گردآفرید، دختر بسیار شجاع یکی از پهلوانان ایران است. سهراب، پسر رستم برای پیدا کردن پدرش از مادرش تهمینه کمک میگیرد. او با یک سپاه بزرگ به ایران میرود تا پدرش را پیدا کند. آنها به دژ سپید که یک قلعه است، میرسند. هجیر یکی از سپاهیان ایرانیان از قلعه به طرف سپاه سهراب میرود و سهراب او را دستگیر و اسیر میکند. خبر اسیر شدن هجیر که به گوش پهلوانان دژ میرسد، آنها عصبانی میشوند و تصمیم میگیرند برای آزادی او کاری انجام دهند. دختر یکی از پهلوانها به نام گردآفرید به همه میگوید که آنها سپاه قوی دارند و اگر ما به جنگ آنها برویم ممکن است یا کشته شویم یا اسیر. همه پهلوانها به فکر فرو میروند که چه کاری باید بکنند. گردآفرید به آنها میگوید که باید به کاووسشاه نامه بنویسیم و بخواهیم که رستم و بقیه پهلوانها به کمک ما بیایند و تا وقتی که آنها به ما برسند من خودم به جنگ سردار سپاه آنها میروم. اگر من بتوانم سردار آنها را شکست بدهم که همه جا خبر میپیچد دختری فرمانده لشکر آنها را شکست داده و اگر شکست هم بخورم برای آنها افتخار ندارد. همه قبول میکنند و گردآفرید لباس جنگ میپوشد و موهایش را زیر کلاه مخفی میکند. او به جنگ آنها میرود و با صدای بلند مردها را به جنگ دعوت میکند.
سهراب که صدای او را میشنود آماده میشود و سوار بر اسبش به سمت گردآفرید میرود. گردآفرید تیر در کمان میگذارد و سهراب که متوجه میشود با یک جنگجوی ماهر روبهرو شده خودش را آماده یک نبرد سخت میکند. به نظر شما گردآفرید میتواند سهراب را شکست دهد؟ این کتاب با داستان هیجانانگیز و نقاشیهای خیلی قشنگ از شاهنامه در انتشارات قدیانی چاپ شده است. حتما داستانهای شاهنامه را به روایت آقای حسین فتاحی بخوانید.