به گزارش خبرنگار جامجم، شامگاه پنجم آبان سال ۱۴۰۲ زنی هراسان با امدادگران اورژانس تماس گرفت و برای نجات مرد زخمی در پایانه مسافربری در شرق تهران درخواست کمک کرد. دقایقی بعد وقتی امدادگران در محل مورد نظر حاضر شدند با پیکر غرق در خون مرد جوانی روبهرو شدند که با دو ضربه چاقو به پهلویش از پا درآمده بود. بهدلیل شدت جراحات و خونریزی شدید، عملیات احیا برای نجات جان او مؤثر واقع نشد. با گزارش این قتل به پلیس، تیمی از کارآگاهان جنایی در محل حاضر شدند. زمان زیادی از مرگ مرد جوان نمیگذشت. در نزدیکی جسد یک دستگاه موتورسیکلت و گوشی موبایلی روی زمین افتاده بود. بررسی تلفنهمراه نشان داد که آخرین تماس با زنی برقرار شده است. با این زن تماس گرفتند که او خود را نیلوفر معرفی کرد و گفت که شماره تماس متعلق به شوهر صیغهای او به نام رامین است. همچنین، استعلام از پلاک موتورسیکلت مشخص کرد که متعلق به رامین است.خانواده رامین شناسایی شده و در تحقیق از آنها دریافتند آخرینبار سراغ همسر صیغهایاش رفته بود. با کشف این سرنخ نیلوفر دستگیر شد.
او در تحقیقات اظهارات متناقضی مطرح کرد تا اینکه لب به اعتراف گشود و گفت: شب حادثه به پارکی در نزدیکی محل وقوع قتل رفته بودم. وقتی رامین متوجه شد، سراغم آمد. او از اینکه به آن پارک که پاتوق معتادان و خلافکاران است، بروم، ناراضی بود. از دستش عصبانی بودم و نمیخواستم با او بروم. به همین خاطر با هم درگیر شدیم و به زور مرا به سمت موتورش برد. در این حین، دو مرد سمت ما آمدند و یکی از آنها با چاقو به او ضربه زد. من بلافاصله با اورژانس تماس گرفتم و درخواست کمک کردم و سپس از آنجا دور شدم.
پس از اظهارات زن جوان، تیم جنایی تحقیقات برای شناسایی دو ضارب را آغاز کردند و به بررسی دوربینهای مداربسته پرداختند و تصویر دو موتورسوار را دیدند که از محل درگیری دور میشدند. با ردیابی موتور دو سارق شناسایی دستگیر شدند. آنها منکر درگیری با رامین بودند اما نیلوفر آنها را شناسایی کرد. یکی از متهمان به نام سعید به مجروحکردن رامین اعتراف کرد و مدعی شد قصد کشتن مرد جوان را نداشته است. با تکمیل تحقیقات، پرونده با صدور کیفرخواست و برای محاکمه به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد. در ابتدای جلسه محاکمه، اولیایدم برای متهم درخواست قصاص کردند. سپس سعید در جایگاه ایستاد و گفت: من و دوستم از موبایلقاپان حرفهای هستیم. هر شب برای رفتن به محلهای سرقتی در پارک محلهمان قرار میگذاریم. شب حادثه هم با همدستم آنجا بودیم، وقتی که قصد ترک پارک را داشتیم، صدای داد و فریاد زنی را شنیدیم. صدای کمکخواهی او پارک را پر کرده بود. سمتش رفتیم. مردی او را گرفته بود و به زور میخواست سوار موتور کند. فکر کردم قصد ربودن آن زن را دارد. چند بار تهدیدش کردم که رهایش کند اما او گفت؛ به تو ربطی ندارد و دخالت نکن. من هم عصبانی شده و با چاقو او را زدم. من قصد کشتن این مرد را نداشتم. باور کنید قصد قتل نداشتم و فکر کردم این مرد مزاحم شده و میخواستم زن جوان را نجات دهم. پس از دفاعیات متهم و وکیل مدافعش قضات برای تصمیمگیری وارد شور شده و حکم به قصاص او دادند. با اعتراض سعید، پرونده به شعبه هفتم دیوانعالی کشور ارسال و تأیید شد.