محسن عامری‌؛ دکترای حوزه فرهنگ و ارتباطات و عضو هیأت‌علمی دانشگاه آزاد اسلامی

حاشیه به‌سود ضعف فیلمنامه و روایت تاریخی شد

این‌که به‌نام آزادی بیان، با دست باز در برداشت از داده‌های تاریخی، گشودن افق‌های کار هنری، یا با نقاب آزاداندیشی به تحریف واقعیت‌های تاریخی بپردازند و توهم را به‌جای واقعیت جا بزنند، تا جایی که آشکارا «سفیدشویی» دوران پهلوی را با آن پیشینه سرسپردگی و وطن‌فروشی رقم بزنند، یا حتی ساواک را به‌عنوان سازمانی عامل بیگانه، با آن پرونده‌ سیاه و کارکردی که در راستای منافع رژیم غاصب و آمریکا داشت، دگرسان نشان دهند، [همه‌ و همه نکاتی است که] در تاسیان به چشم می‌خورد؛ اما به‌راستی، این سریال اصلا بار و ارزش توجه ندارد و حتی پرداختن به آن فقط به بیشتر مطرح‌شدنش می‌انجامد، بدون این‌که سزاوار این‌همه حرف و حدیث و حاشیه باشد. اتفاقا بنا به تجربه ما در توقیف‌های قبلی، این اقدامات تنها به سرایت ویروس کنجکاوی در مخاطبان و بیشتر دیده‌شدن اثر منجر می‌شود. 
کد خبر: ۱۴۹۶۳۵۸
نویسنده علی مظاهری - گروه فرهنگ و هنر

در این رابطه با محسن عامری، متخصص حوزه فرهنگ و ارتباطات و عضو هیات‌علمی دانشگاه آزاد اسلامی، به گفت‌وگویی پرداختیم که در ادامه از نظر می‌گذرانید:

لایه‌هایی در این سریال وجود دارد که علاوه بر سفیدشویی رژیم وابسته گذشته، به‌شکلی ناشیانه یا عامدانه، نشانگر برخی کژروی‌ها و انحراف‌های تاریخی، بینشی و اجتماعی است. 
اگر تأمل کنیم که این اثر خروجی چه جریان یا تفکری است، خود این موضوع جای بحث و گفت‌وگویی جدی دارد اما به‌نظر می‌رسد این کار شاید صرفا سفیدنمایی نباشد، بلکه نوعی «سفیدسازی» به‌شمار بیاید‌؛ یعنی انگار جریانی آمده و چنین خواستی را با روندی بسیار ملایم و محتاطانه، طرح کرده است. برای مثال، در قسمت‌های اول و دوم سریال، به نظر می‌رسد فضایی «دگرسان» را، به‌رغم وجود واقعیت‌ها و داده‌های تاریخی، می‌کوشد به تصویر بکشد. مثلا چهره‌ای که از آقای شاملو نشان داده می‌شود یا بحثی که درباره آقای بیضایی مطرح می‌شود (در حالی که هر دو در فضای انقلاب جهت‌گیری‌های مثبتی داشتند) در این سریال به‌گونه‌ای متفاوت و گاه یک‌سویه بازنمایی می‌شوند. همچنین، جهت‌گیری‌های منفی، علاوه بر کارکردهایی که داشتند، در این سریال به شکلی مستقیم یا غیرمستقیم ستوده می‌شوند. این نگاه یک‌سویه و تک‌بعدی به موضوعات، خود جای تأمل و بررسی بیشتر دارد. 

از پیش می‌توان این‌گونه روشنگری کرد که پدیدآورنده یک اثر در همان وقتی که کاری انجام می‌دهد و متنی را پدید می‌آورد یا مثلا شعری می‌سراید، ممکن است از معانی پشت‌پرده اثرش یا معناهای ضمنی کار در همان لحظه آگاه نباشد؟
بله، اتفاقا تفسیر و تعبیر دیگران است که خوانش‌های گوناگونی از این یا آن موضوع را پیش می‌کشد اما من می‌خواهم از این سخن اندکی فراتر بروم. نمی‌دانم ملاحظات شما در ارائه این سخن تا کجاست و بهتر است خودتان مشخص کنید‌؛ ولی ملاحظات من گواه این است که در واقع، در «ناخودآگاه پالایشی» این اثر، می‌توان نوعی حس مرتبط با بهائیت یا جریان ضد اسلام ناب و حقیقی را دریافت. البته در اینجا نمی‌توانم مدرک و دلیل محکمی ارائه دهم، زیرا وقتی ساحت بحث ما هنری است، سخن گفتن از دلیل و استناد چندان جایگاهی ندارد. همان‌طور که روال معمول در بحث‌های هنری است، سخن از «برداشت مخاطب» و آزادی او در «تأویل متن» است. 
صحبت از اثری است که با تمهیداتی خاص، به مطرح کردن افرادی پرداخته که تمایل و جهت‌گیری‌هایی به جریان چپ داشتند یا به نوعی با آن شناسایی می‌شدند. البته در این اثر تقابل مستقیم مطرح نیست‌؛ یعنی پدیدآورنده قرار نیست جریان چپ را در مقابل جریان مردم ایران اسلامی یا مردم انقلابی که جهت انقلاب را شکل دادند، قرار دهد اما در عمل می‌بینیم که جریان چپ در تقابل با این انقلاب مردمی نشان داده می‌شود، زیرا اصل ماجرا تضعیف جریان اسلامی است. این اثر، با ظرافتی خاص، تلاش می‌کند تا جریان چپ را به‌گونه‌ای بازنمایی کند که گویی در مقابل انقلاب مردمی ایستاده است، در حالی که هدف نهایی آن تضعیف جریان اسلامی و ارزش‌های آن است. 

این‌که تضعیف‌سازی جریان اسلامی اصولا به‌نفع کدام رویکرد است که دیگر روشن است‌؛ تضعیف جریان اسلامی دقیقا و شدیدا به‌سود جریان‌های منحرف دینی است!
باید تأکید کنیم که هیچ عناد و ستیزی در میان نیست و باز هم روشن می‌کنیم که شاید خود نویسنده یا صاحب اثر، در لحظه خلق متن فیلمنامه و اثر نهایی، متوجه این یا آن معناهای ضمنی و حاشیه‌های عجیب نبوده است. به‌راحتی می‌توان گفت که پشتوانه‌ها و پشتیبان‌های مالی که این جریان را حمایت و هدایت می‌کنند، بسیار پیچیده و گسترده‌اند. 
اگر به فضای تولید سینمایی و سریال‌سازی نگاهی بیندازیم و کارنامه سازنده این سریال را بررسی کنیم، می‌بینیم که معدود کارهای او مورد توجه مخاطبان قرار نگرفته و هیچ‌گاه نتوانسته‌اند فروش قابل قبول یا جایگاه پذیرفتنی‌ کسب کنند. با این حال، شاهدیم که فعالیت‌ها و ساخت‌وسازهای او همچنان ادامه دارد. از شما می‌پرسم: به‌عنوان یک فیلمساز می‌توانید چنین روند زیان‌بار و غیرقابل قبولی را ادامه دهید و همچنان به تولید آثار بپردازید؟
به این سریال نگاهی بیندازید‌؛ در یک سکانس، پدر خواستگار را نشان می‌دهد و «تیمسار سالار» تأکید می‌کند: «این جماعت روشنفکر به‌دنبال تشویق هستند. واقعیت این است که با حرف سیاسی‌زدن، بیشتر برای‌شان دست می‌زنند تا به‌خاطر شعر و هنرشان. روشنفکرها عقیده دارند برای جلب توجه باید حرف‌های سیاسی بزنند تا بیشتر دیده شوند.» به عبارتی دیگر، انگار خود پدیدآورندگان سریال از چنین تاکتیکی استفاده می‌کنند تا به نوعی بیشتر دیده شوند. 
به صراحت می‌گویم که چندان خوشبین به این جریان نیستم. این جریان‌ها مانند موجی در جامعه طراحی و اجرا می‌شوند اما ناگزیر از قطع‌شدن ناگهانی هستند. به عبارت دیگر، این جریان به‌طور ناگهانی و یک‌باره شکسته می‌شود. آن‌هم در شرایطی که یک جوشش یا جریان انقلابی سر برمی‌آورد و در مقابل این جریان قرار می‌گیرد. در چنین شرایطی است که می‌بینیم قوانین نیز «تا می‌شوند» و تغییر می‌کنند. 
این جریان اقتصادی قدرتمند و توانمند، نگاه‌ها و نظرها را تغییر می‌دهد. من با اطمینان به شما می‌گویم که این سریال، هرچند به شکلی دیگر و گونه‌ای متفاوت، ادامه خواهد یافت و دوباره ساخته خواهد شد. در واقع، همه ما با چنین واکنش‌هایی، به نوعی تبلیغ بزرگی برای این سریال انجام داده‌ایم. 

ذهنیت من به‌عنوان مخاطب، به دلیل هشدارها و اشاره‌هایی که مطرح کردید، دگرگون شد. به همین دلیل، از ساختار این سریال سؤال دارم: آیا چنین مجموعه‌ای اساسا ظرفیت و ابعادی دارد که بتواند تأثیری واقعی روی مخاطبان بگذارد؟ یا صرفا به این دلیل توجه‌ها را جلب کرده که معمولا وقتی از نمایش فیلم‌ها جلوگیری می‌شود، این اقدام خودبه‌خود باعث کنجکاوی و جلب توجه بیشتر مخاطبان می‌گردد؟
ما پیش از این نیز جریان «توقیف و توفیق» را در فیلم‌هایی مانند آدم‌برفی تجربه کرده‌ایم. حتی پیش از انقلاب، چنین روندی را از توقیف فیلم سینمایی «گاو» به بعد شاهد بوده‌ایم‌؛ یعنی فیلم‌هایی که پس از توقیف، موفق شدند و حتی به‌عنوان آثار فاخر مطرح شدند، مانند سه فیلم نخست «گاو»، «آدم برفی» و «مارمولک»، یا آثاری مانند «به‌رنگ ارغوان» اثر حاتمی‌کیا، «خانه پدری» کیانوش عیاری، سریال‌هایی مانند «شبکه مخفی زنان» و «زخم کاری». علاوه بر این، چنین داده‌هایی نشان می‌دهد که حاکمیت نسبت به برخی موضوعات، نه با اغماض برخورد کرده و نه به‌کلی چشم‌پوشی کرده اما ممکن است این تصور ایجاد شود که سریالی مانند تاسیان نیز در همین جایگاه قرار بگیرد و از رهگذر توقیف، دیدنی‌تر و جذاب‌تر به نظر برسد. این کارگردان، البته مدتی طولانی اصرار داشت جلوی دوربین باشد و پس از مدتی به سمت کارگردانی گرایش پیدا کرد اما این جریان و جلوگیری از ادامه آن، فضایی پیچیده را در ذهن تداعی می‌کند. اکنون جریان قانون حجاب را داریم که براساس آن، خطوط و محدوده‌ها مشخص می‌شوند و اندازه‌گیری‌هایی انجام می‌گیرد که شمای نوعی این کار را نکنید و آن کار را انجام دهید اما در همان حال، ناگهان مجموعه یا سریالی از ‌ساز‌و‌کار جمهوری اسلامی ایران پخش می‌شود که... هرچه می‌سنجی، می‌بینی این دو با هم هماهنگ نیستند و به هم نمی‌خورند. این خروجی با آن خروجی سازگار نیست‌؛ مگر می‌شود چنین‌چیزی ممکن باشد؟

یک نظریه یا برداشتی وجود دارد که اذعان دارد هنرمند، [هنرمند] به‌دنیا می‌آید و نظریه‌ای دیگر توجیه می‌کند که هنرمند ساخته می‌شود!
حالا اگر به کارنامه این بنده‌خدا نگاهی بیندازیم، مشخص است که فیلم‌هایی که ساخته، چندان بار و ارزش هنری ندارند. این آثار به عبارتی شکوهمند نیستند. یکی از استادان من، جمال میرصادقی، بحثی با عنوان «عامل شکوهمندی در هنر» دارد که براساس آن، در توصیف یک اثر هنری می‌گفت: «تنها وقتی یک اثر هنری از زمان و مکان می‌گذرد که پس از سال‌ها، اگر مخاطبان دوباره آن را ببینند، همچنان معنای تازه‌ای دارد و لایه‌های معنایی‌اش تازگی خود را حفظ می‌کند.» بر این اساس، با سنجه‌هایی مانند زمان، مکان و مؤلفه‌هایی که در مانایی اثر نقش دارند، می‌توان هر فیلم، سریال یا اثر هنری را شکوهمند دانست یا ندانست. 

برای مثال، شما پس از گذشت سال‌ها و دگرگونی‌های روزآمد، در زمان و مکانی دیگر می‌توانید دوباره آن فیلم یا اثر هنری خاص را ببینید، از آن لذت ببرید و برایتان جذابیت داشته باشد، و حتی مفاهیم جدیدی از آن استخراج کنید اما بعید می‌دانم چنین اتفاقی برای سریال تاسیان بیفتد. آیا چنین اتفاقی برای «خانه کاغذی» افتاد؟ یا اصلا آیا کششی وجود دارد که «خاتون» را چند‌بار ببینید؟ به خدا پناه می‌برم و نعوذ بالله می‌گویم: نکند همه این دلسوزی‌ها، روشنگری‌ها، نقدها و سخنان، در نهایت خدمتی به این فضای میانمایه باشد. نکند این جریان از این همه نقد و تبلیغات ضد، سود ببرد و حتی دیدنی‌تر شود!... ممکن است مخاطبان کنجکاو شوند و کسانی که این سریال را ندیده‌اند، مجاب شوند که بروند و ببینند چه‌خبر بوده است. در نهایت، سود این فعالیت‌ها به سکوی پخش‌کننده و پلتفرم می‌رسد. ما از این رهگذر، با توجه به تجربه توقیف‌های قبلی، انگار داریم نوعی قهرمان تحویل جامعه می‌دهیم. 

پس معتقدید این قطع و پخش مجدد خیلی با ذکاوت و هوشیاری عمیق‌تر و بهتری [باید] انجام می‌شد؟
در این رابطه مثالی می‌زنم: زمانی در جمهوری اسلامی، تعاونی‌های اعتبار راه‌اندازی شدند اما در این زمینه خلأ قانونی وجود داشت. از قِبل این خلأ قانونی، برخی افراد به ایجاد فضاهای مالی دست زدند که شکل و کارکرد بانک‌ها را داشتند. پس از مدتی، وقتی دارایی‌های بسیاری از مردم دست‌شان آمد، مسئولان تازه متوجه شدند که این تعاونی‌ها مجوز قانونی نداشتند و پس از آن بود که اجازه فعالیت به آنها داده شد. اکنون، همین پلتفرم‌ها شبیه همان تعاونی‌های اعتبار شده‌اند که تکلیف‌شان از لحاظ قانونی مشخص نیست. قانونگذار در برخی موارد آنها را رها کرده و ندیده گرفته است، و در برخی موارد دیگر سفت و سخت برخورد می‌کند. در این میان، طبقه خاصی هستند که از این فضا استفاده می‌کنند و به فعالیت‌های خود ادامه می‌دهند. ما در صداوسیما اصل قانونی داریم‌؛ اصل ۱۷۵ قانون اساسی می‌گوید: «در صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور، باید آزادی بیان و نشر افکار تأمین شود.»

در حالی که هر روز ما می‌بینیم، فضای مجازی چه دامنه‌های گسترده‌تری را پوشش می‌دهد و اثرگذاری عمیق‌تری هم دارد؟
بله، پلتفرم‌ها دائم در حال رشد هستند و شبکه‌های اجتماعی در حال کوچک‌تر‌شدن هستند. مهم این است که قانونگذار و نهادهای قانونگذار باید در سازوکار پلتفرم‌ها وارد شده با دید روزآمد و نگاه فراگیر و از افقی روشن به قانونگذاری در این‌باره بپردازند. در اینجا مجلس باید وارد عمل شود و قانون جامع‌تر و قوی‌تری وضع کند که با مسائل روزآمد هماهنگ باشد. البته شبکه خانگی نیز به‌نوعی زیرمجموعه این قانون و فضا است و باید تمکین قانونی داشته باشد و تبعیت لازم را از خود نشان بدهد. 

بحث این نیست که چگونه باید کار تاریخی بسازیم، چه بسازیم و چگونه برداشتی از تاریخ باید در پدیدآوردن اثر داشته باشیم‌؛ اما حتی اشاره‌های تاریخی سریال هم اصلا هماهنگ با تاریخ نیست!
سریال در بخش‌هایی از دانشگاه، سکانس‌هایی را نشان می‌دهد که بیشتر حیاط دانشگاه را پوشش می‌دهد‌؛ در حالی که صحبت از دانشگاه تهران در دهه 50 است. دورانی که ویژگی‌های خاص خود را داشت و شخصیت‌های بزرگی در آن حضور داشتند. به‌ویژه باید توجه داشت که جنبش مذهبی در دانشگاه‌های ما شکل گرفته است اما در این سریال، برخی جزئیات مانند نیمکت‌های فلزی حیاط دانشگاه یا نوع پوشش افراد، با زمان تاریخی سریال همخوانی ندارد و چندان هماهنگ به نظر نمی‌رسد. 
در وهله نخست، باید به سخنان و تجربیات زیسته اساتید دهه ۵۰ دانشگاه تهران مراجعه کرد و دریافت که آیا واقعا چنین‌فضایی در آن دوران حاکم بوده است یا خیر. همچنین، درباره تصویرسازی از ساواک، می‌توان از مصاحبه‌های نویسنده و کارگردان دریافت که آنها قصد داشته‌اند دو طبقه را بیشتر نشان دهند: یکی طبقه ثروتمند و دیگری ساواک. ساواک با سیگار، مشروب و کراوات نشان داده شده و طبقه ثروتمند نیز با مشروب و مهمانی‌های‌شان علامت‌گذاری شده‌اند اما می‌دانیم که طبقه بازاری، براساس اسناد تاریخی، در روند انقلاب نقش به‌سزایی داشت و بیشترین خدمات را در فضایی عظیم و انقلابی به حضرت امام خمینی‌(ره) ارائه داد. آیا واقعا تمام دانشگاه تهران فقط به این دو طبقه محدود می‌شد؟... یا این‌که سریال ادعا می‌کند داستان عاشقانه‌ای را در دل ساواک روایت می‌کند! مهم‌ترین نگرانی من این است که نمی‌دانم چگونه حرف‌هایم منتشر یا از آن برداشت می‌شود اما (من اینجا از واژه «هنرمند» استفاده نمی‌کنم، زیرا شامل چنین سریالی نمی‌شود) این جریان مالی و پشتیبانی‌ها است که گاهی پدیدآورنده را به سمت جریان‌های دیگری هدایت می‌کند؛ بهتر است بگویم که مسئولیت این کار باید بر‌عهده پلتفرم باشد، نه خود پدیدآورنده اثر!... به‌نظرم ما در اینجا باید با تدبیر و برنامه‌ریزی وارد می‌شدیم و راه‌حل‌های مناسب را اتخاذ می‌کردیم. 

به‌خصوص که سریال به این‌گونه‌ای ساخته شده که توقیف و مجدد پخش شود؟
بله، توقیف به این معناست که باید اصلاحاتی در کار انجام گیرد‌؛ یعنی ما موضوع را پاک نمی‌کنیم، بلکه از سازنده می‌خواهیم اصلاحات لازم را انجام دهد و سپس کار را ادامه دهد. در نهایت، خروجی این است: «اصلاح کنید و ادامه دهید!» اما اتفاقی که در این میان می‌افتد این است که همه به سراغ سریال می‌روند و آن را تماشا می‌کنند. این سیاه‌نمایی، درشت‌نمایی یا درست‌نمایی باید با دقت بیشتری رصد، بررسی و ارزیابی می‌شد. ما برای همه‌چیز شورای نظارت قوی داریم. سازنده سریال مدعی است که مجوز اولیه صادر شده و مجوز هر قسمت را پس از ممیزی گرفته است اما ناگهان جلوی کار گرفته می‌شود. در این صورت، باید پرسید آیا این موضوع به دلیل خلأ قانونی است، مانند تعاونی‌های اعتبار، یا این‌که این افراد آن‌قدر قدرتمند هستند که از چنین رهگذری برای خودشان جریان تولید می‌کنند؟

اکنون در همین بازار پلتفرم‌ها که سه چهار سال است شکل گرفته، کسانی جا خوش کرده‌اند که نمی‌شود جایگاه‌شان را تکان داد یا جابه‌جا کرد. به دلیل بی‌خبری ما، به‌ویژه در میان سیاست‌گذاران، فردی آمده و جریانی را به‌دست گرفته و آن را مال خود کرده است. به عبارت دیگر، سینمای ما و بازیگران ما را در چند سال گذشته همین جریان‌ها و پلتفرم‌ها گران کرده‌اند. همین نویسنده و کارگردان، وقتی به کارنامه‌اش نگاه می‌کنید، هیچ کار فاخری در گذشته نداشته است اما این خبر توقیف و پخش مجدد، برایش آوازه بیشتری داشته و بیشترین تبلیغات را برایش ایجاد کرده است. 

نگران جریان‌های انحرافی و مذهبیم

نگران جریان‌های انحرافی مذهبی و دینی هستم. من ناخودآگاه جریان روشنفکری این فضا را به‌عنوان جریان روشنفکری تلقی نمی‌کنم بلکه جریان عمیق‌تر است و آن را در همین جریان انحراف‌های مذهبی و عقیدتی و اجتماعی می‌بینم. من فقط می‌گویم خدا نکند مافیایی در پشت این جریان باشد. 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها