لحظاتی، فقط به تصویر جلد، زل زده بودم. انگار گمشدهای را پیدا کرده باشم، خوشحال و راضی به نقاشی رنگروغن نیمرخ زن جوانی نگاه میکردم که با موهای قهوهای جمعشده پشتسر در زمینه نخودیرنگ جلدکتاب، به روبهرو زل زده بود.
زن جوان به روبهرو نگاه میکرد، به جایی که با فونت درشت نوشته شده بود: «تصویر مادر در قاب جوانی».
پیدا کرده بودم. خودش بود. کتاب دلخواهم بود. برای من که بعد از رفتن مامان، همه چیز و همه جا را بهخاطر یافتن نامی و یادی از او جستوجو میکردم، تماشای نقاشی زن جوان روی جلد و عبارت «تصویر مادر در قاب جوانی» حسابی مغتنم بود.
لذت میبردم از نگاهکردن به کتاب و پیش خودم فکر میکردم: یعنی زن خیرهشده به روبهرو چه داستانی دارد؟
یاد خاطراتی که مادر در اواخر عمر، از جوانیاش برایم گفته بود زنده شد.
آیا من هم میتوانم شرح روزهای جوانی مادر را در یک کتاب قاب بگیرم؟ آیا دنیای این زن شباهتی با دنیای مادر دارد؟ و درست زمانی که انگشت اشارهام را روی عبارت افزودن به سبد خرید فشار میدادم، اندیشیدم زنها همه یک داستان مشترک دارند. داستان عشق، داستان امید و داستان پایبندی به این عشق و امید. خواه این عشق، عشق به همسر باشد خواه به فرزند و خواه به هردوی آنها و این اندیشه زمانی لباس واقعیت پوشید که من کتاب را خوانده، تمام کرده و بستم.
«دکتر روبرتو با آلمانی شکستهبسته و بامزهاش در زبان آهنگین ایتالیایی تاکید میکرد: پیادهروی کنید خانم جوان، راه روید. اگر شما لطف کردید پیادهروی کردید، بچه خوشحالی کرد.»
پیادهروی یکساعته زنی جوان
فردریش کریستیان دلیوس، نویسنده آلمانیتبار کتاب «تصویر مادر در قاب جوانی» در این داستان بلند ۱۰۴صفحهای، پیادهروی یکساعته زنی جوان و باردار را به زیبایی هرچهتمامتر برای خواننده به تصویر میکشد و آنقدر این تصاویر در حین خواندن زنده و پیش چشم است که گویی دلیوس در هر صفحه از کتاب، نمایشگاهی از تابلوهای زیبا را برای خواننده برگزار میکند.
قصه از این قرار است که زنی آلمانی که همسرش برای شرکت در جنگ جهانی دوم به شمالآفریقا اعزام شده، عصر یک روز از ماه ژانویه از اقامتگاه خود در بخشی از شهر برای شنیدن کنسرتی معنوی، به سمت کلیسای پروتستان در سمت دیگر شهر بهراهمیافتد.زن همینطور که آرامآرام از کنار آثار معماری، هنری و باستانی زیبای شهر رم میگذرد، با دیدن آثار و رویدادهایی که بعد از وقوع جنگ به چهره شهر اضافه شده، به فکر فرو میرود و به مفاهیمی چون عشق، انسانیت، خدا، جنگ، امید و ناامیدی میاندیشد.دلیوس، داستان را با زاویهدید سوم شخص نوشته اما محدود به اتفاقات بیرونی نمانده و هرکجا که لازم دیده، وارد ذهن زن شده و خواننده را جابهجای داستان همراه افکار شخصیت اصلی کرده است.فردریش کریستیان دلیوس علاوه بر نویسندگی، شاعر نیز هست و این کتاب متنی شعرگونه دارد. آنقدر شعرگونه که گاهی خواندنش برای خواننده، دشوار میشود. بماند که از نظر آقای محمود حدادی، مترجم کتاب، این نقطه قوتی برای کتاب است و همین پیچیدگی و دارای سبک بودن کتاب بوده که حدادی را به ترجمه کتاب ترغیب کرده است!
رسمالخط خاص
از خصوصیات دیگر این کتاب، رسمالخط خاص کتاب است. جملات وعبارات مفهومی که شاید خواننده گاهی باید آنها را دو یا سه بار بخواند تا متوجه منظور نویسنده شود، همگی ازآغاز داستان تا انتها با علامت ویرگول به هم ربط داده شدهاند و تنها در پایان کتاب است که نقطه به کار رفته و این پیوستگی شعرگونه کاررابرای خواننده سخت کرده واگر تعلیق به کاررفته درمتن نبود شاید خواننده عطای کتاب را به لقایش میبخشید و کتاب را نیمهخوانده رها میکرد. اما چیرهدستی نویسنده، خواننده را در کوچه خیابانهای زیبای رم، از ابتدای صدپلکان اسپانیایی، حوضچهها، فوارهها، گنبد کلیساها و ستونهای یادبود بهدنبال زن جوان میکشد تا زمانی که او آرامآرام به کلیسا میرسد و وارد کلیسا میشود.
نویسندگان آلمانی نسل دوم
دلیوس، از نویسندگان آلمانی نسل دوم پس از جنگ جهانی است. او رمانهای موفقی با موضوع جنگ جهانی دوم، تاریخ معاصر آلمان، تروریسم و بحرانهای سیاسی درکارنامه ادبی خود دارد. وی درآخرین پاراگراف این کتاب مینویسد:«با خود قرار گذاشت همین امروز نامهای بنویسد و تا آنجاکه میشد ازهرچه برسرراه خود دیده بود وزیرسقف ملکوتی موسیقی دریافته ودرجان حفظش کرده بود، با محبوبش درغربت آفریقا بگوید و برایش بنویسد، تاجای ممکن همین امروز، بعد از شام، دریک نامه ی بلندبالا.»
درباره رماننویس آلمانی
فردریش کریستین دلیوس(۱۳فوریه۱۹۴۳ ــ ۳۰می۲۰۲۲)،همچنین بانام مستعارF.C.دلیوس،رماننویس آلمانی بود.او کتابهایی درباره وقایع تاریخی مانند جامجهانی فوتبال ۱۹۵۴ و تروریسم RAF نوشت. چهار رمان او به انگلیسی ترجمه شد، ازجمله گلابیهای ریبک و پرتره مادر بهعنوان یک زن جوان. جوایز او شامل جایزه گئورگ بوشنر در سال ۲۰۱۱ است.