متهم در دادگاه جنایت را انکار کرد

سر بریدن همسر در کمال خونسردی

شرطی به رنگ خون

رازگشایی از قتل مردی که قربانی توطئه همسرش شده بود، پرونده‌ای است که این هفته آن را از زبان یک کارآگاه پلیس روایت کرده‌ایم.
رازگشایی از قتل مردی که قربانی توطئه همسرش شده بود، پرونده‌ای است که این هفته آن را از زبان یک کارآگاه پلیس روایت کرده‌ایم.
کد خبر: ۱۴۹۳۳۸۶
 

۱۲سال قبل دریکی از شهرهای جنوب‌شرق کشور افسر ویژه قتل بودم. مهم‌ترین جرم این شهر موادمخدر بود و انگیزه قتل‌هایش هم بیشتر مربوط به تسویه‌حساب بر سرخرید وفروش موادمخدرمی‌شد. اوایل بهمن‌ماه، ساعت۱۱شب مامور کلانتری۱۴تماس‌گرفت که جناب سروان، مردی را در خانه‌اش به قتل رسانده‌اند.سریع آدرس را گرفتم و کمتر از نیم‌ساعت مقابل خانه ویلایی شیکی توقف کردم. ازدحام جمعیت زیاد بود و هرکس چیزی می‌گفت. سریع وارد ساختمان شدم.کف پذیرایی جسدغرق درخون مرد۳۴ساله‌ای به چشم می‌خورد.افسر کلانتری گفت که همسر مقتول تماس‌گرفته و خبر قتل شوهرش راداده است.پزشکی‌قانونی جسد رامعاینه و اعلام کردکه شش ضربه چاقو به مقتول وارد شده است.یکی ازاین ضربه‌ها ریه‌اش را سوراخ کرده و به احتمال زیاد، همین ضربه علت اصلی مرگ است.

تحقیقات از سمیه، زن جوان را شروع کردم. زن ۲۵ساله گفت: «با مهرداد داخل خانه بودیم که ساعت ۱۰شب دو مرد که نقاب‌دار وارد خانه شدند. ترسیدم و شروع به دادوفریاد کردم، اما یکی از آنها من را به داخل اتاق‌خواب برد. بعد از آن سروصدای مهرداد و دو مرد ناشناس تا چند دقیقه ادامه داشت که یکباره صدا قطع شد. فکر کردم آنها برای دزدی آمده و با سرقت اموال فرار کرده‌اند. برای همین از اتاق بیرون آمدم و با جسد خونین همسرم روبه‌رو شدم. بعد هم پلیس را خبر کردم.»
بعد ازتحقیق اززن همه جای خانه را به‌دقت بررسی‌کردم وبازپرس‌نظرم راخواست‌که گفتم بگذارید بعدازآمدن جواب قطعی پزشکی‌قانونی پرونده را به سرانجام برسانم.ساعت ۲ بامداد با انتقال جسد و بررسی صحنه، به سمت خانه راه‌افتادم.دو روز بعد جواب پزشکی‌قانونی آمد که همان صحبت‌های پزشک سر صحنه را تایید می‌کرد و وجود خراش روی دستان مهرداد حاکی از آن بود او با دو مرد نقاب‌دار قبل از قتل درگیر شده است. فردای آن روز سمیه را احضار کردم و خواستم واقعیت را بگوید که همان حرف‌های شب جنایت را تکرار کرد و فهمیدم از طریق او نمی‌توان به سرنخ خوبی رسید.سراغ ارتباطات مهرداد رفتم و متوجه شدم که او هیچ اختلاف شخصی و مالی با کسی نداشته و سرش در کار خودش است.این‌بار سراغ اعضای فامیل رفتم که همگی ادعا کردند مقتول یک‌سالی است که با همسرش اختلاف دارد و در این مدت چند بار درگیر شده بودند.همین سرنخ کافی بود که سمیه را بعد از مراسم هفتم بازداشت و تحقیقات را آغاز کردم، اما او همان حرف‌های قبلی را تکرار کرد و فهمیدم نمی‌خواهد واقعیت را بگوید.دو هفته از بازداشت زن گذشته بود که مامور بازداشتگاه گفت سمیه می‌خواهد شما را ببیند. سریع او را از بازداشتگاه به اتاقم آوردم و روبه‌رویم نشست. سرش پایین بود که سکوت را شکستم و گفتم چه می‌خواهی بگویی؟ انگار منتظر بود این کلمه را بشنود. سرش را بالا آورد و گفت: «دیگر طاقت ندارم و می‌خواهم به همه چیز اعتراف کنم. گفتم از روز بررسی صحنه جنایت می‌دانستم دروغ می‌گویی، من آن شب تمام خانه را بررسی کردم و متوجه شدم که هیچ قفلی تخریب نشده و هیچ ورود به زوری در بین نبود.
از او خواستم اعتراف کند که گفت: ازیک‌سال قبل با مهرداد اختلاف پیدا کردم و دیگرنمی‌توانستم تحملش کنم.دنبال جدایی بودم که امکان نداشت تا این‌که فکری به ذهنم رسید. پسر جوانی به نام وحید خواستگار وعاشق خواهرم بود و می‌خواست با اوازدواج کند. او پسر خیلی خوبی بود اما من با ازدواج‌شان مخالف بودم.هرچه خانواده اصرار کردند من مخالفت کردم ونمی‌خواستم که وحید با خواهرم ازدواج کند. او برای صحبت پیش من آمد تا راضی‌ام کند. برای من بهترین فرصت بود. به او گفتم درصورتی‌که همسرم را بکشد راضی به ازدواج آنها می‌شوم. وحید چشم‌بسته قبول کرد و گفت برای رسیدن به خواهرم حاضر است هرکاری بکند. قرارشد نقشه قتل رابکشم. شب جنایت در خانه را باز گذاشتم و پسر عاشق‌پیشه وارد خانه شد و شوهرم را کشت. بعد هم من سناریوی خودم را اجرا کردم تا گیر نیفتیم.»
با اعترافات سمیه، سریع دستور بازداشت وحید را گرفتیم و پسر ۲۰ساله را در خانه‌شان دستگیر کردیم. خیلی ترسیده بود و نمی‌توانستم باور کنم او قاتل است. بازجویی از او را آغاز کردم تا ببینم می‌تواند تکه‌های پازل را درست بچیند؟
وحیدشروع به اعتراف کردوگفت:من برای این‌که به دختر موردعلاقه‌ام برسم، حاضرم هرکاری بکنم.سمیه برای رسیدن من به خواهرش سنگ‌اندازی می‌کرد تا این‌که شرط گذاشت که فقط درصورت کشتن مهرداد راضی به ازدواج ما می‌شود. روز جنایت او در خانه را باز گذاشت و من وارد شدم. همسرش در حالت خواب و بیدار بود که با چاقو چند ضربه به او زدم وسریع فرار کردم. قرار شد سمیه داستانی سرهم کند که کسی متوجه ماجرا نشود.
با اعترافات پسر عاشق‌پیشه پرونده را تکمیل کردم و آنها را برای بازسازی صحنه جرم به خانه زن جوان بردیم. وقتی مهرداد صحنه را بازسازی کرد و آن را با شب جنایت مطابقت دادم مطمئن شدم که خودش قتل را به دستور همسر مقتول انجام داده است. بعد از بازسازی صحنه از او پرسیدم آیا ارزشش را داشت که به خاطر ازدواج مرتکب جنایت شوی؟
پسر ۲۰ساله درحالی‌که انگار تازه فهمیده بود چه خطایی کرده و مدام گریه می‌کرد گفت: من عاشق خواهر سمیه بودم و عشق او کورم کرده بود و زن جوان از این موضوع سوءاستفاده کرد. او، من و زندگی‌ام را نابود کرد و سمیه یک شیطان در لباس انسان است.
با تکمیل تحقیقات، پسر جوان و همسر مقتول به زندان منتقل شدند تا پرونده‌شان در دادگاه بررسی شود.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها