داستان که در سال ١٣۵۶ میگذرد درباره ٣ دوست دوران نوجوانی است که اینک میانسالی را طی میکنند: اسحاق، قاضی در خدمت ظلم، حسین معلم مدرسه و خلیل کارآگاه جنایی.
صادق فرزند اسحاق و داماد حسین است؛ دو خاستگاه و دو تربیت متفاوت. او دل در گرو همسرش پرتو دارد که تربیتیافته پدری متدین و با اصول اخلاقی است.
حسین که از ظلمهای سیستماتیک اسحاق، مطلع شده و افشاگری میکند به جنوب کشور، تبعید میشود و در حالی که دخترش پرتو نیز به همراه او هجرت کرده، مظلومانه جان میدهد. خلیل که کارآگاهی زبردست است هم به عملکرد و سوابق دوست قدیمی خود اسحاق، ظنین میشود و به دنبال کشف روابط است.
در پسزمینه روابط خانوادگی و عاطفی، شاهد رقابت و تاخت و تاز سرویسهای جاسوسی آمریکا، اسرائیل و شوروی در ایران هستیم: پروندهای محرمانه در شرکت نفت رقم میخورد که در قبال جابجایی مبالغی کلان به نفع اسرائیل، موشکهای هستهای در نقاط مرکزی ایران مستقر شوند. روسها با شبکه گسترده اطلاعاتی خود در ایران به دنبال سر درآوردن از این پروژهاند و در این میان، طرفین از خشونت و حذف عوامل خود و رقیب، ابایی ندارند.
اگرچه خط سیر اصلی داستان، قابل اعتناست، اما در بیان و تصویرسازی ِخرده روایتها کاستیهایی دارد.
داستانهای مرتبط با تاریخ سیاسی بویژه تاریخ سیاسی انقلاب اسلامی معمولا دچار شعارزدگی و باورناپذیری میشوند. این آسیب در رمان تمرد، دیده نمیشود.
از ویژگیهای آن شعارزدگی و سفارشینویسی، قلمداد کردن همه مدیران و ردههای میانی رژیم گذشته به عنوان افرادی فاسد است، اما در این داستان با افرادی پاکدست و صادق هم مواجه میشویم که حتی بعضا در ساواک اشتغال دارند؛ هر چند کلیت رژیم را غیر ملی، وابسته و چپاولگر معرفی میکند.
تعلیق و کشش و جنبههای جنایی-پلیسی داستان، زمینهی تصویری کردن آن را دارد تا در قالب یک سریال عرضه شود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد