خیلی از مادران بعد از ترک خانه و رفتن به محل کار، ذهنشان همچنان درگیر فرزندانشان است؛ اینکه آیا صبحانهاش را خورده، آیا در مهدکودک گریه کرده و آیا میداند عصر برمیگردم؟ غافل از اینکه این افکار ظاهرا کوچک، بهمرور به «اضطراب والدگری» تبدیل میشوند؛اضطرابی که اگرمدیریت نشود، برسلامت روان، کیفیت کاروحتی رابطه عاطفی با فرزند اثر میگذارد.روانشناسی بهجای قضاوت این وضعیت، آن راواقعیتی طبیعی میداند وتلاش میکند راههایی برای کاهش تعارض میان نقشهاوافزایش تابآوری والدین ارائه دهد.درادامه، سه محورکلیدی ازاین رویکرد رابررسی میکنیم.
۱- از احساس گناه تا پذیرش نقشها
اولین چالش مادران شاغل، احساس گناه مزمن است. آنها گاهی تصور میکنند اگر چند ساعت در روز کنار فرزندشان نباشند، محبت و توجهشان زیر سوال میرود. این احساس بیشتر از آنکه واقعی باشد، نتیجه کمالگرایی فرهنگی است. یعنی همان باوری که میگوید مادر خوب باید همیشه حاضر، آرام و فداکار باشد. در حالی که تحقیقات نشان میدهد کیفیت رابطه با کودک مهمتر از کمیت حضور است. مادری که هر روز تنها یکساعت با تمرکز کامل، گوش دادن فعال و تماس چشمی با فرزندش وقت میگذراند، اثر عاطفی پایدارتری بر رشد او دارد تا مادری که تمام روز کنارش میماند اما مدام درگیر استرس، تلفن و خستگی است.
یکی از مؤثرترین تمرینهای روانشناسی در این زمینه بازسازی شناختی است؛ یعنی این فکر که «من مادر بدی هستم چون سر کار میروم»، را اینطور بازسازی کنیم: «من برای تأمین امنیت و آرامش خانوادهام کار میکنم و کیفیت رابطه با فرزندم در اولویت است».
پذیرش چندوجهی بودن نقشها، بهجای جنگیدن با آن، قدم بزرگی در راستای حفظ سلامت روان مادر است.
۲- تابآوری در برابر فرسودگی شغلی
دومین چالش، فرسودگی دوگانه است؛ مادرانی که ازصبح تاعصر درگیرکارهستند و شب بیآنکه فرصتی برای استراحت داشته باشند، باید نقش مراقب، آموزگار و آرامکننده را هم ایفا کنند.در چنین شرایطی، ذهن در حالت «بیدارباش دائمی» باقی میماند و مغز فرصتی برای تنظیم هیجانات پیدا نمیکند.روانشناسان برای مقابله با این حالت، سه ابزار کلیدی پیشنهاد میکنند: مرزبندی، ریکاوری کوتاه و حمایت اجتماعی.
مرزبندی یعنی تفکیک ذهنی میان نقشها. میتوان با کارهای کوچک این مرز را ایجاد کرد: مثلا هنگام خروج از محل کار، چند دقیقه در سکوت نفس عمیق کشید، ذهن را از دغدغههای کاری خالی کرد و هنگام ورود به خانه، با یک جمله آگاهانه، نقش را تغییر داد:«الان دیگرهمکار نیستم، مادر وشنوندهام». همین مرز ذهنی ساده، از انتقال تنش شغلی به فضای خانه جلوگیری میکند.
دومین ابزار، ریکاوریهای کوچک است. یعنی بازیابی انرژی در زمانهای کوتاه. حتی ۵دقیقه پیادهروی تند، چند نفس آگاهانه یا نوشیدن آب در سکوت میتواند سیستم عصبی را از وضعیت هشدار به وضعیت تعادل برگرداند. این تمرینها اگر هر روز تکرار شوند، مانند سپری در برابر فرسودگی عمل میکنند.
سومین مؤلفه، حمایت اجتماعی است. گفتوگو با سایر والدین شاغل، شرکت در گروههای آنلاین حمایتی یا حتی گفتوگو با همکاران همتجربه، احساس تنهابودن را از بین میبرد. بسیاری از مادران بعد از در میان گذاشتن دغدغههای خود، میبینند نگرانیهایشان طبیعی و مشترک است. این حس اشتراک، یکی از عوامل مهم افزایش تابآوری روانی است.
۳- حفظ امنیت عاطفی کودک در غیاب مادر
یکی از دغدغههای بزرگ مادران شاغل این است که مبادا اشتغال زمینهساز فاصله عاطفی با کودک شود، در حالی که احساس امنیت عاطفی کودک، به حضور دائمی والد هیچ ربطی ندارد.اگر کودک بداند وقتی مادر میرود، بازمیگردد و این چرخه قابل پیشبینی است، اضطراب جدایی به حداقل میرسد. حتی جملههای سادهای مانند «من میروم سر کار، بعد از ناهار برمیگردم و با هم بازی میکنیم» میتواند مغز کودک را آرام کند.همچنین گزینه حضور پدر یا مراقب جایگزین باید فعال باشد. اگر پدر هر شب وظیفه خواباندن کودک را برعهده بگیرد، کودک یاد میگیرد امنیتش به یک نفر محدود نیست و چند منبع عاطفی دارد. چنین الگویی در آینده به انعطاف هیجانی و استقلال سالم منجر میشود.
۴- گفتوگو، معنا و تعادل
در نهایت، همه این راهکارها زمانی مؤثر واقع میشوند که خانواده بتواند گفتوگوی راحت و بدون قضاوت داشته باشد. پدر و مادر باید درباره تقسیم وظایف و انتظاراتشان صحبت کنند و بار روانی و ذهنی خانه نباید فقط بر دوش یک نفر باشد. تنظیم برنامه خانوادگی مشترک، فهرست وظایف و تعیین اولویتها به کاهش درگیریها کمک میکند.در عین حال، مادر شاغل باید معنای شغلش را برای خودش تعریف کند.
وقتی کودک میپرسد «چرا سر کار میروی»، پاسخ مادر نباید صرفا «برای پول درآوردن» باشد. بهتر است به زبان ساده بگوید: «من میروم تا به آدمهای دیگر کمک کنم و یاد بگیرم». این پاسخ، برای کودک مفهوم «ارزش کار» و «نقش اجتماعی مادر» را روشن میکند و بهجای ترس، حس غرور ایجاد میکند.
آنچه مسلم است این است که مادران شاغل با چالشی واقعی روبهرو هستند. آنها باید میان نقشهای گوناگونشان تعادل برقرار کنند، بدون آنکه فرسوده شوند یااحساس گناه کنند.اما با استفاده از رویکردهای شناختی، ذهنآگاهی، خودمهربانی، مرزبندی روانی و تمرکز بر کیفیت رابطه با کودک میتوان این مسیر را با آرامش طی کرد.