یادداشتی بر فیلم داد

داد؛ ضعیف و کسالت‌بار

از فیلم‌های پخش شده در روز اول جشنواره چهل و سوم فیلم فجر فیلم داد به نویسندگی و کارگردانی ابوالفضل جلیلی از کارگردان‌های مطرح است. این فیلم رئال و به سبک و سیاق فیلم‌های کانونی است و مانند فیلم‌های قبلی آقای جلیلی به مشکلات و معضلات نوجوانان پرداخته است.
از فیلم‌های پخش شده در روز اول جشنواره چهل و سوم فیلم فجر فیلم داد به نویسندگی و کارگردانی ابوالفضل جلیلی از کارگردان‌های مطرح است. این فیلم رئال و به سبک و سیاق فیلم‌های کانونی است و مانند فیلم‌های قبلی آقای جلیلی به مشکلات و معضلات نوجوانان پرداخته است.
کد خبر: ۱۴۹۲۸۰۰
نویسنده اکرم سعیدی – هنرجوی مدرسه نقد جام‌جم

از کانون اصلاح تربیت به امکان، پسر نوجوانی که هیچ کس و حتی جای خواب هم ندارد مرخصی می‌دهند. او در این فاصله به دنبال کار می‌گردد اما در بیرون کار مناسبی نیست و خطرات و مشکلات مختلفی پیش روی اوست و...

فیلم‌های کانونی دهه 60 با سبک رئال، ریتم کند و کش‌داری دارند با مخاطب خاص خود اما در عوض با تصاویر بکر و زیبا و روابط ساده و صمیمی بین آدم‌ها و نیز نمایش واقعیت‌های جامعه به صورت نمایش تلخی و بدی‌ها در کنار خوبی‌ها فیلم‌ها را برای مخاطب جذاب می‌کند.

اما در فیلم داد جلیلی فارغ از نمایش خوبی‌های جامعه دوربینش فقط روی سیاهی‌ها و چرکی‌های جامعه متمرکز شده است؛ جامعه‌ای که در آن آدم عاقل و سالمی نیست و ددقیقا مشخص نیست این فیلم در کدام شهر است که المان‌های شهری چندانی ندارد و فقط در حد ضرورت و به ناچار المان‌های شهری را به تصویر کشیده است. همه داخل کانکس زندگی می‌کنند تنها، بدبخت، خلافکار و ناسالم هستند و ما دائم نگرانیم که بلایی سر این پسر خوش‌سیما، خوش‌قلب و پاک‌سیرت بیاید. 

امکان فقط دنبال یک کار بی‌دردسر می‌گردد اما هر جا می‌رود همه مشغول قمار و عرق‌ خوردن هستند، اداره کاریابی هم فقط پول می‌گیرد و کار مناسبی برای او پیدا نمی‌کند، ماموران دولتی از نیروی انتظامی تا شهرداری هیچ کدام موجه و با چهره‌هایی آراسته و منطقی و معقول نشان داده نشده‌اند.

مسئول پاسگاه آدمی عقده‌ای و سختگیر است که ظاهر جالبی هم ندارد. این پاسگاه حتی آب هم ندارد سربازان در سربازخانه از دستور مسئول پاسگاه سرپیچی کرده و امکان در ازای یک شب جای خواب مجبور می‌شود جای آنها نگهبانی بدهد و در عوض خودشان مشغول قمار می‌شوند.

 مامور اداره شهرداری با نام روبرتو هم آدمی بدبخت، تنها و افسرده است که پدرش قبل از تولد او در جنگ شهید شده، داخل کانکس زندگی می‌کند و از نظر فیزیکی هم بد قواره است و هم شیرین عقل. هر روز مقدار زیادی قرص می‌خورد و حالا از این‌که طبق قانون مجبور است کانکس‌های مردم را جمع کند ناراحت است و قصد خودکشی دارد. او از امکان می‌خواهد برایش اسلحه‌ای تهیه کند اما در نهایت با خوردن قرص خودکشی می‌کند.

امکان که جای خواب ندارد مدتی در کانکس یک نظافتچی سینما ساکن می‌شود. او مجذوب کشور و فرهنگ ایتالیا و دائم در حال تمرین زبان ایتالیایی است. او اهل عرق و ورق است و حتی اسلحه‌ای را برای امکان تهیه می‌کند تا به روبرتو بدهد. کانکس او در کنار یک مکان مقدس مسجد یا امامزاده است اما هیچ صدای اذانی از آن به گوش نمی‌آید. دینی که در جامعه فقط به صورت یک دکور در آمده است و هیچ خاصیتی و تاثیری در این جامعه ندارد.

امکان یک عروسک پیدا می‌کند که سعی دارد عروسکش را به صاحبش برگرداند اما موفق نمی‌شود. عروسک نماد معصومیت گمشده در این جامعه چرک و سیاه است. کودکی، برای آدم‌های این فیلم پر از عقده و حسرت است؛ آدم‌هایی هستند که خوشبخت‌ترین آنها در یک کانکس زندگی می‌کنند.(کانکس نماد بی‌هویتی و نا‌پایداری و فقر است) در مجموع بیکاری و بدبختی در جامعه موج می‌زند، آدم‌های موجه، زیبا و جذاب در زندان و بیکار هستند زندان مانع از تحصیل و رشد این نوجوان شده است، اما خلافکاران در بیرون جامعه را به گند کشیده‌اند و کارمندان دولت آدم‌های بد ریخت و عقده‌ای و افسرده هستند البته آنها هم حتی جا و مکان و هویت درستی ندارد گویی با تمام این تفاسیر بهترین و امن‌ترین جا برای این نوجوان همان زندان است.

با وجود بازی‌های نسبتا قابل قبول بازیگران این فیلم، اما داستان فیلم جذابیت و کشش لازم را ندارد، جلیلی با این فیلم آخر که به گفته بازیگرشان فیلمنامه‌ای هم نداشته است نشان داد ظاهرا دیگر در عالم فیلمسازی چیزی برای گفتن ندارد و مانند بسیاری از فیلمسازان اپوزیسیون تنها با نمایش سیاهی‌ها، چرکی‌ها، قبح‌شکنی و البته صرف هزینه کم می‌خواهد بگوید من هنوز هستم، مرا ببینید. 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها