اسپارتاکوس‌های پوشالی

اول این‌که قرار نبود دیگر برای هر انشا و املای پرغلطی که ادعای فیلم و سینما دارد نقد بنویسم، چون به‌نوعی مطرح‌کردن سیاه‌مشق‌های از رده خارج است، ولی به هر صورت، دنیای امروز شده جهان پرغلط‌ها تا آدم‌ها یادشان برود که درست چیست و غلط کجاست!
کد خبر: ۱۴۷۷۶۱۷
نویسنده سعید مستغاثی - مستندساز و کارشناس سینما

اسپارتاکوس‌های پوشالی

 
دوم این‌که «دانه انجیر معابد» در همان لحظه اول، اولین خالی‌بندی خود را به خورد مخاطب می‌دهد تا قابلیت‌های نداشته خود برای جذب او را به‌نوعی جبران کند. چنانچه با نمایش آرم رسمی جشنواره کن، ادعا می‌کند که برنده جایزه ویژه هیأت داوران شده، در حالی که هیأت داوران جشنواره کن ۲۰۲۴ هیچ جایزه‌ای از طرف خود به اثر محمد رسول‌اف نداد و جایزه ویژه هیأت داوران به فیلم «امیلیا پرز» ساخته ژاک اودیار رسید.  ماجرای جایزه دانه انجیر معابد که عنوان جایزه ویژه را داشت (و نه جایزه ویژه هیأت داوران که اگر به وبسایت رسمی خود جشنواره هم مراجعه کنید، آن را مشاهده می‌کنید) جایزه‌ای عجیب‌وغریب و خلق‌الساعه بود که وقتی تی‌یری فره‌مو (مدیر هنری جشنواره) متوجه شد، هیأت داوران هیچ جایزه‌ای را برای رسول‌اف در نظر نگرفته و همه هزینه‌ای که جشنواره برای خرید شوآف‌های عقب‌افتاده رسول‌اف پرداخت کرده، عنقریب است که به هوا رود، ناگهان از آستین خود جایزه‌ای تازه و نوپدید بیرون کشید به نام «جایزه ویژه» و آن را به رسول‌اف داد و از قضا در کنفرانس مطبوعاتی هیأت داوران هم گرتا گرویک (رئیس آن) گفت که این جایزه برای هزینه‌هایی که رسول‌اف کرده به او داده شد، نه برای فیلمش! سوم‌‌‌ این‌که قصد ندارم در این نوشته به محتوای فیلم و اغلاط بسیار فاجعه‌بار آن بپردازم که خود جای دیگری را می‌طلبد، خصوصا موارد بسیار روشن و واضحی که شاید هر ‌فرد عامی هم بداند؛ فی‌المثل این‌که در هیچ کجا بازپرس با امضای کیفرخواست، حکم نمی‌دهد که به دادگاه تجدیدنظر و اعاده دادخواست نیاز باشد. این فقره مربوط به دادگاه است، نه بازپرس! پس از همه این محتوای مغشوش و مغلوط عبور می‌کنم و تنها به ساختار سینمایی اثر (اگر داشته باشد!) می‌پردازم و این مهم که آیا اساسا دانه انجیر معابد سینما و فیلم هست یا خیر؟!
   
اثری که از نیمه شروع شد
اما دانه انجیر معابد همچنان‌ که در جشنواره کن هم حوصله تماشاگران را سر برد و بسیاری از منتقدان و نویسندگان از طولانی‌بودن آن خسته شده و پیشنهاد تدوین دوباره آن را دادند، ۱۶۶ دقیقه است! یعنی دو ساعت و ۴۶ دقیقه، اما تقریبا در دقیقه ۸۰ تازه شروع می‌شود و در یک مقدمه طولانی و کسالت‌بار تا یک ساعت و ۲۰ دقیقه، شاهد اتفاق مهمی نیستیم!چون خیلی سریع قصه یک‌خطی آن را متوجه می‌شویم‌‌؛ ماجرای ایمان یک بازپرس دادسرا که تازه ارتقای رتبه گرفته و قرار است به‌زودی قاضی شود و حالا باید خانواده‌اش با این موضوع هماهنگ شوند! به‌جز این یک خط، در آن ۸۰ دقیقه شاهد انواع و اقسام صحنه‌های بی‌ربط و کشدار هستیم‌‌؛ از‌جمله خیاطی رفتن دختران ایمان و جریان زیرابرو برداشتن و آرایش (آن هم در یک نماپردازی پرغلط و آماتوری) و سکانس طولانی مهمانی برای دوست شهرستانی آنها و صحبت از دوست پسرش و فرستادن قلب قرمز و سفید و... و صحبت‌های طولانی نجمه (همسر ایمان) در اتاق خواب و بیرون آن و...  ‌تا بالاخره در دقیقه ۸۱ صحبت مفقود شدن اسلحه ایمان به میان آمده و تقریبا از همین لحظه و ظن به دختران خانواده، تماشاگر حرفه‌ای به‌راحتی می‌تواند حدس بزند که انتهای فیلم با شلیک یکی از دختران به پدرش به پایان می‌رسد! یعنی فیلمساز ۸۵ دقیقه بقیه را هم از تماشاگرش عقب است و در واقع برای مخاطب هوشمندش، ابلهانه پرگویی می‌کند!
   
رسول‌اف مرتب کانال عوض می‌کند!
به هر حال تا ۳۵ دقیقه، ماجرای گم شدن اسلحه و جست‌وجوی آن و صحبت‌های ایمان و همکارش و به میدان آمدن بازجویی و...طول می‌کشد و از حدود دقیقه ۱۱۰ ناگهان کانال عوض شده و جریان تهدید و شناسایی ایمان و خانواده‌اش و گریز آنها به روستای محل تولد ایمان (که گویی هیچ بنی‌بشری در آن نیست!) پیش می‌آید. در این میان هم ظن‌های بیش از حد ایمان به دور و بر و اطرافیانش، مخاطب آشنا را به سمت و سوی پارانویید و آثار مشابه می‌برد و حتی تعقیب‌و‌گریز با اتومبیلی که گویا افرادش از ایمان و خانواده‌اش عکس و فیلم تهیه کردند، این ظن را تقویت می‌کند که ایمان با یک رسوایی دیگر مواجه شود، ولی رسول‌اف که دست‌و‌پایش را برای شعار دادن گم کرده از ذوق‌مرگی، این صحنه را از دست داده و رشته‌هایش را پنبه کرده تا شعارش را به گل‌درشت‌ترین وجه سر دهد! یعنی بازپرس داستان ما در تعقیب ماشین یادشده، اشتباه نکرده و دچار پارانویا نشده و درست به هدف زده! از دقیقه ۱۲۵ باز هم دانه انجیر معابد کانال عوض کرده و تا انتها به یک میدان جراحی روح مخملبافی وارد شده و بعضا نعل‌به‌نعل از آن کپی می‌کند. یعنی جناب بازپرس به بازجویی و بازداشت خانواده‌اش تا آخر خط اقدام می‌کند. البته کپی‌های ناشیانه رسول‌اف به همین‌جا ختم نمی‌شود، از‌جمله نجمه یعنی همسرش در ابتدا کپی ساندرا هولر فیلم «منطقه مورد علاقه» جاناتان گلیزر است که از قضا سال قبل، جوایز متعددی از‌جمله در همین جشنواره کن دریافت کرد. او مثل همسر رودلف هس که در کنار آشویتس در پی مرغ و خروس و پرورش گیاهان بود، در کشاکش بازپرس شدن و امضای کیفرخواست ناخوانده، در فکر خانه جدید پراتاق، ماشین و...  است! و بعد در چند صحنه از جمله ریش و مو زدن در حمام پس از درگیر شدن در جریانات سخت‌ کاری و همچنین ترس از موتورسوارانی که به ماشینش نزدیک می‌شوند، به «بادیگارد» حاتمی‌کیا نزدیک می‌شود و بعد هم فیلم‌هایی مانند «یک زندگی زیبا» و حتی «یادآوری مطلق» و...  و بالاخره به گونه‌ای ناشیانه سعی دارد از Docu- Drama‌ های امثال میگوئل لیتین در «کودتای شیلی» و پاتریشیا گازمن در «نبرد شیلی» و «سانتیاگو زیر باران»، تقلید کند اما باز آن‌قدر ذوق زده استفاده از صحنه‌های موبایلی است که حتی به خود زحمت نمی‌دهد، تصاویرشان را با سایر تصویرهای فیلم به لحاظ اندازه ، کیفیت،  رنگ و نور نزدیک سازد!
   
پرتاب تصاویر موبایلی به میان پرده عریض
فی‌المثل در حدود دقیقه ۴۲ که نجمه و دخترش ثنا در کوچه‌پس‌کوچه‌ها ناگهان با به اصطلاح معترضان و اغتشاشگران مواجه می‌شوند، یکدفعه بدون هیچ زمینه‌سازی تصویری از یک نمای عریض و شفاف پرتاب می‌شویم به یک نمای موبایلی مستطیل عمودی که یک‌چهارم صفحه را به زور گرفته! و این نوع تصاویر ادامه می‌یابند! در حالی که پاتریشیا گازمن در فیلم نبرد شیلی آنچنان تصاویر بازسازی شده را به فیلم مستند پیوند زد که مخاطبان به‌شدت در تمایز این دو، دچار اشتباه شدند.  سازندگان دانه انجیر معابد حتی در انتخاب تصاویر موبایلی هم کمترین ذوق و دانشی را به کار نبرده‌اند، در حالی که تصاویر آن‌قدر باری به هر جهت است که هرکس در جریان اتفاقات پاییز ۱۴۰۱ بوده را به خنده می‌اندازد. مثلا تصاویری از برخورد گشت ارشاد مربوط به قبل از اتفاقات یادشده که حتی یکی از آنها بنا به تصریح یلدا معیری (که عکاس اغتشاشات سال ۱۳۹۶ بود و حتی برای آن جایزه گرفت!) مربوط به مانور گشت ارشاد است و نه عملیات واقعی! در کنار تصویر برخورد یک زن با مأموری در جلوی فروشگاهی که ربطی به جریانات فوق نداشت و بعد تصویر مسمومیت یکی از دانش‌آموزان دختر که در بهار سال بعد اتفاق افتاد و بالاخره مجموعه‌ای از تصاویر در بدترین نوع نمایش که اصلا معلوم نیست کی به کی است؟! هرازچند گاهی در نیمه اول فیلم شاهد این نوع تصاویر بی‌ربط و نامشخص هستیم که فقط از آه وناله دختران بازپرس که تصاویر را می‌بینند متوجه می‌شویم گویا در عکس‌ها اتفاقی افتاده، چون از خود تصاویر که چیزی معلوم نیست! البته همه اینها مربوط به نیمه نخست و تا همان دقیقه ۸۰ است و بعد از آن و ورود به کانال‌های دیگر اثر رسول‌اف، همه آن ماجراها به فراموشی سپرده می‌شود. 
   
اسپارتاکوس‌ها وارد می‌شوند
اما شاید به نظر سازندگان دانه انجیر معابد، صحنه‌ای که بازپرس یعنی ایمان در خانه قدیمی روستایی‌شان در حال بازجویی خانواده‌اش است، اصلی‌ترین لحظات اثر باشد، صحنه‌ای که از قضا کمیک‌ترین بخش، از آب درآمده! بازپرس می‌خواهد خانواده‌اش اعتراف به دزدیدن اسلحه کنند و حالا هرکدام از اعضای خانواده هم می‌خواهد فداکاری کرده و خود ماجرا را به گردن بگیرد‌‌؛ اول مادر یعنی نجمه جلو آمده و به قول معروف می‌گوید «من اسپارتاکوس هستم!» و بعد دختر بزرگ‌تر یعنی رضوان می‌گوید من اسپارتاکوس هستم! و بعد... نخیر دیگر بعدی وجود ندارد، دختر کوچک‌تر یعنی ثنا، (که بعدا می‌بینیم ناگهان به سوپرمن تبدیل شده و با اسلحه قایم موشک‌بازی کرده و بلندگو درسراسر باغ راه می‌اندازد و در و دیوار خرد می‌کند و مادر و خواهرش را نجات می‌دهد و پدرش را به زندان می‌اندازد و... و بالاخره هم می‌زند پدر را ناکار می‌کند) اما جرأت ندارد بگوید من اسپارتاکوس هستم، چون دیگر فکر کنم خود رسول‌اف هم به این صحنه‌های فیلمفارسی خندیده است! یعنی یکهویی دخترانی که تا چند روز قبل در بند زیرابرو ، رنگ‌مو و لاک‌ناخن بوده‌اند، بدون هیچ زمینه‌سازی تصویری و دراماتیک ناگهان مانند ایتن هانت «مأموریت غیرممکن»، پدر بازپرس آموزش‌دیده را به فنا می‌دهند؟ آن‌هم وقتی از یک شب تا صبح او را در یک خرابه بی‌دروپیکر تعقیب کرده‌اند؟!
   
قاطی کردن شب و روز 
و بازهم آن‌قدر جناب رسول‌اف ذوق‌زده از «شاه‌+‌کار» خود بوده که اصلا شب و روز و نور و مهتاب و آفتاب را قاطی کرده و حتی اگر دیافراگم را در نور روز نبسته تا به‌اصطلاح از ترفند «شب‌آمریکایی» استفاده کند، لااقل در استودیو با سی‌جی هم این کار را انجام نداده تا یکی از بدترین سوتی‌های تاریخ سینمای ایران (حتی فراتر از فیلمفارسی‌ها) داده شود! یعنی این‌که مادر و دختران در تاریکی سیاه شب از باغ بیرون زده و فرار می‌کنند به سوی خرابه‌ای در آن نزدیکی و پدر بازپرس هم به دنبال آنها، از یک تپه بالا می‌روند و  دو،سه تا در و پیکر خرابه را پشت سر می‌گذارند و ناگهان وقتی بیرون می‌آیند آفتاب روشن همه‌جا پهن شده! (جل‌الخالق به این همه نبوغ سینمایی!) بیهوده نبود که با همه سفارش‌ها، فشارها، پول، تهدید و فحش‌هایی که در این اثر به ایران و ایرانی دادند اما هیأت داوران جشنواره کن نتوانست دیگر تا این حد خود را خوار و خفیف کند که به چنین دری‌وری‌ای، حتی کمترین جایزه ‌ای بدهد!

حداقل برای شوآف‌سازی، کمی فیلم ببین
دانه انجیر معابد بیشتر ۱۶۶دقیقه خود را در فضاهای بسته طی کرده که حتی تماشاگر پرحوصله را کلافه می‌سازد. نه این‌که فضای بسته باعث خراب‌شدن فضای یک فیلم شود، خیر! چه بسیار آثار برجسته تاریخ سینما بوده‌اند که تماما در یک اتاق گرفته شدند اما یقه تماشاگر را تا لحظه آخر رها نکردند. مثالش فیلم «خاطرات آن فرانک» جورج استیونس در سال ۱۹۵۹ که سه ساعت فیلم در زیر یک شیروانی می‌گذرد و در طول این سه ساعت، دوربین از زیر آن شیروانی بیرون نمی‌رود و تنها برخی وقایع را از پنجره‌های همان شیروانی به نظاره می‌نشیند، اما همه وقایع جذاب پیرامون پنهان‌شدن یک دختر نوجوان و خانواده‌اش در دو، سه سال از دوران جنگ جهانی دوم را روایت می‌کند، آنچنان پر از فراز و نشیب و مملو از درام و تراژدی و عشق و دوستی و...  در آن شرایط خشن جنگی که وقتی تمام می‌شود اصلا تماشاگر احساس نکرده، حدود سه ساعت ساکت و آرام، فیلم تماشا کرده است.برخی ازدیگر فیلم‌ها مانند «مرگ ودوشیزه»وهمین‌طور «کشتار» رومن پولانسکی با تعداد محدودی کاراکتر فقط در یک اتاق یا«جهنم در اقیانوس آرام» جان بورمن یا «دورافتاده» رابرت زمه‌کیس که با یکی دو کاراکتر در یک مکان محدود روایت می‌شوند.  بد نیست جناب رسول‌اف به‌جای شوآف‌هایی که اجرا می‌کند، تعدادی از این فیلم‌ها را ببیند و کمی سینما یاد بگیرد و باور کند با زبان سینما، بهتر و مؤثرتر می‌تواند بیانیه‌هایش را هم به خورد مخاطب بدهد، همان‌طور که سال‌هاست هالیوود همین کار را انجام داده است! 


newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها