با توجه به اینکه درماههای اخیر بهعنوان یکی از اعضای شورای هنری ارکسترسمفونیک تهران انتخاب شدید، شاید بد نباشد این سؤال را با شما مطرح کنم که برخی از آهنگسازان پیشکسوت به این مساله اشاره دارند که بهرغم اینکه پارتیتورهایشان در کشوی میزکارشان خاک میخورد، ولی درارکسترها کمتر به اجرای چنین آثاری توجه میشود؛ نظر شما دراینباره چیست؟
شوراهای هنری وظیفه دارند تا با نظارت بر سطح کیفی اجراها، انتخاب رپرتوارهای تاثیرگذار، دعوت از نوازندگان مجرب و... نقش کلیدی خود در سیاستگذاری هنری ارکسترها را ایفا کنند و درکناراین امور،بهفراخور ذائقه مخاطبان،ازآثار آهنگسازان مختلف بهره بگیرند. تمام این عوامل در کنار هم در نهایت با هدف ارتقای سطح ملی وبینالمللی جایگاه ارکستر سمفونیک صورت میگیرد؛ امادرارتباط با سؤال شماباید بگویم همیشه اعتقادم براین بوده که یکی ازبهترین کارهایی که ارکستر سمفونیک تهران میتواند درجهت ارتقای سطح کیفی خود انجام دهد این است که قطعاتی را به آهنگسازان مختلف سفارش دهد و سعی کند در هر کنسرتی، با اجرای این قطعات، حداقل یک آهنگساز معاصر را (اعم از پیشکسوت و جوان) به جامعه معرفی کند. البته زمانی که در شورای ارکسترسمفونیک تهران بودم، این طرح تصویب و تایید شده بود و حالا باید دید که این مساله چطور به مرحله عمل میرسد. شاید بهتر باشد بدعتی در این زمینه گذاشته شود؛به این معنی که درهرکدام ازکنسرتهای ارکسترسمفونیک تهران و درکنار اجرای رپرتوار کلاسیک، قطعاتی از آثار آهنگسازان معاصر خودمان هم اجرا شود؛ البته در این سالها کموبیش چنین اتفاقی افتاده است.
بهنظر شما چطور میتوان موسیقی را دستمایه تبیین هویت ملی قرار داد؟
راستش من نسبت به این موضوع عقیده خاصی دارم؛ میتوانیم دراینزمینه از دیگر جنبههای فرهنگی خودمان استفاده کنیم. هرچند براین باورم که هنرمند نباید خود را در چارچوب این موضوع محصور کند. اگر ما ایرانی هستیم و دلمان برای فرهنگ خودمان میسوزد، خودبهخود دست به خلق آثاری خواهیم زد که ناخودآگاه رنگوبوی هویت ملی داشته باشند و بهنوعی، این مولفه در آثارمان مستتر خواهد بود، نه اینکه بخواهیم آن رابراساس پیشاندیشی به یک اثر هنری الصاق کنیم. که دراینصورت مخاطب با چنین آثاری ارتباط برقرار نخواهدکرد و آنکار از خروجی مطلوبی هم برخوردار نخواهد شد. فراموش نکنیم که هویت ملی بهبهترین نحو در بطن موسیقی ردیف دستگاهی ما وجود دارد. اگر بخواهیم درباره هویت ایرانی صحبت کنیم، میبینیم که موسیقی فیوژن (موسیقی تلفیقی) همیشه ازاینمنظر به کمکمان آمده است. حالا بماند که برخی از هنرمندان تلاش میکنند با ایجاد تغییر در قالبهای موسیقی اروپایی و تطبیق آن با موسیقی ایرانی، دست به ابداع بزنند اما از نظر من این کارها لازم نیست، چون هرکدام از ایندو وادی از سبک و شیوه مخصوصبهخود برخوردارند. هویت امروز ما دراصل، جوانانی هستند که در عرصه موسیقی کلاسیک مستعدند و دلشان میخواهد علاوه بر آشنایی با فرهنگ خودشان، با فرهنگ و موسیقی کشورهای دیگر هم آشنا شوند؛ درنتیجه آنچه از حاصل کارشان بهدست میآید، قابلتامل خواهد بود. میخواهم بگویم لازم نیست ما حتما مهر ایرانیبودن را روی پیشانیمان حک کنیم، بلکه با آثاری که ارائه میدهیم میتوانیم گویای این نکته باشیم که متعلق به کدام فرهنگ هستیم. فرض کنید وقتی مخاطبان در اروپا قطعهای از من را میشنوند، بیآنکه آشنایی با من داشته باشند، بهخوبی میتوانند دریابند که این قطعه متعلق به کدام جغرافیاست، چون من ایرانی هستم و شیوه کار من در موسیقی با کار یک آهنگساز اروپایی متفاوت است. این وجه افتراق همان «هویت» است که در سؤال به آن اشاره میکنید.
در سالهای اخیر دو مجموعه آلبوم «فیهمافیه» از شما منتشر شد؛ بااینحال در دوره فعلی تصمیم دارید بازهم به ساخت قطعاتی براساس آثار شاعران دورههای پیشین بپردازید؟
این آلبوم که به آن اشاره کردید، درواقع در ردیف یکی ازموفقترین آلبومهای من در این سالها بوده است؛ باوجود آنکه قطعات این آلبوم در دهه هشتاد ساخته و ضبط آن در فرانسه انجام شد، بعد از انتشار، بازخوردهای مثبتی در داخل و خارج از کشور نسبت به آن دریافت کردم. بهخصوص اینکه از سالار عقیلی درخواست کردم خوانندگی این اثر را بهعهده بگیرد و بهمدد این همکاری، درکشورهای مختلف اروپا و حتی سوریه نیز بهاجرای آن پرداختیم. ولی درحال حاضر ترجیحم این است که باتوجه به پیشرفت تکنولوژی، کارهای تازهتری انجام دهم و نگاهم بیشتر به آثار معاصر باشد. روشن است که اشعار شاعرانی مثل حافظ، مولانا، سعدی، فردوسی و... بهخودی خود کامل است و همینکه مخاطب این اشعار را میخواند، کافی است. درعینحال، معتقدم برای دستمایه قراردادن اشعار کهن، موسیقی اصیل ایرانی قالب مناسبتری است. کما اینکه دراین سالها شاهد انتشار آلبومها و تکآهنگهای متعددی ملهم از اشعار شاعران ادبیات کلاسیک بودهایم. برای من بهشخصه در سالهای اخیر ادبیات داستانی ایرانی جالب توجه بوده است، کمااینکه در یکیدو سال گذشته، قطعاتی را براساس آثار نویسندگانی چون صادق هدایت و بهرام صادقی ساختهام. نمونه آن «ملکوت» بود که سال گذشته آن را درقالب یک اپرای چندرسانهای برای ارکستر ساختم؛ این اثر از هشت خواننده و محیط الکترونیکی و چیدمان ویدئویی تشکیل شده است.
درحالحاضر مشغول ساخت اثر تازهای هستید؟
مدتهاست تمرکز خود را روی ساخت دو قطعه گذاشتهام. یکی از این قطعات در قالب اپرا نوشته شده و بهخاطر مولفههایی که اصولا آثار اپرایی از آن برخوردارند، ساختش زمانبر است وهنوز به مرحله نهایی نرسیده است.کار دیگری هم که در روزهای آتی ارائه میشود، قطعهای است که آن را برای «تریو»ی زهی نوشتهام؛ تنظیم این قطعه بهعهده روزبه نفیسی، نوازنده سنتور است. قرار شده این قطعه درکنار قطعات دیگری از روزبه نفیسی و جهان تویسرکانی، از آهنگسازان مطرح کشورمان در قالب کنسرتی از سوی ارکستر وین اجرا شود.
در سالهای اخیر مدرسه موسیقی را بنیان گذاشتید و کارهای بسیاری در این محفل آکادمیک انجام دادید؛ حالا باتوجه به اینکه مدتهاست برای ادامه معالجات خود به خارج از کشور رفتهاید، سرنوشت این مدرسه چه خواهد شد؟
البته امید دارم که دوره معالجه خود را زودتر سپری کرده و به وطنم برگردم و بهنظرم تا ماه آتی این آرزو محقق میشود و میتوانم در مدرسه موسیقی، میزبان جوانانی باشم که به موسیقی کلاسیک علاقه دارند. بنای من از روز اول که به تاسیس مدرسه موسیقی پراختم این بود که فرم جدیدی از آموزش موسیقی را به جوانان منتقل کنم. ضمن اینکه میخواستم با راهاندازی مدرسه، این نکته را یادآور شوم که موسیقی پیش از هرچیز باید از دوران کودکی به فرد آموزش داده شود؛ نکتهای که در کشور ما مغفول مانده است. من برای آموزش به هنرجویان دراین مدرسه متکی به موسیقی بومی خودمان بودهام و به تدریس متدهای اروپایی اعتقادی ندارم، چون سیستم آموزشی هرکشوری فقط برای خودش ثمربخش است. ازآنجایی که جوانان ایرانی را میشناسموازسوی دیگردراین سالهابااستعدادهای زیادی درحیطهموسیقی روبهروبودهام،هدفم ازتاسیس این مدرسه، پررنگکردن جریان موسیقی کلاسیک و معرفی زوایای آن بوده است، بهخصوص اینکه معتقدم موسیقی با «گوشکردن» شروع میشود. ازاینرو، تلاش کردم به روشهای مختلف، بخش شنیداری رادرجوانان تقویت کنم.درنتیجه، بهکمک دیگر دوستانی که در شکلگیری این مدرسه نقش داشتهاند، از روشهای نوین برای آموزش جوانان استفاده کردهام، شاید بهاینخاطر که میدانم شیوههای آموزشی قدیمی ما دیگر جوابگوی نیازهای جوانانی که امروز باهوش مصنوعی سروکار دارندنیست.باید بپذیریم نسل امروز درموسیقی جور دیگری فکرمیکندوکارهایی میکنندکه با نسل قبل قابل مقایسه نیست؛ درنتیجه بایدکاررابه جوانان سپرد.
شما هنرمندی بودهاید که دراین سالها صرفنظر از فعالیت در ایران باارکسترکشورهای دیگر هم همکاری داشتهاید؛ ازایننظر فکر میکنید موسیقی ایران چقدر فرصتی برای معرفی نزد کشورهای دیگر داشته است؟
بحث جهانیشدن پیچیده است و عوامل زیادی در این زمینه نقش دارند. ضمن اینکه براینباورم موسیقی ایرانی اصلا نیازی به جهانیشدن ندارد، چون درعین اینکه نمونهای بیبدیل است، درک آن برای مخاطبان خارجی دشوار است. کما اینکه در داخل کشور خودمان هم تعداد مخاطبانی که به موسیقی اصیل و موسیقی کلاسیک گرایش دارند معدود است و اصولا تربیت شنیداری نسبت به این دو ژانر صورت نگرفته است. بهعنوان مثال، ریزپردههایی که مخاطب ایرانی میشنود واز آن لذت میبرد، هیچگاه یک اروپایی را تحتتاثیر قرار نمیدهد و حتی شاید با خودش بگوید این قطعه فالش است؛ طبیعی هم هست چون او نمیتواند رمزوراز این نوع موسیقی را درک کند. گامها، دستگاهها و مقامهای ما منحصربه خودمان است. ازهمه مهمتر، تفکری که در پس موسیقی ایرانی وجود دارد، در موسیقی کمترکشوری یافت میشود.هرچند بارها به این مساله اشاره کردهام که با جهانیشدن موسیقی مخالف نیستم، ولی تصورمیکنم پیشازآن که در تلاش باشیم آن را به مخاطبان خارجی بشناسانیم، در درجه اول خودمان آن را دریابیم و نگذاریم به انزوا رانده شود.