شخصیت «حاججواد» از یک روحانی واقعی آمد
کیاوش زارعطلب درباره الهامگیری شخصیت حاججواد گفت: البته که برای ایدهپردازی میراث و بالاخص شخصیت حاججواد تجربهای شخصی داشتم. در واقع حاججواد از یک روحانی واقعی الهام گرفته شده که در سال ۹۸ یا ۹۹ و در سن جوانی براثر سکته درگذشت.
ایشان خیلی قویتر و وارستهتر از حاججواد بود؛ آدمی فوقالعاده فعال در عرصه کمکهای مردمی و امور خیریه. متأسفانه در تلویزیون و حتی پلتفرمها نمیشود همه زوایای زندگی روحانیون را کامل و بیپرده نشان داد، چون باید یکسری ملاحظات و خط قرمزها رعایت شود. به همین دلیل از این شخصیت واقعی فقط ایده کلی گرفتیم. ایشان یک روحانی جوان، پاک و مردمدار بود که ناگهان از دنیا رفت. خودشان اصلا دوست نداشتند اسمشان جایی برده شود و خیلی متواضع بودند. متن فیلمنامه مربوط به سال ۹۶ است و در همان گفتوگوهایمان هم تأکید میکرد که دوست ندارد نامش مطرح شود. وی درباره بازخورد مخاطبان پس از گذشت چند سال از تولید ادامه داد: با توجه به فاصلهای که بین تولید و پخش افتاده خیلی خوشحالم که هنوز قصه و سوژه برای مردم تازگی دارد. ما در این چند سال کلی اتفاق و بحران را پشت سر گذاشتیم، اما انگار این موضوعات برای مخاطب همچنان تازه و جذاب است. الحمدلله بازخوردهای خیلی خوبی گرفتم؛ هم از مردم عادی و هم از بازیگران و عوامل. براساس آماری که شنیدم بازدیدها بالاست و سریال واقعا دیده شده است.
دغدغه راهاندازی دوباره چرخ کارخانهها
زارعطلب با تأکید بر دغدغه اصلی خود افزود: سوژه کار، تولید و رشد اقتصادی، دغدغه اصلی من است. درحالحاضر در پلتفرم دیگری مشغول ساخت سریالی با همین مضمون هستم: دغدغه شغل، تولید و کارآفرینی در ایران؛ موضوعی که به نظرم بسیار مغفول واقع شده است.
همانطور که آقای سوهانی (تهیهکننده میراث) میگفت، حتی ما که تولید هنری میکنیم مدام درگیر ضرر و زیان و سختی هستیم، چه برسد به تولید صنعتی و واقعی. شرایط تولید در کشورمان واقعا دشوار است. زارعطلب با اشاره به پیام اصلی سریال افزود: داستان حاججواد را بهانهای دراماتیک قرار دادیم تا بگوییم یکی از دلایل اصلی مشکلات حوزه تولید، این است که افراد با تفکرات و اعتقادات متفاوت، باید با محوریت «ایران» اختلافات را کنار بگذارند اما الان این اتفاق به طور کامل نمیافتد. برای برونرفت از این وضعیت، باید بپذیریم که با همکاری افراد متفاوت میتوانیم از بحرانها عبور کنیم. اگر این اتحاد شکل بگیرد، چرخ تولید دوباره میچرخد. ما هزاران سال مردمانی تولیدگر، کنکاشگر و سختکوش بودهایم؛ این در ذات و تاریخ ماست. نویسنده میراث درباره تفاوت اثرش با «مارمولک» و نگاه سریال به نقش روحانیت در جامعه توضیح داد: پیش از این هم تجربه نمایش روحانی در چند سریال و فیلم مهم داشتیم، مثل «مارمولک» و کارهای مشابه. من از ابتدا تلاش کردم که میراث شبیه «مارمولک» نباشد. مارمولک یک خطشکنی بزرگ در رفتار اجتماعی و فردی یک روحانی داشت اما ما در میراث به رفتار اجتماعی و البته جمعی روحانیای به اسم جواد نگاه کردیم.
باید دقت میکردیم که امروز - چه بخواهیم و چه نخواهیم - روحانیت نمادی از حاکمیت هم هست. باید به این باور برسیم که این نماد حاکمیتی که بعد از انقلاب در لباس روحانیت شکل گرفته، مسئولیت مضاعفی روی دوش روحانیون گذاشته؛ گاهی این مسئولیت چند برابر دیگر افراد است. در حوزه اقتصاد و تولید، سه رکن حیاتی داریم: سرمایهگذار، کارگر و فناوری. روحانی ادعا نمیکند که خودش در هر سه تخصص دارد، اما بهعنوان کسی که از جایگاه حاکمیتی برخوردار است، میتواند نقش «حلقه وصل» را بازی کند؛ یعنی این سه گروه را دور هم جمع کند تا چرخ تولید بچرخد. امروز این وظیفه عملا روی دوش اوست و مردم هم به او چنین نگاهی دارند. واقعیت این است که وقتی یک روحانی گذشت میکند، مردم راحتتر گذشت میکنند؛ وقتی سادهزیست است، سادهزیستی برای مردم قابلقبولتر و شیرینتر میشود؛ وقتی سختی را به جان میخرد، دیگران هم راحتتر سختی را تحمل میکنند.
جواد معصوم نیست
وی درباره انسانی بودن شخصیت حاججواد تاکید کرد: در سریال ما هم دقیقا همین شیوه را بهعنوان هسته اصلی روایت در نظر گرفتیم. ضمن اینکه جواد قصه ما اصلا معصوم و بیخطا نیست؛ اتفاقا اشتباهات زیادی دارد، خطا میکند، گاهی سعی میکند اشتباهاتش را پوشش دهد، اما در نهایت کتمان نمیکند، اعتراف میکند که اشتباه کرده و دوباره مسیرش را اصلاح میکند. این اشتباهکردن تا قسمت آخر با جواد همراه است؛ حتی ممکن است در تابآوری هم جایی طاقتش تمام شود و خسته شود یا کوتاه بیاید، اما بلافاصله میگوید: «باز هم میشود ادامه داد.» مهم این است که ما یک هدف و انگیزه بزرگ داریم؛ انگیزهای که نهفقط در بخش تولید، بلکه در تمام عرصههای زندگی شخصی و اجتماعیمان باید باشد. تابآوری هم همین است: اینکه حتی اگر گاهی جواد هم کم بیاورد یا خسته شود، باز هم بلند شود و بگوید این رسم زندگی است و راه همچنان ادامه دارد.
زارعطلب درباره استفاده از طنز و چالشهای ترکیب بازیگران گفت: زبان طنز برای انتقال مفاهیم جدی همیشه راهی بسیار راحت و مؤثر است؛ مخاطب خیلی سریعتر و شیرینتر ارتباط برقرار میکند، اما همین قدر هم ساختن چنین آثاری سخت و پرچالش است. این یک نکته کلیدی است. نکته دوم و مهمتر، چالشهای متعددی بود که سر راه داشتیم. یکی از بزرگترین آنها ترکیب بازیگران بود: از یک طرف بازیگرانی مثل نصرالله رادش را داشتیم که اساسا از دنیای طنز میآیند، و از طرف دیگر بازیگرانی کاملا جدی مثل خانمها ثریا قاسمی، لعیا زنگنه و آقای داریوش کاردان (البته آقای کاردان خودش سابقه درخشانی هم در طنز و هم در کارهای جدی دارد، ولی در این کار کاملا در فضای جدی بود). مواجهه این دو گروه بازیگر با یکدیگر خودش یک چالش بزرگ و البته جذاب بود.
حفظ شان روحانیت در عین طبیعیبودن واکنشها
بازیگر نقش حاججواد درباره طبیعی بودن واکنشهای روحانی سریال افزود: اما درباره اینکه سریال با روایت روحانی جوانی شکل میگیرد که با لایههایی از طنز ساخته میشود، توصیههای خیلی خوبی از یکی از دوستان گرفتم که واقعا به کار آمد: اینکه هرجا که راحتترین شکل قصه در زندگی روزمره قابل تصور بود، اجازه دهم روحانی سریال هم طبیعیترین واکنش را نشان دهد. مثلا ممکن بود روحانی از دست دیگر افراد قصه عصبانی شود، عصبانیتش را نشان دهد، ممکن است جایی با دیگران در تصمیمی همفکر باشد و این همفکری را نشان دهد؛ در نهایت هم همین اتفاق پیش رفت. هم بقیه شخصیتها تلاش کردند خود واقعی را نشان دهند و هم روحانی داستان خود واقعی را به تصویر کشید. میتوان گفت بازیگران بهخوبی به بازی در یک سریال که شخصیت اصلیاش یک روحانی است احاطه داشتند؛ یعنی توانستند شأن و حرمت این قشر را کاملا حفظ کرده و در عین حال طنز را بهدرستی اجرا کنند. بهاینترتیب در تمام فضای تولید و حتی این شبهایی که سریال روی آنتن رفته حتی یک نظر منفی درباره بیحرمتی یا توهین به روحانیت نداشتهایم. البته هیچ سکانسی هم حذف نشده و همیشه آن تعادل و احترام بین شخصیتها حفظ شده است. ضمن اینکه در مسیر قصه کاراکترها به هم طعنه میزنند، گاهی به حاجآقا اعتراض میکنند، اما بهنظر من آن حرمت و احترام متقابل هیچگاه از بین نرفته. وی درباره واقعی بودن شخصیت روحانی تأکید کرد: ما از ابتدا دوست داشتیم روحانیمان یک آدم کاملا عادی و واقعی در جامعه اطرافمان باشد؛ به نظر برسد این روحانی گاهی با پدرش مخالفت میکند، گاهی کسی دوستش ندارد، گاهی از او خوششان نمیآید، گاهی باید این روحانی خودش را از اول ثابت کند؛ آن هم نه فقط یکبار، بلکه از اول تا آخر سریال مدام در موقعیتهایی قرار میگیرد که باید دوباره خودش را به دیگران ثابت کند. پذیرفته شدن حاججواد در جمع، صرف پوشیدن لباس روحانی نیست؛ او واقعا تلاش میکند، زحمت میکشد و سکانسهایی داریم که نشان میدهد چقدر سخت است که دیگران بهراحتی او را نپذیرند. زارعطلب به یکی از سکانسهای کلیدی سریال اشاره کرد: در سکانسهایی که ممکن است تا زمان انتشار این گفتوگو هنوز روی آنتن نرفته باشد، حاججواد به کارگران میگوید: «این لباس بین من و شما حکم است» اما کارگران بلافاصله جواب میدهند: «لباس ارزانقیمت چیزی نیست که بتواند حکمیت کند.» در این اثنا اتفاقی میافتد که منجر به آتش گرفتن لباس روحانی میشود. اینجا کارگران لباس را میآورند و به حاججواد میگویند: «حالا این لباس بین ما حکم است.» یعنی این لباس سوختهای که گذشت و فداکاری را تجربه کرده، بین ما حکمیت کند. اینجاست که دیگر هیچ دیواری میان او و دیگران نمیماند.
چرا خودم نقش جواد را بازی کردم؟
وی درباره پذیرش نقش اصلی توسط خودش گفت: من سالهاست که نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر هستم و اصولا در تمام این سالها از بازی کردن فراری بودم؛ فقط در یک نمایش از کارهای خودم بازی کردم. اینجا هم اصلا نیت بازی کردن نداشتم اما در نهایت خودم نقش جواد را پذیرفتم. در مراحل پیشتولید، یکی دو نفر از بازیگرانی که برای نقش جواد تست داده بودند، اعتقاد داشتند نقش جواد خیلی منفعل است و میتوانست جلوهگری بیشتری داشته باشد؛ مثلا در سکانسهایی که تا حالا دیدهاید، در مواجهه با همسر پدرش جوابهای محکمتر و تندتری بدهد. اما من از اول میخواستم سادگی و فروتنیاش کاملا حفظ شود. کارگردان هم دقیقا با من همعقیده بود. در نهایت کسی حاضر نشد این نقش را بازی کند، چون همه دوست دارند در نقششان خودنمایی کنند و دیده شوند ولی در واقعیت یک روحانی واقعی اینگونه نیست. او قرار نیست با آدمها بجنگد؛ جنگ اصلیاش را برای هدفش نگه داشته، نه برای اینکه با تکتک افراد درگیر شود و خودش را به آنها ثابت کند. او فقط میخواهد کارش را ثابت کند، ایدهاش را ثابت کند. چه لزومی دارد انرژیاش را صرف جنگیدن با هر آدمی کند؟ در انتخاب بازیگر برای نقش جواد، خودم را صاحبنظر نمیدانستم اما وقتی نظرم را مبنی بر اینکه دست به متن نزنید، اعلام کردم، گفتند: «بسمالله، خودت بازی کن»، ما هم گفتیم چشم. زارعطلب درباره دشواریهای بازی در این نقش، افزود: اول اینکه به نویسنده بگویند خودت بیا نقشی را که ساختی بازی کن، ساده نیست؛ چه برسد به اینکه نقش اصلی سریال هم باشد. سختی دوم این بود که نقش اصلا نقش معمولی نبود؛ قرار بود نقش یک روحانی را بازی کنم. سختی سوم و از همه سنگینتر این بود که این روحانی قرار بود متفاوت باشد؛ نه کلیشهای، نه تکراری، بلکه واقعا یک شخصیت تازه و واقعی. تنها چیزی که در تمام این مدت به من آرامش و قدرت داد، باور عمیقی بود که به خود قصه داشتم؛ نه فقط به جواد، بلکه به کل داستان و پیامی که میخواستیم برسانیم. من میدانستم این قصه در هر شرایط روحی و روانی جامعه برای مردم قابل پذیرش و دوستداشتنی خواهد بود، چون مردم ما واقعا مردم بسیار خوب و شریفی هستند (و میخواهم چندبار تأکید کنم: بسیار خوب و بسیار شریف). ما الان دو دسته «مردم» داریم که گاهی برایمان با هم قاطی میشوند: یک دسته کسانی هستند که در سوشیالمدیا حضور دارند و دسته دیگر کسانی که در بطن جامعه زندگی میکنند و کمتر دیده میشوند. لطفا مردم ایران را با آنچه در رسانههای اجتماعی میبینید، قضاوت نکنید؛ بخش بزرگی از فضای رسانههای اجتماعی یا ربات است یا فرهنگ غالبش با فرهنگ واقعی جامعه یکی نیست. مردم واقعی ما همانهایی هستند که گوش میدهند، همراهی میکنند و دلشان برای این سرزمین میسوزد.
اصل قصه از قسمت هفتم شکل میگیرد
وی با مثال ادامه داد: مثلا اگر کسی در استخر مشغول آببازی باشد کاملا طبیعی است. آنجا همان فضا و فرهنگ آببازی را میطلبد اما اگر همین فرد در زمین فوتبال شروع به آببازی کند، همه تعجب میکنند. بهنظر من همین اتفاق در رسانههای اجتماعی میافتد. آن فضا خودش نوعی رفتار خاص را ایجاب میکند و راه دیگری برای خیلیها باقی نمیگذارد اما مردم واقعی در بطن جامعه کاملا متفاوتند و آماده پذیرش. دلیلش هم همین است که در سریال میبینید یک روحانی اشتباه میکند، حرف میشنود، به او جفا میکنند یا حتی بهقول معروف پس میزنندش اما او هیچ دفاع شخصی نمیکند. فقط در حد همان وظیفه روحانیاش تلاش میکند. دقیقا مثل هر انسان جهادی دیگری که زحمت میکشد و در حد توانش پیش میرود. برای عوامل میراث، مسأله اول و آخر تولید است. حتی در تیتراژ هم به این مسأله تأکید کردهایم. همه چیز حول محور کارگر میچرخد. صندلی حکمرانی درست و پایدار فقط بهدست کارگری ساخته و حفظ میشود که از جماعت تولیدگران است. جواد درواقع فقط یک بهانه بود تا بتوانیم تولید و کارگر را نشان بدهیم. اصل قصه جواد نیست. اصل قصه از قسمت هفتم به بعد است. تمام قسمتهای اول تا هفتم بهانهای بودند تا به موضوع اصلی برسیم: کارگر، مشکلات کارگران و میراث واقعی که همان کارخانه و تولید است. فضای طنز و کمدی و اختلافات همه مقدمهای بودند تا بخش اصلی قصه یعنی کارگر و دغدغههایش در مرکز توجه قرار بگیرد.
داریوش کاردان با یک آیه قرآن، سکانس را کامل کرد
کیاوش زارعطلب درباره همکاری با داریوش کاردان گفت: ارتباط استاد و شاگردی بین من و آقای داریوش کاردان فقط محدود به سریال میراث نبوده و نیست. هنوز هم در تعاملاتمان این رابطه را داریم. لازم است اشاره کنم اتفاقا جناب کاردان بهنوعی روحانیای وارسته و معنوی هستند و بخش بزرگی از کار به لطف کمکهای ایشان پیش رفت؛ خصوصا وقتی متن را به ایشان میدادم، تسلط باورنکردنیشان روی آیات قرآن، نهجالبلاغه و احادیث واقعا شگفتانگیز بود. خیلیها این وجه از شخصیت آقای کاردان نمیشناسند و فقط ایشان را بهعنوان بازیگر طنز میشناسند اما تسلط عمیق ایشان به مسائل دینی واقعا فوقالعاده است. مثلا یک سکانس داشتیم که قرار بود ایشان بگویند آیا وقتی جواد به تهران میرود همچنان به او کمک میکند یا نه. در متنی که نوشته بودم ایشان میگفتند «بذار ببینم چی میشه» ولی زمانی که در حال تصویربرداری بودیم آقای کاردان در جواب سؤال من یک آیه قرآن خواندند که دقیقا متناسب با آن موقعیت بود. البته الان حضور ذهن ندارم که دقیقا آن را بگویم. تسلطشان بهحدی بود که واقعا احساس کردم مقابل یک روحانی نشستهام. فکر میکنم این سکانس در قسمت دوم و جایی بود که برنجها را به وانت منتقل میکردیم. مضمون آیه این بود که اگر خداوند اراده کند، همه چیز ممکن میشود. عذرخواهی میکنم که این کار یکی دو سال با تأخیر پخش شد. برای خبرنگاران و رسانهها ارزش بسیار زیادی قائلم. از مجموعه مدیریت سازمان هم تشکر میکنم که این کار مغفولمانده را بعد از شش هفت سال دوباره سر و سامان دادند، دوباره فیلمبرداری کردیم، تدوین مجدد شد و بالاخره به پخش رسید. خیلی خوشحالم که هنوز برای مردم تازگی دارد و دوستش دارند.