لذا بنده ازآقای بررسی خواهشمندم که این کاررا که در دستشان است زودتربه نتیجه برسانند.جناب آقای عباسمیرزا، نایبالسلطنه، خودشان شخصا دستور کاشت سیبزمینی را صادر کردند و ازمحصولات بهدستآمده به مهمانان خودهدیه میدادند.بنابر گزارشهای رسیده و نرسیده مردم عادی از کاشت ایشان حمایت کردند، برخلاف اروپاییان که نسبت به ورود سیبزمینی و کاشت آن تعصب و مخالفت شدید نشان میدادند. ضمنا در تاریخ معاصر سیبزمینی یکی از اقلام کشاورزی مناسب برای صادرات ایران شد. از همه اینها مهمتر سیبزمینی از بسیاری قحطیها و مرگومیرها در کشورهای مختلف جهان جلوگیری کرد و اگر سیبزمینی وجود نداشت، جمعیت کنونی دنیا، یکسوم جمعیت حاضر بود. بر این اساس و بهخاطر خدمات ایشان در اعتلای فرهنگ ملی اجازه ورود این برادرمان را در غذاهایی چون کوکوی سیبزمینی، تخممرغ و سیبزمینی، قیمهسیبزمینی، تاسکباب با سیبزمینی، آبگوشت با سیبزمینی، خوراک سیبزمینی و دیگر غذاهای لذیذ که از سیبزمینی درست و یا تزیین میشوند بدهید.
بعد ازاظهارات پیازدرمورد سیبزمینی، مجدد جناب پیاز درمورد گوجه اظهاراتی رامطرح میکند.«برای من درست مشخص نیست که اجداد و گذشتگان ما چطور میتوانستند بدون دوست بنده روزگار سر کنند، چراکه بر اساس اسناد موجود فقط ۱۳۰سال است که جناب گوجه وارد خاک ما شده. ماجرای کشت گوجه در عمارت باغفردوس به همین سادگی و سرراستی نبود که کسی آگاهانه و به نیت پخت غذا باگوجهفرنگی،درباغچهاش گوجه بکارد.درتاریخ آمده استوقتی که«عبدالصمد میرزاعزالدوله»برادرتنی ناصرالدینشاه که همسایه ساکنان عمارت باغفردوس بود و در فرنگ روزگار میگذراند، مقداری بذر گوجهفرنگی برای خانوادهاش و خانواده «دوستمحمدخان» بهعنوان سوغاتی پست کرد خانوادهاش اهمیتی به این بذرها ندادند و بذر ارسالی پسرشان سر از باغچه درنیاورد. امااهالی عمارت باغفردوس،بذرهای اهدایی برادرشاه رادرباغچه کاشتند.جناب عزالدوله ازسفربازگشت و گوجهفرنگیهای زیبای دلفریب را در باغچه همسایه دید وگل از گلش شکفت. عزالدوله همانجا دست به کار شد و اولین غذای گوجهای ایرانزمین را طبخ و به عبارتی آن را به ذائقه ایرانیها معرفی کرد. بنابراین در این دادگاه از آقای گوجه، این زیبای فرنگی رسما مراتب تشکر را بهعملمیآوریم و از کمک ایشان به غذاهای ملیمان ممنونیم.»
حکیم که در نقش آشپزباشی بود، گفت: ایران تاریخ مفصل و پراتفاقی رو پشت سر گذاشته اما چیزی که تا الان زنده مونده و هنوز سرپاست هویتشه. از کلمه و ادبیات بگیرید تا لباس و غذا. مثلا همین دیزی خودمون که تازه دو تا مهمون خارجی هم توی دل خودش جا داده. البته طوری که خون از دماغ کسی نیاد و هویت خودش آسیبی نبینه.سیبزمینی و گوجه که این روزا جزء اصلی دستورپخت دیزی به حساب میان هردو عضو هیات موسس این غذای ایرانی نبودن وهرکدوم با قصه خاصی افتادن توی این دیگ.سیبزمینی یا توسط سرجانملکم انگلیسی واردایران قاجاری شدوگوجه هم به گزارش اعتمادالسلطنه ازتازهواردان همون عصره.شخصیت آبگوشت کمکم با حضور این دو تا مهمون پاپیونزده تعریف تازهای پیدا میکنه اما آقای گوشت و نخود و پیاز از هویت اصلی دیزی کوتاه نیومدن و فقط اجازه تغییرات جزئی اونم با حفظ ارزش غذایی رو به مهمونهای خارجیدادن.سیبزمینی با حضورش باعث کمتر شدن نخود و در نتیجه کاهش نفخ و افزایش کالری غذا شد. گوجه هم با رنگ و لعابش دیزی رو از کمرنگی نجات داد. جالبه بدونید دیزی جزو اون غذاهای ریشهداره که دستورپختش تقریبا توی تموم کتابهای تاریخی آشپزی ایرانی پیدا میشه و یه جورایی امضای آشپزای ایرانی در سطح جهانه.