دراین القاگری، اینگونه استدلال میشود که با توجه به ظرفیت عظیم تخریبگری اشغالگران صهیونیست و تمایل آنها به جنگ و از سوی دیگر، حضور دولت جدید آمریکا، دیگر دلیلی مبنی بر استمرار حیات مقاومت در منطقه وجود ندارد و باید جریان مقاومت، خود را با تحولات جاری در غرب آسیا وفق دهد. حتی در داخل لبنان، برخی مدعی هستند که استمرار گفتمان و حیات مقاومت به طور مطلق با شرایط جاری در منطقه و بیروت در تضاد است.واقعیت امر این است که چنین تحلیلی بر مبنای واقعیات بیپایه و اساس بنا شده است. نتیجه مماشات با اسرائیل، همان پدیدهای است که امروز در سوریه ملاحظه میکنیم؛ جایی که رژیم اشغالگر اسرائیل بلندیهای جولان در خاک سوریه را تصرف میکند و مدعی الحاق دائمی آن به اراضی اشغالی میشود.
فراموش نکنیم که اکنون در سوریه مقاومتی وجود ندارد! هرگونه تحلیل و انگارهای که درخصوص جنگ غزه، جنگ لبنان و دیگر تحولات منطقه مطرح میشود، باید قاعدتا پایه و اساسی مستند و واقعبینانه داشته باشد. بدون شک راهحل کشورهای منطقه برای مواجهه با عهدشکنیها، تجاوزات و جنایات رژیم اسرائیل چیست؟ آیا میتوان اسناد بینالمللی و تضمینهایی که برخی کشورهای عربی منطقه روی آن مانور میدهند را به ابزارهایی مؤثر در مهار تلآویو تشبیه کرد؟ پاسخ این سؤال مشخص است! از اینرو باید در مقابل قانونی جلوهدادن اشغالگری صهیونیستها در منطقه ایستاد. گفتمان و روشی که میتواند این ایستادگی را متبلور سازد، همان مقاومت است.
فراموش نکنیم که لبنان فقط با داشتن قدرت از حاکمیت خود محافظت میکند و در این خصوص، باید میان دولت و جریان مقاومت در لبنان همدلی و همپوشانی صورت گیرد.