اگر گوشیهای همراه مجال دهند، بسیاری از ما اساسا اهل کتابخوانی هستیم. متأسفانه این گوشیهای همراه مانع اصلی شدهاند و فرصتی که میتوانست در خدمت توسعه فرهنگی قرار بگیرد، اکنون به یک تهدید جدی تبدیل شده است. شخصا خیلی اهل کار با گوشی نیستم و بهسختی میتوانم در آن کتاب بخوانم. فقط یکبار مجبور شدم یک رمان ۳۰۰صفحهای را در گوشی مطالعه کنم که تجربه مطلوبی برایم نبود. از نظر من «دهکده جهانی» اصلا چیز خوبی نیست. ما باید اصالت و هویت خودمان را حفظ کنیم. متأسفانه بهشدت تحت تأثیر فضایی هستیم که دیگر نمیتوان نام «مجازی» بر آن گذاشت،زیرا کاملا حقیقی است. در این فضا، در مورد آدمها و اتفاقات حقیقی حرف میزنیم. اگر قرار بود مجازی باشد، خبرگزاریها هم باید مجازی میشدند! در حقیقت ما وارد زندگی یکدیگر شدهایم و جالب است که بعد از آن، این خواسته مطرح میشود که وارد زندگی شخصی ما نشوید! بهنظر میرسد دیگر تعریف درستی از زندگی شخصی وجود ندارد.در جریان نوشتن رمانی برای نوجوانان با موضوع مضرات این فضای بهظاهر مجازی، یکی از دغدغههای اصلی مطرح شد: چگونه میتوان رمانی جذاب درباره مضرات این فضا نوشت در حالی که بسیاری آن را نمیخوانند؟ نکتهای که به آن اشاره شده بود، عمق فریب این فضا را نشان میدهد. قهرمان داستان متوجه میشود خانهای که دخترخالهاش در صفحه اجتماعی خود نشان میدهد، ماشینها و حتی زندگی والدینش تصویری ساختگی است. فضای مجازی، زندگی شخصی افراد نیست بلکه زندگیای است که افراد دوست دارند دیگران فکر کنند دارند. همه ما یک لایه پنهان داریم و شبکههای اجتماعی محل نمایش لایههای دلخواه ما شدهاند.
ادبیات، قربانی توجهطلبی و هیجان کاذب
این پدیده حتی درمیان دوستان اهل ادب نیز رسوخ کرده است.معیارموفقیت،حرفهای عمیق ادبی نیست بلکه «تعقیبکننده» بیشتر و «لایک» بیشتر است. گاهی افراد اظهارنظرهایی زشت و جنجالی میکنند تا دیده شوند و توجه آدمها را به خود جلب کنند. در این زمینه باید بسیار مراقب باشیم.مشخصا در مورد ادبیات میبینیم آثار مهمی چون پژوهش، نقد و نمایش کمتر مورد توجه قرار میگیرند اما ادبیات خلاق مانند شعر، داستان و رمان بازخورد بهتری دارند. با این حال، تیراژ رمانها بسیار پایین است. مثلا رمانهایی که تنها با ۲۰۰نسخه چاپ میشوند.
یکی از اشتباهات بزرگ در عرصه فرهنگی، تبلیغ بیش از حد برای کتابهایی با ارزش ادبی پایین بود. برای این کتابها پویش و جایزه گذاشتیم اما مخاطب نتوانست آنها را تا آخر بخواند و همین باعث دافعه شد. در سالهای گذشته_ حتی در سال ۱۳۷۱_ یک کتاب تخصصی تیراژ ۷۰۰۰نسخهای داشته، در حالی که جمعیت تحصیلکرده کمتر بوده است. این نشان میدهد در حال حاضر آمارها و معیارها گاهی اشتباه هستند.اینکه کتابی را در رسانهای با تیراژهای افسانهای (مثلا ۵۰۰هزار نسخه) معرفی میکنند، در حالی که میدانیم کتابهای دیگری با تیراژ بسیار بالاتری چاپ شدهاند ایجاد دافعه میکند. مخاطب این تصور را پیدا میکند که دارند خلاف واقع میگویند. ایجاد هیجان کاذب و قضاوت براساس تیراژ یا تبلیغات کار اشتباهی است. آمارها و گزارشهای رسانهای در مورد کتاب، فیلم یا هر چیز دیگر باید مبتنی بر واقعیت و درگیری واقعی مخاطب باشد، نه اعداد و ارقام صرف.
راهبرد صحیح در انتقال پیام و تفاوت نگاه هنری
اخبار و محتوای رسانهای باید ازجذابیت ذاتی برخوردارباشند تا واکنش ایجاد کنند،نه اینکه صرفا یک فعل یکسان در انتهای همه جملات خبری باشد. وقتی برای جوانان و دانشجویان صحبت میکنم، میگویم یک محتوای خوب باید دارای چهار ویژگی جذابیت، تازگی، شفافیت و تنوع باشد.ما نویسندهها اهل کثرت هستیم. یک نکته به ما بدهند، در موردش مقاله مینویسیم و آن را بسط میدهیم اما عکاسان برعکس ما عمل میکنند. آنها از گستردهترین تصویر، یک نکته ناب میگیرند. یعنی از کل، جزء را میگیرند و آن را دقیقا میبینند. این بهدلیل نگاه خاص آنهاست که آن را یاد گرفتهاند و ممارست کردهاند، نه اینکه یک «برگزیده» یا «نابغه» باشند.همه ما انسانها بهنوعی با زبان فکر میکنیم و حرف میزنیم. کسانی که زبان را بلدند، میتوانند با کلمات فکر کرده و ارتباط برقرار کنند. نویسندگی از جای دیگری نیامده است. همه ما میتوانیم خوب بنویسیم. نکته اصلی این است که مغز انسان بینهایت خلاق است. باید تصمیم بگیریم با کلمات حرف بزنیم و از این ظرفیت عظیم در جهت درست استفاده کنیم.
دانش زیاد، محدودیتآفرین است
بسیار فکرکردن و کارکردن درحوزه نویسندگی یک مزیت است، اما بهاینمعنا نیست که همیشه باید با وسواس اینکار را انجام داد. در زندگی من بارها پیشآمده که بیش از ۱۰ هزار کلمه در روز نوشتهام (معادل ۴۰ صفحه کتاب) و همه اصول را رعایت کردهام. نکته مهم این است که دایره لغات گسترده، اگرچه بیتاثیر نیست و با مطالعه بهدست میآید، اما شرط ضروری موفقیت نیست. ما شاعرانی داریم که بیسواد بهمفهوم متعارف بودهاند، اما اشعارشان بسیار زیبا، محکم و نکتهدار است؛ کیفیتی که گاهی استادان دانشگاه فاقد آن هستند.یک نظریه جالب این است که دانش زیاد باعث محدودیت میشود. شاید ابلهانه بهنظر برسد، اما وقتی دانش شما زیاد است، خودتان را محدود میکنید. شما مدام درحال رعایتکردن هستید و این سختگیری مانع خلق میشود. این وسواسها کار تازهکارها را سخت میکند.جایگاه اجتماعی بالا نیز مانند دانش زیاد محدودیتآور است؛ شما ناچارید دائم جایگاه خود را حفظ کنید و کار سخت میشود. باید به نویسندگان تازهکار گفت: نترسید و خلق کنید. اگر چهارنفر خوششان نیامد، اهمیتی ندارد.
زندگی معمولی و اهمیت انصاف
گاهیاوقات دوستان نویسندهای که میخواهند داستان بنویسند، از شرایط سخت زندگی و اذیتهای همسر یا فرزندان گله میکنند. باید گفت که زندگی همین است. لازم نیست زندگیتان خیلی ایدهآل باشد؛ برخی از مردم درگیر نوعی «طلاق عاطفی» هستند. آن مفهوم عشقی که قربانصدقه هم بروند و نفسشان برای هم بند بیاید، همیشه وجود ندارد. مثل قدیم که افراد با ناشناس ازدواج میکردند و هرگز عاشق نمیشدند، اما درمورد مسائل مشترک نظر مشترک داشتند و کانون خانواده راحفظ میکردند.حتی پیامبرانهم درزندگیشاندشواریهایی داشتند؛این پدیدهای عجیبوغریب نیست.درادبیات هم همینطور است؛ نباید نسبت به متنمان سخت بگیریم. مهمترین ویژگی که هرمتنی و هر جامعهای به آن نیاز دارد، انصاف است.
انصاف، والاترین فضیلت
یک انسان ممکن است کافر یا حتی جنایتکار باشد اما در حوزهای خاص مفید واقع شود، اما آدمی که انصاف ندارد، در هیچ مقامی کارآمد نیست؛ حتی اگر عالم، دانشمند یا ریاضتکشیده باشد.قضاوت از روی غرض، درحالیکه همه میدانیم کار درست چیست، اشتباه است. باید حتی نسبت به دشمن هم انصاف داشته باشیم؛ باید پذیرفت که در یک جبهه سیاه، فرد مقابل هم ممکن است درستیای داشته باشد. در نوشتن روایت و داستان نیز انصاف را رعایت کنیم و همهچیز را طوری ننویسیم که از مدار انصاف خارج شود.
قضاوت مخاطب و ارزش ژانرها
انتقاد مخاطب، هرچند تند، میتواند مفید باشد. مثلا وقتی کسی میگوید: «این کتاب مزخرف است، نخوانیدش» بازهم این یکنوع واکنش است. اما باید به این نکته توجه داشت که همه ژانرها بهاندازه خودشان ارزش دارند.اشتباه است فکر کنیم مثلا همه آثار سوررئال خوبند و همه آثار واقعگرایانه بد هستند؛ مهم این است که در هر ژانر، اثر باید عناصر و قواعد آن ژانر را بهخوبی رعایت کرده باشد. ارزش هنری یک اثر، به ژانر آن ارتباطی ندارد.
بار کلمات و دریافتهای دقیق
ما مجبوریم با یک زاویهدید مشخص، خبر یا متن را ارائه دهیم، اما نباید خود را مجبور کنیم که در همهجا وسواس رعایتکردن داشته باشیم. کلمات بار معنایی قویای دارند و باید بهدرستی بهکار گرفته شوند. دانش، کلیدی است که در لحظه حساس، کمک میکند عمق کلماتی مانند «چگونه» را درک کنیم و به دریافتهای دقیق و صحیح برسیم.
نکته پایانی در مورد «دریافت اشتباه خارجی» این است که بسیاری از اختراعات یا کشفیات (مثل الکل، خط یا چرخ) توسط افراد مختلف در جغرافیاهای گوناگون و بهصورت مستقل کشف شدهاند، نه اینکه یکنفر برای اولینبار آن را ثبت کرده باشد. اولینکسی که چیزی را به رسانه آورده یا ثبت کرده، لزوما اولین مخترع نیست.
درسی از نیچه
وقتی جملهای مانند «خدا مرده است» را از نیچه میشنویم، اغلب بخش اصلی و دردناک آن را نادیده میگیریم. نیچه این جمله را در واکنش به سختگیریها و تحریمهای کلیسای آندوره مطرح کرد، که مردم و حتی پادشاهان را محدود میکرد. منظور او این بود که شما (مردم و نهادهای دینی) او را کشتید و خودتان خواستید که خدا بمیرد.سوءبرداشت از این جملات، نهتنها یک خطای فلسفی، که زنگ خطری است برای تفکر، قضاوت، انصاف و تاثیری که نوشتار ما بر جامعه میگذارد. بیدقتی در نقل یک سخن، مانند انتشار یک خبر غیرواقعی است که میتواند آثار مخربی داشته باشد.
فاجعه دروغ در فضای عمومی
نوشتار و گفتار ما، بهویژه در قامت«خبر»،باید بر واقعیت استوار باشد.ما بهراحتی درمورد افرادمختلف خبرهای غیرموثق منتشر میکنیم. مثلا در مورد شایعاتی چون داشتن ۶۰ کشتی نفتکش توسط یک مقام، یا ارتباطات خاص یک بانک با نهادهای نظامی. اگر این خبرها واقعیت نداشته باشند، فاجعهای در مقیاس ملی و جهانی رخ داده؛ و اگر صحت داشته باشند، بازهم فاجعهای دیگر! ما در ابتدا با نشر اینگونه اخبار، به جامعه و به خود آسیب میزنیم. مسئولیت دقت در نشر اخبار، یک اولویت حیاتی است.
نوشتن، سادهترین کار است
برخلاف تصور رایج، نوشتن در مرحله شروع، راحتترین بخش خلق اثر است. یادم میآید یکی از داوران جوایز ادبی خارجی برای داوری کتاب، خواندن را ازصفحه۱۳۷ یا فصل دوم شروع میکرد. دلیلش این بود که همه نویسندگان، صفحه اول و فصل اول را با انرژی، خلاقیت و تمرکز بالا مینویسند، اما مسیر و ادامه کار نشاندهنده توانایی واقعی نویسنده است. نوشتن سادهتر از راهرفتن یا حرفزدن است؛ زیرا برای راهرفتن به فرمان مغز و حرکت جسمی نیاز دارید و برای حرفزدن به قدرت تکلم. اما نوشتن، یک فرآیند ذهنی است که نیاز به حرکت خاصی ندارد.
ارزش در کیفیت است، نه کمیت
موفقیت یک نویسنده نه به تعداد کتابهای اوست و نه به سالها دود چراغ خوردن. برخی نویسندگان ممکن است صدها کتاب داشته باشند اما اثری که در تاریخ بماند خلق نکردهاند. در مقابل، نویسندهای چون اگزوپری (خالق «شازده کوچولو») با یک اثر مشهور ماندگار شده است. خلاقیت شما نباید در چارچوبهای آکادمیک یا پیشفرضهای ذهنی محصور شود.
بهعنوانمثال، ممکن است یک بیت شعر از یک شاعر ناشناخته، صدبرابر یک بیت مشهور از سعدی، نکتهدار و عمیق باشد. ما این شانس را داریم که بدون گذراندن دورههای تخصصی یا خواندن تمام آثار دنیا، اثری تأثیرگذار خلق کنیم. نباید اجازه دهیم این خودآگاهی در مورد «کمخواندن» یا «استاد دانشگاه نبودن» مانع نویسندگی ما شود.
شناسایی مخاطب و انعطاف در باورها
پیامبران نیز برای هدایت، راهکار میدادند، اما موفقیت کامل در لحظه حاصل نشد؛ بنیاسرائیل هزاران سال است که با آموزههای حضرتموسی(ع) درگیر هستند. این نشان میدهد که ما باید کارمان را درست انجام دهیم، اما نباید انتظار تأثیرگذاری صددرصدی داشته باشیم.در زندگی شخصی نیز، پس از ازدواج، ممکن است مرد، همسر باسوادتر، زیباتر یا مهربانتری پیدا کند، اما اینها معیار نیست. آنچه اهمیت دارد، تجربه زیسته و پذیرش شماست.
بسیار مهم است که مخاطب خاص خود را بشناسید. شاهنامه و حافظ نیز مورد علاقه تمام مردم ایران نیست و اگر کسی بگوید هست، دروغ میگوید.اگر میخواهید متنی بنویسید که مورد پسند اکثریت باشد، باید آن را به یک گروه خاص اختصاص دهید.
شروع ساده، مسیر دشوار: از آشپزی تا نویسندگی
درک مخاطب وتأثیرگذاری بر او،دشوارترین بخش نوشتن است. درست مانند آشپزی،که ممکن است غذایی با سبک متفاوت بپزید و برای کسی که آن غذا را نمیشناسد نامفهوم باشد. درنویسندگی هم همینطور است،به این مفهوم که شما باید مخاطب خود را بشناسید.
نکته مهم این است که نوشتن در آغازساده به نظر میرسد،امااکثر نویسندگان،انرژی وخلاقیت خودرادرفصل اول میگذارند و کار در ادامه افت میکند. به همین دلیل است که برخی داوران خارجی خواندن کتاب را از فصول میانی شروع میکنند.
از چه میترسید؟ نگران نباشید! نه کسی به شما آسیب میزند و نه شما به کسی. حتی اگر فصل اول خوب نشد یا یک رمان ۱۰فصلی نوجوان نوشتید، میتوانید فصول را جابهجا کنید. بسیاری از نویسندگان بزرگ، حتی الکساندر دوما (نویسنده سهتفنگدار)، آثار حجیم خود را به صورتی خلق کردهاند که خلاصه آنها در قالب فیلم و نمایش، بهتر دیده شده است. این نشان میدهد که شاهکار، لزوما آن کتاب حجیم و پیچیده نیست، بلکه اثری است که به نکات اصلی خود رسیده باشد.
برتری تجربه زیسته بر تخصص صرف
در ادبیات، به تجربیات خود اهمیت بدهید. نسل ما زمانی که با مطالعه آثار بزرگان درگیر بود،گاهی خودرا ضعیف میدید؛ اما وقتی دیدیم یک نوجوان ۱۴ساله داستانی قویتر از ما نوشته، متوجه شدیم که ادبیات وابسته به سن، تحصیلات یا حتی مطالعه تمام کتابهای دنیا نیست. قدردان این قابلیت خود باشید که میتوانید بنویسید. نگران نباشید که چند ساله هستید. یک نوجوان میتواند در همان دوره هیجانی خود، داستانی بنویسد که درنهایت به چاپ برسد.
توهم برتری و مسئولیت اجتماعی قلم
نویسندگی یا اهل قلم بودن، فضیلت و برتری نسبت به دیگران نیست. در محیطهای کاری، محیط مدرسه یا خانه، ما با هم تفاوتهایی داریم، اما هیچکس از بقیه «بهتر» نیست. درست مانند چارلی چاپلین که خطی نوشت و میلیونها نفر را تحت تأثیر قرار داد، شما با قلم خود میتوانید تأثیرگذار باشید. اما باید هوشیار بود.
داشتن قلم و سواد فضیلت و برتری نیست
در مسائل حساس اجتماعی، بهویژه در موضوعات ناموسی یا عاطفی، نوشتن باید با هوشمندی همراه باشد. بهعنوانمثال، در مورد یک حادثه قتل فجیع، گرچه فضای مجازی سراسر از حمایت ازقربانی(دختر۱۳ساله فراری) بود، اما یک نویسنده باید بتواند بدون شعارزدگی و موجسواری، دلایل عاطفی و غرورجریحهدارشده طرف مقابل (پدر) را نیز درک کند.
در داستاننویسی، شما باید چارچوبهای ذهنی شخصیتها را درک کنید؛ اینکه در یک قبیله، سنتها و غرور مهمتر از جان یک دختر فراری است. این درک، نه به معنای تأیید عمل، بلکه به معنای بازآفرینی صادقانه فاجعه است.
وقتی به کسی میگوییم «بیسواد»، توهین میکنیم، زیرا آن را معادل «ناآگاهی» یا «نفهمی» میگیریم، درحالیکه بسیاری از آدمهای بدون سواد آکادمیک، عمیقا آگاه و فهیم هستند.داشتن قلم و سواد، فضیلت و برتری نیست. تاریخ پر است از وزیران و سیاستمداران باهوش که اهل قلم نبودند اما خود را وقف عدل کردند و در مقابل، شاعران و اهل قلمی که در خدمت جور کم نگذاشتند. حتی دین و مذهب هم زمانی ارزش کارکردی پیدا میکنند که به درد خود فردو جامعه بخورند.۷۰ سال عبادت بدون خشوع یا بدون یادگیری احترام به دیگران، فاقد ارزش است.جهان زیسته و باور ما تعیینکننده دغدغههایمان است. آثار جهانی مانند «هری پاتر» موفق شدندچون دنیای ذهنی نوجوان امروز پر ازچالش و مبارزه (مبارزه با خویش، خانواده، طبیعت و ماوراءالطبیعه) است. داستانهای قدیمیتر (مثل قصههای مجید یا حتی رستم) فاقد این هیجان و درگیری مداوم بودند. اگر محتوای ما این چالش را در ذهن مخاطب ایجاد نکند، نمیتواند تأثیرگذار باشد.