طبق آخرین پژوهشی که گروه مطالعات زنان دانشگاه تربیت مدرس انجام داده، زمان مفیدی که والدین ایرانی برای فرزندان خود میگذارند، چهار ساعت و۲۰ دقیقه عنوان شده که نقش پدران فقط ۲۰ دقیقه است. چیزی که در این آمار عیان است، نسبت ناعادلانه ارتباط پدر و مادر با فرزندان است که خانوادههای امروز را با مشکلی روبهرو کرده که در آن پدر بهراحتی از روند تربیت فرزند کنار زده میشود. اما فارغ درنظرگرفتن سهم جداگانه پدر و مادر، این موضوع که والدین، معاشرت کمی با فرزندشان، بهویژه فرزند نوجوانشان دارند هم از اهمیت بالایی برخوردار است؛ نوجوانی که همه وجودش سؤال و حرف و دغدغه است، چرا با پدر و مادرش، کمتر از آنچه که باید حرف میزند؟
قابلپیشبینی نباشید
دوستهایشان اینطور نیستند؛ آنها برای هر خاطرهای یک واکنش هیجانانگیز از خودشان نشان میدهند. یک حرکت تشویقی، یک نوع افتخار را به آنها میدهد که «بابا تو دیگه کی هستی؟!» دوستها کنار هم قرار میگیرند و میخندند؛ هیچ بنبستی برایشان وجود ندارد. هیچ نصیحتی هم نیست؛ هرچه هست همراهی، همذاتپنداری، همدلی و شادی است. پیشبینی هم نمیشود کرد؛ شکل خوشیشان، هربار با دفعه پیش فرق دارد اما در اصل ماجرا، یعنی همان همدلی تفاوتی ایجاد نمیکند. شاید برای همین است که نوجوانهایمان ترجیح میدهند در وقت خوشی، در وقت غم، وقتی یک جای کار میلنگد و وقتی نیاز به همفکری دارند، دوستان و همسالانشان را به اعضای خانوادهشان ترجیح بدهند؛ خانوادهای که رفتارش در عین خیرخواهی، اما باب میل نوجوان نیست: «قرار نیست کار اشتباه را تایید کند، قرار نیست در مسیر غلط هدایتش کنند، قرار نیست تفکر نادرستش را ببینیم و هیچ نگوییم اما اگر آنقدر هم برایش قابلپیشبینی باشیم که بدون هیچ همراهی و همدلی خاصی، خیلی زود سراغ اصل مطلب و نصیحت و توصیه میرویم، هیچ فرقی با همراهی در مسیر اشتباه برایش نداریم! چون اینگونه پند و نصیحتها، در طول تاریخ، هیچوقت راه به جایی نبرده است.» این را مریم رستمی، روانشناس کودک و نوجوان میگوید که معتقد است زمانی والدین قابلپیشبینی نخواهند بود که در قالب همدلیهای باب میل نوجوان، راه را هم نشان دهند. از خاطرههایش بهوجد بیایند، بخندند، از نوجوانیهای خودشان بگویند و در نهایت یک نتیجهگیری مختصری بکنند. رفتاری که میتواند نوجوان را ترغیب کند تا دفعه بعد و دفعات بعد هم بین افراد موجود برای گفتوگو، دوباره پدر یا مادر و اعضای خانواده، خودش را انتخاب کند.
روزهای غنیمت
سالهای نوجوانی یک بازه زمانی دارد؛ دورهای برای تغییر و رشد؛ دورهای که ویژگیهای فردی طول زمان این دوره سنی، تغییر میکند و با وجود سختیاش، اما ماندگار نیست و برای همیشه باقی نمیماند.خودمان نوجوان بودهایم؛ حالا هم نوجوان داریم. پس طبیعی است که درکشان کنیم که طی این تغییر و تحولات، انتخاب اولشان برای همصحبتی از اتفاقات این دوره، ما نباشیم؛ همانطور که انتخاب اول ما برای همصحبتی، والدینمان نبودند. اماهمیشه هم اینطورنمیماند: «گاهی یک موقعیتهایی پیش خواهد آمد که میتواند تصور فرزندمان نسبت به ما را با تصور کلیشهای و غالب والدین و نوجوان موجود، عوض کند؛ در چنین موقعیتهایی باید قدر فرصت پیش آمده را بدانیم و این باور را به نوجوانمان بدهیم که همیشه همهچیز آنطور که تو فکر میکنی، پیش نخواهد رفت.» در واقع والدین باید بهدنبال این باشند که نظر فرزند نوجوانشان درباره نوع معاشرت با پدر و مادرشان را عوض کنند. چنین موقعیتهایی میتواند زمینهسازی برای دفعات بعدی باشد؛ دفعاتی که نوجوانمان همچنان مشتاق به گفتوگو و تمایل با پدر و مادرش خواهد ماند.
هنر شنونده بودن
«آنها با والدینشان حرف نمیزنند، شاید چون بیشتر از اینکه حرف بزنند، بهتر است شنونده هم باشند.» رستمی بر این موضوع تاکید دارد و ادامه میدهد که شاید بزرگسالان، راه و رسم ارتباط درست را بلد نیستند که نوجوانها، آنها را برای ارتباط و همصحبتی انتخاب نمیکنند. آنچه بدیهی است اینکه صحبت کردن و گوش دادن شانه به شانه یکدیگر قرار دارند و ارزشی همتراز دارند؛ قانون و مفهومی که اگر به آن عمل کنیم و بر شنونده بودن هم به اندازه گوینده بودن، بها بدهیم، شاید برای شنیدن حرفهایشان انتخابمان کنند.حتی گاهی نوع حرکات بدنمان هم میتواند اشتیاق داشتن یا نداشتن در معاشرت با فرزندمان را مشخص کند.آنچه میتواند نوجوان را به ادامه صحبت با شما مشتاق کند، حتی به نوع ایستادن و نگاه و طرز تکاندادن دستهایتان هم بستگی دارد. در واقع فقط اینکه چه میگویید و چه میشنوید مهم نیست، بلکه آن ژستی که میگیرید و هیجانی که انتقال میدهید هم بهعنوان چگونه گفتن و چگونه شنیدن تاثیرگذار است.