرائیل را در بر می گیرد. وی همچنین در سفر به اسرائیل برای نخستین بار از واژه اشغال در مورد سرزمین های 1967 استفاده کرد و خواستار آزادی این سرزمین ها برای نجات صلح در خاورمیانه شد. بوش که در 7 سال گذشته ریاست جمهوری اش هرگز به اسرائیل سفر نکرده بود، در آخرین سال اقامت در کاخ سفید این سفر را انجام داد به این امید که بتواند از خود دستاوردی در جهت برقرای صلح میان اسرائیل و فلسطین بر جای گذارد. این امیدواری و انگیزه های بوش از یک سو و از سوی دیگر این مساله که کمتر رئیس جمهوری همچون بوش حمایت از اسرائیل را به بخش جدایی ناپذیر سیاست های راهبردی واشنگتن تبدیل کرده باشد همواره وی را در یک مسیر برگشت ناپذیر با پروسه صلح خاورمیانه مردد ساخته است.

در دوره ریاست جمهوری بوش میان بنیادگرایان مسیحی و اسرائیل یک پیوند ایدئولوژیکی برقرار گردیده که در آن با پذیرش واقعه آرماگدون ایده ظهور حضرت مسیح به نابودی مسجدالاقصی گره زده شد. به این ترتیب حمایت دولتمردان امریکایی در دوران ریاست جمهوری بوش از اسرائیل نه فقط به دلایل سیاسی بلکه به دلایل ارزشی و اعتقادی تقویت گردیده است.

در حالی که بیل کلینتون یا حتی بوش پدر بیشتر از جنبه سیاسی استراتژیک بر حمایت از اسرائیل پای می فشردند. اکنون که از دوره ریاست جمهوری بوش کمتر از یک سال باقی نمانده است تحرکات وی برای ایجاد صلح در فلسطین شدت یافته است اما تجربه چند دهه جنگ میان اعراب و اسرائیل نشان می دهد که تلاش های بوش در سال آخر اقامت در کاخ سفید نمی تواند دستاوردهای بیشتری از تلاش های بیل کلینتون در مدت مشابه به وجود آورد زیرا تشکیل کشوری که بوش بر آن تاکید می کند بدون ترسیم مرزهای سیاسی ، واگذاری قدس شرقی و بازگشت آوارگان امکان پذیر نخواهد بود؛ شرایطی که به نظر نمی رسد اسرائیل بخواهد برای یک رئیس جمهور در حال خروج از کاخ سفید به آنها تن دهد.از سوی دیگر کنفرانس های صلح و سفرهای در جستجوی صلحی گمشده که پس از آن اتفاق می افتد مقدمه یک تغییر اساسی در سیال ترین و دینامیک ترین منطقه دنیا است.

نکته مهمی که باید به آن توجه کرد این است که تحولات منطقه خاورمیانه آغاز شده اما پایان نیافته است. کنفرانس آناپولیس نقطه عطفی بود که دیپلماسی آینده امریکا را تا مدتها به دنبال خود خواهد کشاند یا به تعبیری جهت گیری های آتی دستگاه دیپلماسی واشنگتن حداقل در یک سال اخیر که در بالاترین سطح صورت خواهد گرفت در تکمیل کنفرانس صلح آناپولیس خواهد بود. سفر بوش یک شروع برای تعقیب این سیاست است.

هر چند کاخ سفید در کنفرانس آناپولیس کمک جدی به روند آنچه صلح در حال احتضار خوانده می شود، نداشت اما مجبور بود آن را به طور ظاهری در دستور کار خود قرار دهد. از آنجا که هدف اصلی و راس هرم تقابل سیاست های واشنگتن در مقطع کنونی مقابله با نفوذ و جایگاه رو به تثبیت ایران است و برای کاستن از هزینه های مقابله با ایران تلاش می کند تا کشورهای منطقه را با خود همراه کند و با کارت آنان در میدان دومینوی خاورمیانه با ایران بازی کند، مجبور است به ازای انتظاری که از اعراب دارد به خواسته های آنها نیز توجه کند. وضع شکننده سیاسی اعراب از نظر وجهه بین المللی و یا حتی منطقه ای و ضعف آشکار که در برابر اسرائیل از خود نشان داده اند، باعث شده است که در سیاست داخلی موقعیت بسیار متزلزلی داشته باشند و از هر فرصتی برای ترمیم وجهه خویش استفاده کنند.از این دیدگاه توجه بوش به تشکیل دولت مستقل فلسطینی با هر اختیارات و قدرتی برای اعراب محافظه کار یک امتیاز است که پس از سال ها سراب صلح حداقل این زمزمه در تل آویو شنیده می شود. اعراب می خواهند به هر قیمتی شده امتیازی هر چند بی اهمیت در برابر اسرائیل به دست آورند تا در پرتو آن بتوانند وجهه تخریب و نابود شده خود را ترمیم کنند. نکته جالب در این میان این است که پیش از سفر بوش به تل آویو تنها سه نفر از روسای جمهور امریکا از اسرائیل دیدن کرده بودند؛ ریچارد نیکسون ، جیمی کارتر و بیل کلینتون.

تفاوت قابل تامل در سفر بوش با آنان این است که بوش بر اهمیت حمایت از تشکیل کشور فلسطینی پیش از پایان ریاست جمهوری اش تاکید کرد و در این سفر صراحتا از محمود عباس خواست به خاطر آنچه وی پاسداشت نهال آزادی و صلح می خواند جنبش حماس را سرکوب کند. بوش سعی کرد این امر را به کمک های مالی که در کنفرانس پاریس قرار شد به دولت خودگردان فلسطینی داده شود، مرتبط سازد؛ این مبلغ بیش از 7 میلیارد دلار و فراتر از میزانی است که ابومازن و سلام فیاض درخواست کرده بودند. هر چند بوش در مقابل این دست و دل بازی سعی کرد صورت مساله معادله صلح را با عدم پذیرش حق بازگشت آوارگان به طور کلی پاک کند.

تهدید سازی ایران

«خطری که در سوی دیگر جهان در حال افزایش است می تواند خیابانهای ما را ویران کند و این یعنی که جنگ با ترور به خیابان های ما کشیده خواهد شد». شاید این جمله بوش شاه بیت و محتوای سفر او را نشان می دهد؛ بر این مبنا و معنای سخن وی می توان فهمید که دیپلماسی کاخ سفید کجا را هدف گرفته است.

مقابله با تروری که به زعم او می تواند امنیت امریکا را به خطر بیاندازد، هدف ظاهری تلاش جدید بوش است.

این مساله در کنار پذیرش این نکته که جهت گیری دیپلماسی سال جاری کاخ سفید به طور آشکاری در منطقه مهار قدرت فزاینده ایران به عنوان بزرگترین قدرت منطقه است و واشنگتن می خواهد به اعراب اطمینان دهد که در این کشاکش منطقه ای صدمه ای نخواهند دید و امریکا می تواند امنیت آنها را تضمین کند و در واقع این ایران است که هدف نهایی است چرا که در مقطع فعلی بیشترین آسیب و خطر بالقوه از سوی تهران متوجه کشورهای عرب می شود تا تل آویو. می توان به این نتیجه دست یافت که منطقه خاورمیانه در سال جاری آبستن تحولات تاثیرگذاری است.

هر چند و در نگاه اول می توان گفت که اعراب با بدبینی و تا حدی عدم اعتنا سخن واشنگتن رامی شنوند و آن را باور نمی کنند اما در نهایت امریکا مجبور است به هر شکلی حتی در قالب قراردادهای تسلیحاتی چند ده میلیارد دلاری اعراب را برکنار بودن از خطرات احتمالی در جدالش با ایران مطمئن سازد. هر چند در کشاکش این تلاش و مجادله دیر هنگام هنوز هم صف اعراب لرزان و شکننده جلوه می کند. دعوت از احمدی نژاد برای شرکت در شورای همکاری خلیج فارس در دوحه دنباله ای از مواضع منفعلانه اعراب در کشاکش رفتن و ماندن با واشنگتن است.

آنها از یک سو با استدلال واشنگتن درباره دور بودن از خطر تا حدی قانع شده اند و از طرف دیگر از طرف ایران بیمناک اند. هر چند اکنون اعراب هم معتقدند و هم باور دارند که مواضع ایران در تقابل با تحولات منطقه ای نشان داده است که تهران امنیت خود را با امنیت دیگر کشورهای منطقه یکی می داند و آنها را به یکدیگر پیوند زده است.

شاید این دیپلماسی تهران باعث شده که در برهه کنونی اعراب برای توجیه حضور خود در کنفرانس آناپولیس و برای اعاده حیثیت دست به توجیه تراشی بزنند. رئیس جمهور امریکا با فراتر نهادن پا و با ادعای محتمل بودن حمله ایران به اسرائیل مدعی شد که چنین اتفاقی می تواند به جنگ جهانی سوم بینجامد و تاکید کرد که امریکا اجازه نخواهد داد اسرائیل به تنهایی با آنچه وی تهدید ایران می خواند، روبه رو شود. این در حالی است که وی ماه گذشته به دلیل استفاده از عبارت جنگ جهانی سوم همزمان با ارائه گزارش شورای اطلاعات ملی امریکا (NIE) بشدت مورد انتقاد قرار گرفته بود.

بوش که برای نمایش پرده آخر درام آناپولیس راهی منطقه شد تا به زعم خود راهبری های استراتژیکی ایران در صفحه دیپلماسی خاورمیانه را کنترل و مدیریت کند محدودیت های بیشتری را هر روز در برابر خود مشاهده می کرد. فشار افکار عمومی در داخل امریکا هر روز بیشتر می شود و مردم عملکرد کاخ سفید را در عراق شکست خورده می دانند وضعیتی که دموکرات ها نیز از این وضعیت حداکثر استفاده را می کنند. واقعیت امر این است که اینها تنها نمایی بسته از چالش های متعددی است که فهرستی بلند از تنش و تهدید را روانه نوک پیکان دیپلماسی کاخ سفید ساخته است و طی ماه های آتی شدت بیشتری خواهد یافت.

بوش با عطف به این تنگناها که طی ماه های آتی میدان مانور را برای او به شکل چشمگیری محدود خواهد ساخت تلاش می کند با درگیر کردن کاخ سفید در بالاترین سطح دیپلماسی بر سرعت عمل و ابتکار عمل خود بیفزاید و شاید ضمن بازگرداندن اوضاع به سود خود چهره خویش را از یک رئیس جمهور مغلوب به پیروز تغییر دهد و از سوی دیگر زمینه را برای پیروزی مجدد جمهوری خواهانی فراهم آورد که تنها در سنگر در حال ریزش کاخ سفید موضع گرفته اند. شاید مهمترین ایستگاهی که بوش در راستای این استراتژی در آن توقف کرد، فرودگاه ریاض بود که در آن با عبدالله پادشاه عربستان و صعودالفیصل وزیر امور خارجه دیدار و ملاقات کرد. عبدالله و فیصل که به تناوب منتقد و حامی تلاش های امریکا در عراق ، مذاکرات اسرائیل و فلسطین و دیگر مسائل خاورمیانه بوده اند همواره موضعی منفعلانه در حمایت از گریزهای دیپلماتیک کاخ سفید در منطقه برگزیده اند. چرا که خانواده تندروی سنی سعودی تاکنون به علت نگرانی از گسترش نفوذ ایران از تسلط شیعیان بر عراق ناخرسند است و این نارضایتی خود را پنهان نکرده اند. البته این نارضایتی با خواستار ایجاد جدایی میان منافع و روابط میان سوریه و ایران از سوی بوش ادامه یافت.

رئیس جمهور امریکا در هنگامه ای به منطقه وارد شد که دستانش بیش از آن خالی بود که بتواند وعده ای دهد و این دیدارها بیش از آن دیر بود که بتواند تضمین هایی برای صلح پایدار را مطرح کند. چرا که عوامل زیادی وجود داشت که توانست برای او در این سفر مانع ایجاد کند. بوش قصد داشت با هیاهو و غوغاسالاری پیرامون صلح در حال احتضار خاورمیانه تبعات منفی و ویرانگر جنگ عراق و افغانستان را حداقل کمرنگ کند اما مثل این که بوش نمی خواست بپذیرد که پروسه صلح خاورمیانه تابع کاتالیزورهایی است که بسیاری از آنها از کنترل کاخ سفید خارج است.

به رغم این که گفته می شد ممکن بود سفر بوش به سرزمین های فلسطینی برخی پیشرفت های محدود سیاسی را در روند صلح به همراه داشته باشد اما شواهد و تحولات مختلف در امریکا و اوضاع داخلی اسرائیل حاکی از آن است که همکاری امنیتی دو طرف فلسطینی و اسرائیلی و پاسخ دو طرف به درخواست بوش در هر صورت به پیشرفت منجر نخواهد شد. چرا که عملا خطاهای استراتژیک بوش نظیر حمایت های سابق وی از شهرک سازی اکنون به مانعی جدی در راه تحقق صلح تبدیل شده است.

شاید اکنون بتوان گفت که آن جملات بوش در ابتدای سفرش تنها یک رد گم کنی دیپلماتیک برای انحراف افکار عمومی بود که بوش چاره گریز از شرایط نابسامان داخلی را به تعبیر خودش در آن سوی مرزها جستجو می کرد.


ارسلان مرشدی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها