درست است که در انتخاب روز درگذشت یک شاعر (محمدحسین شهریار) به عنوان روز شعر و ادب فارسی کج سلیقگی شده و بهتر این بود که روز تولد یا بزرگداشت یک شاعر بخصوص یک شاعر متقدم را به این عنوان انتخاب میکردند، اما هرچه باشد سخن گفتن از شعر فارسی در هر روز و هر مناسبتی شیرین است و دلخواه.
یک بار سید عبدا... حسینی شاعر معاصر که کسوت روحانی دارد و سالها به عنوان نماینده مراجع در کشورهای دیگر زندگی کرده است، تعریف میکرد که قصد داشتیم در آفریقای جنوبی شاعران این کشور را دعوت کنیم و با آنها نشستی بگذاریم. هرچقدر جست و جو کردیم، نتوانستیم بیش از هفده، هجده نفر را پیدا کنیم و تازه آثارشان را که بررسی کردیم، دیدیدیم شاعران درجه سه خودمان از نظر کیفیت شعری از آنها بالاترند. حسینی که خودش به چندین زبان مسلط است و بخصوص زبان انگلیسی را به حد کامل و در سطح ادبی بلد است، با تأکید میگوید که هیچ شاعر انگلیسی زبانی در طول تاریخ به گرد پای شاعران فارسی زبان نمیرسد و حتی شکسپیر با همه عظمت و اهمیتی که دارد، اصلاً با حافظ قابل مقایسه نیست.
شاعران متقدم و حتی معاصر شعر فارسی هروقت شعرشان درست ترجمه شده است، توانسته اند هوش از سر دنیا ببرند. یک نمونه مشهور، شعر خیام است که وقتی ادوارد فیتزجرالد تاجر نه چندان موفق انگلیسی از طریق یکی از دوستان ادیبش به نسخهای از آن دست یافت. این کتاب، زندگی او را دیگرگون کرد به گونهای که بارها او را دیدند که در خیابان راه میرود و رباعیات خیام را زیر لب زمزمه میکند. برای درک درست معنای آن شعرها مجبور شد همه زندگی و تجارت را رها کند وبه دنبال آموختن زبان فارسی برود و اشعار خیام را ترجمه کند. ترجمه او به سرعت مورد توجه قرار گرفت و به یکی از شاهکارهای مورد توجه در ادبیات انگلیسی و به بخشی از ادبیات جهان تبدیل شد. درمورد بسیاری از شاعران متقدم ایران، چنین داستانهایی قابل بیان است. تأثیرگذاری فردوسی بر فیلم ساز بزرگی مانند فرانسیس فورد کوپولا، شیفتگی نویسندهای به عظمت خورخه لوئیس بورخس به عطار و منطق الطیر، شیفتگی دیوانه وار یوهان ولفگانگ فون گوته یکی از بزرگترین شاعران آلمانی زبان تاریخ به حافظ و بازشناسی و توجه نسل جدید ادبیات و موسیقی جهان به مولانا، همه نشانههایی از این است که هرگاه شعر فارسی بتواند خود را عرضه کند، در دلبری کردن و دل بردن از دوستداران هنر و فرهنگ چیزی کم ندارد.
شعر در تمثیلها و حکمتها
شعر فارسی فقط برای خواص و نخبگان دوست داشتنی و خاص نیست بلکه عموم مردم، مردم عادی کوچه و بازار هم به شعر دل بسته اند. همه کسانی که در رفتارها و سنتهای مردمان کشورهای مختلف مطالعه کرده اند، متفق القولند که کمتر ملتی، چون ایرانیان با شعر چنین گره خوردگی داشته باشند. شعر در تولد و مرگ، عزا و عروسی، جشن و پرسه و لحظه لحظه زندگی ایرانیان حضور دارد. در جشنهای، چون نوروز و یلدا که از سنتهای تاریخی و باستانی ایرانیان اند، دیوان شاعری، چون حافظ در کنار سفره نوروز و یلدا حضور دارد و به رسم تبرک به آن فال میزنند. در شادی و غم، شعر است که بر زبان ایرانیان جاری است و اگر شاعران نباشند، ضرب المثلها و حکمتها و نکته سنجیهای ایرانیان، ناقص و بی مزه خواهد بود. بسیاری از ضرب المثلهای مشهور، مصرعهایی از شاعرانی، چون سعدی و حافظ و ... است. حتی مصرعهایی از شاعران معاصر به مثل سایر در میان مردم تبدیل شده است. مثلاً بیتهایی مانند «برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی/که در نظام طبیعت ضعیف پامال است» از علی اکبر گلشن آزادی، شاعر، نویسنده و روزنامه نگار معاصر است. کمتر ایرانی است که برای تأثیرگذاری بیشتر حرفهایش بر مخاطب یا برای ارائه شاهد مثال در جهت روشن شدن بیشتر منظورش از شعر استفاده نکند. ارتباطات انسان ایرانی به شکلی مستحکم با شعر شاعران گره خورده است و کمتر ملتی را میتوان یافت که شعر اینچنین در روابط عادی و گفتارهای روزمره مردمش حضور داشته باشد. اما به راستی چرا ایرانیان اینقدر در همه ساحتهای زندگی فردی و اجتماعی خود با شعر گره خورده اند و چرا هیچ ملت دیگری در جهان در شعردوستی و شعرشناسی به گردپای آنها نمیرسند؟
نخستین شعلههای شعر فارسی
اگر به شکلی تاریخی، ایجاد و گسترش شعر فارسی را بررسی کنیم، میبینیم که ردپای شعر در تاریخ این سرزمین به دوران قبل از اسلام بازمیگردد، رازها و نیازهای زرتشت در «گاثاها» با اهورامزدا، یشتها و سرودههای مانی از نمونههای شعر پیش از اسلام است. در قرون نخستین بعد از استیلای مسلمانان بر ایران، اثری از شعر فارسی نمیبینیم. زبان فارسی در میان مردم ایران رایج بود، اما این زبان هنوز به آن تشخص و توانایی نرسیده بود که به زبان ادبی تبدیل شود. دلیل این امر، رسمیتیافتن زبان عربی در امور رسمی و اداری و بهتبع آن ادبی بود. طرفه آنجاست که حتی شاعران و ادیبان ایرانی که مخالف سیطره فرهنگ و ادبیات عربی بر ایران بودند و نهضت شعوبیه را برای بازیابی هویت ایرانی به راه انداخته بودند، به زبان عربی شعر میگفتند. اسماعیل بن نساریسائی در حضور هشامبنعبدالملک، خلیفه اموی قطعهای به عربی فصیح خواند که در آن برتری نژادی ایرانیان بر اعراب ادعا شده بود، شعری که باعث خشم خلیفه شد تا جایی که نخست قصد جان شاعر را کرد. ابوالحسن مهیاربن مرزویه دیلمی، زیادبن عجم، ابوحاتم سیستانی، بشاربن بُرد تخارستانی، محمد مرزبانی خراسانی، مهیار دیلمی، اسحاقبن حسّان سُغدی و از همه مهمتر ابونواس شاعرانی ایرانی بودند که به زبان عربی درباره مجد و برتری ایرانیان شعر میسرودند. با رسمیشدن زبان فارسی در دولتهای صفاریان و سامانیان و تلاش برای جمعآوری افسانهها، اسطورهها و داستانهای برجای مانده از دورههای پیش از اسلام، زبان فارسی اندکاندک جان گرفت و شاعران هم سرودن به زبان مادری خود را روی کردند.
دوران طلایی شعر فارسی
قرن چهارم، دورانی مهم و طلایی برای شعر فارسی است، اولین اتفاقی که در این دوران افتاد این بود که خط و چهارچوبهای زبان فارسی تدوین و این زبان، از شکل زبانی حاشیهای و غیررسمیخارج و آماده به عهده گرفتن نقش خود بهعنوان زبان رسمی در دربار و مکتوبات ادبی شد. ضمن اینکه شاعران فارسی زبان، قاعدهها و اسلوبهای وزن شعر را با اقتباس از شعر عربی تدوین کردند و به این ترتیب شعر فارسی دارای ساختار و قواعدی شد که اتفاقا به روح زبان فارسی هم نزدیک بود. در این دوران هم پس از مدتها فعالیت پراکنده، شاعرانی به زبان فارسی شعر میگفتند و از بسیاری از آنها فقط بیتهایی بهجا مانده است (شاعری همچون رودکی به عرصه وارد شد.) اگرچه از رودکی نیز شعرهای زیادی بهجا نمانده و مهمترین شاهکارش یعنی ترجمه منظوم کلیلهودمنه بهدست ما نرسیده، بازهم مشخص است که او با نبوغ ادبی، توانمندی زبانی و استفاده از تسلطی که بر موسیقی ایرانی داشت، توانست تراز شعر فارسی را بالا ببرد. نقش او بهعنوان پایهگذار حرکت صعودی شعر فارسی چنان برجسته است که از رودکی بهعنوان «آدم الشعرا» نام میبرند. اتفاق مهم دیگری که در این قرن رخ داد و سرنوشت شعر فارسی و مهمتر از آن زبان فارسی را تغییر داد، سرودن شاهنامه بود. در دوران سامانیان، حکومت وقت که دغدغه پاسداشت داشتههای فرهنگی و تاریخی ایرانیان را داشت، دستور داد، اسطورهها و داستانهای ایرانی جمعآوری و تدوین شوند. ابومنصور محمدبن عبدالرزاق، حاکم طوس و وزیرش ابومنصور معمری دست به این کار بزرگ زدند و با فراخواندن چهار تن از زرتشتیان خراسان، سیستان و ثبت روایتهایی که آنان به یاد داشتند، کتابی را گردآوری کنند که به شاهنامه ابومنصوری مشهور شد و این کتاب که به نثر نوشته شده، متاسفانه در طول تاریخ از بین رفته است. برای ثبت و بهخاطر سپردن بهتر این داستانهای اساطیری هیچ رسانهای به اندازه شعر نمیتوانست مفید واقع شود. نخستین حرکت برای منظومکردن داستانهای شاهنامه ابومنصوری را «دقیقی طوسی» انجام داد، اما او در جوانی به دست غلامش کشته شد و این پرچم را شاعر دیگری از همشهریان او؛ یعنی ابوالقاسم فردوسی طوسی بلند کرد.
کار بزرگی که فردوسی کرد
کاری که فردوسی انجام داد، فقط سرودن یک کتاب شعر نبود، او همزمان سه تأثیر مهم بر آینده شعر فارسی برجا گذاشت. اولین تأثیر این بود که او توانست زبان فارسی را قدرتمند کند، به آن شخصیت یک زبان ملی و جاندار بدهد و آن را از قامت یک زبان محلی و غیررسمی به هیأت زبانی دارای آوازه و تأثیر جهانی دربیاورد. پس از فردوسی بود که این زبان چنان دارای نفوذ و شخصیت شد که مرزهای ایران را درنوردید و توانست در مجموعه حوزه تمدنی ایران بهعنوان عاملی برای یکپارچگی تاریخی و ارتباطات فرهنگی ملتهای منطقه نقش بازی کند.
این زبان بعد از ظهور شاعری، چون فردوسی بود که ظرفیت پرورش شاعرانی در ابعاد جهانی را در خود دید و بعد از حکیم طوس، شاعرانی، چون خیام، عطار، مولانا، نظامی، سعدی، حافظ و... در این زبان، زبانآوری و هنرنمایی کردند. تأثیر دوم فردوسی این بود که وجه حماسی و اسطورهای را به شعر فارسی اضافه کرد و چنان هنرمندانه این کار را انجام داد که بعد از بیش از ۱۰ قرن هنوز هیچ اثری در حماسه به قدرت، شکوه و تأثیرگذاری شاهنامه نیامده است و این کتاب بهعنوان یکی از معدود آثار حماسی ادبیات فارسی با مهمترین کتابهای شعر حماسی جهان همترازی میکند. سومین تأثیر فردوسی بر شعر فارسی این بود که او توانست، وجه رمزی و اسطورهای ادبیات را برای آیندگان خود زنده نگه دارد. اگر به شاعران بعد از فردوسی بنگرید، حتی آنهایی که شعر حماسی صرف میسرودهاند، به اسطورههای باستانی ادبیات ایران نیمنگاهی داشتهاند. گاهی میان اسطورههای ایرانی و قصههای دینی و اسلامی مشابهتها و پیوندهای معنایی برقرار شده است؛ مثلاً نزدیک یا یکیدانستن سلیمان و جمشید یا ابراهیم و سیاوش، اگر فردوسی نبود و این اسطورهها را زنده نگاه نمیداشت، امکان چنین فرامتنسازیهایی در تاریخ ادبیات فارسی وجود نداشت و از این منظر نیز ادبیات ما وامدار فردوسی است.
عرفان و شعر
گفتیم ادبیات حماسی وابسته و وامدار فردوسی است، اما شعر فارسی از قرن پنجم به بعد اندکاندک پوست انداخت و تحتتأثیر رویدادهای زمانه و تحولات اجتماعی، به عرفان نزدیک شد. درباره دلایل این امر را باید مفصلتر نوشت و گفت، ولی به صورت مختصر در دورانی که تنشها و آشوبهای سیاسی و مذهبی، جهانگیری قدرتطلبان، خشونت و مرگ از در و دیوار میریخت، صدای متفاوت عارفان و صوفیان در دعوت به مدارا، دوستی و نگاه عاشقانه به انسان و جهان بر دل مردم مینشست و همین باعث شد که اندکاندک کار عارفان در ایران رونق بگیرد و به یکی از مهمترین محورهای معادلات اجتماعی و فرهنگی تبدیل شوند.
عارفان برای ارتباط بهتر با مخاطبان خود از شعر بهره میبردند. کلام آنان نیز به شعر نزدیک بود چنان که شطحیات عارفانی، چون بایزید بسطامی، خواجه عبدا... انصاری، ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر از نظر بسیاری از کارشناسان ادبیات، نمونههایی از گونهای از شعر هستند که آنها را شعر سپید مینامیم. انس عارفان با شعر و حضور شعر در مجالس آنها به حدی بوده که گروهی ابوسعید ابوالخیر را هم شاعر محسوب کردهاند، در صورتی که براساس پژوهش استاد شفیعیکدکنی میدانیم که ابوسعید شاعر نبوده و همه رباعیاتی که به او نسبت دادهاند، از شاعرانی دیگر است.
سنایی روشنفکر تمام دوران
نخستین بارقههای شعر عارفانه را در دوبیتیهای ساده، اما عمیق باباطاهر میتوان جست، اما باید عنوان مهمترین و نخستین شاعر بزرگی که عرفان را با موفقیت وارد شعر فارسی کرد به ابوالمجد مجدود سنایی اختصاص داد. او الگویی برای شاعران پس از خود مانند عطار، مولوی و حافظ بود وتأثیر بسزایی بر شعر عرفانی فارسی داشت. بهگونهای که استاد بدیعالزمان فروزانفر معتقد است قبل از سنایی هم عرفان در متون ادبی دیده میشد، ولی سنایی به آن تشخص سبکی داد.
البته باید این نکته را درباره سنایی موردتوجه قرار داد که او یکی از مهمترین شاعران شعر اجتماعی در تاریخ ادبیات کلاسیک فارسی نیز هست. دکتر مریم حسینی، استاد دانشگاه معتقد است در دیوان هیچ شاعری در ادبیات فارسی نظیر قصاید تندی که او سروده، وجود ندارد، تا زمانی که به عصر مشروطه برسیم.
این استاد ادبیات با بیان اینکه قصیدههای اجتماعی سنایی بخشی از هویت شاعر را تشکیل میدهند، میگوید: سنایی از روشنفکران جامعه خود است که زمانهاش را خوب میشناسد و میداند که در این زمانه که هست چه کار باید بکند و چطور باید مسئولیت اجتماعی خودش را به عنوان یک انسان اجتماعی انجام دهد.
او با اشاره به اینکه مثنویسرایی عرفانی مرهون شعر سنایی است، به بهرهگیری شاعران از آثار سنایی اشاره کرد و گفت: بدیهی است مثنویهای عرفانی با سنایی شکل میگیرند. سنایی شاعری بوده که در ادبیات فارسی به نوعی آدم شعر عرفانی محسوب میشود. همانطور که رودکی آدم شعر فارسی است، سنایی را نیر آدمالشعرای شعر عرفانی نامیدهاند. این سلسله بعد از سنایی به دست شاعر بزرگی به نام عطار کاملتر میشود.
حکمت ایرانی و شاعر نیشابوری
استاد غلامحسین دینانی، در یکی از سخنرانیهایش با عنوان «شعر، عرفان و حکمت ایرانی» معتقد بوده، حکمتها در ادبیات فارسی نهفته است که قرنها از آن غافل بودهاند و ایکاش این طلیعهای باشد تا به جای اینکه حکمت را در آثار ارسطو، افلاطون، کانت، هگل و... بجوییم آن را در آثار فاخر ادبای ایرانی جستوجو کنیم.
او با اشاره به جایگاه والای عطار در حکمت و عرفان اضافه میکند: وحدت ادیان و گفتوگوی بین طرفداران ادیان الهی همیشه از مسائل مهم تاریخ بوده است. حال این سؤال پیش میآید که ادیان چه زمانی میتوانند به هم نزدیک شوند و من در پاسخ میگویم زمانی که عطار را بخوانند. یعنی عرفان راه وحدت ادیان است. عرفان ما را به جایی میبرد که جز وحدت به کثرت نیندیشیم. اگر همه اینها وحدت را بفهمند آن موقع کثرت ناچیز است.
دینانی با تأکید بر اینکه هیچ پیامی به ابدیت پیام عرفان نیست، زیرا عرفان به اصل برمیگردد، میگوید: ادبیات فارسی گنجینهای از حکمت است که باید با آن آشنا شویم و بیشتر به آن بپردازیم. این محرومیت ماست که به این گنجینه نپرداختیم. انگلیسیها یک شکسپیر دارند، ببینید چقدر قدرش را میدانند درصورتی که در مقابل عطار چیزی نیست.
سلسله شعر عرفانی بعد از سنایی و عطار به دست شاعر بزرگی، چون مولانا به اوج میرسد و البته شاعران بزرگی، چون سعدی و حافظ نیز نقشی برجسته در تلفیق شعر عاشقانه و عارفانه و تبدیل کردن غزل فارسی به روح اصلی شعر ایرانی بازی کردهاند.
غربیها غزل را از ما گرفتند
تغییر و تحولاتی که شعر فارسی در مضمون پیدا کرد، تنها دگرگونیهایی نبود که در طول تاریخ ادبیات این سرزمین ایجاد شد بلکه شعر فارسی توانست در حوزه صورت و فرم نیز قالبهای مختص به خود را ایجاد کند. یکی از این قالبها که آن را عروس شعر فارسی میشناسند، غزل است. غزل گرچه از تغزل در قصیده سرایی نشأت گرفت، اما اندک اندک به قالبی خاص و ویژه شعر فارسی تبدیل شد که برخلاف قصیده که از شعر عربی اقتباس شده بود، شناسنامهای تماما ایرانی دارد. غزلهای زیبایی که از شهید بلخی و رودکی سمرقندی به یادگار مانده است، شروع تاریخچه غزلسرایی در نخستین دورههای شعر فارسی محسوب میشود و بعد از آنها، سنایی، عطار، خاقانی، سعدی، مولانا، عراقی، خواجو، حافظ، جامی، وحشی، صائب، بیدل و در دوران معاصر شهریار، سایه، سیمین، منزوی و بهمنی هرکدام مرحلهای جدید در غزلسرایی را به وجود آوردند. شهرت غزل همراه با غزلهای شاعران بزرگی که به این قالب تشخص بخشیدند از مرزهای ایران فرهنگی گذشت و به قالبی جهانی تبدیل شد به گونهای که در شعر انگلیس و آمریکا چنین قالبی به وجود آمد و شاعران غزلسرای بسیاری در شعر انگلیسی زبان ظهور کردند.
رباعی، اختراع شاعران ایرانی
دیگر قالب شعر فارسی و ابداع ویژه ایرانیان رباعی است. درباره پیشینه رباعی، مهمترین قولی که به جای مانده است، نظر نظامیعروضی است که این قالب را اختراع رودکی میداند، اما تحقیقات استادان ادبیات از جمله پژوهش گسترده استاد سیروس شمیسا این نظر را که این قالب نتیجه ذوق شخصی باشد، رد میکند و معتقد است رباعیسرایی یک جریان طولانی بوده و به دست گروه زیادی از شاعران و اهل ذوق محقق شده است. شمیسا دو عامل را در ایجاد این قالب در شعر فارسی مؤثر میداند، یکی پهلویات یا دوبیتیهای محلی که شاعران غیررسمی آنها را در طول تاریخ میسرودهاند و دیگری شعر کوتاه و هایکو که از ژاپن و چین وارد سرزمینهای شرقی ایران میشده که مراودات اقتصادی و فرهنگی با شرق دور داشتهاند. رباعی با نام و شعر خیام گره خورده و از مرزهای جغرافیایی ایران فراتر رفته است.
همچنین بسیاری از اهل نظر معتقدند، قالب مثنوی نیز از ابتکارات شاعران ایرانی بوده است و شاعران سرزمینهای دیگر از جمله شاعران عرب زبان آن را از ایرانیان وام گرفتهاند.
حالا که بحث از قالبها شد، بد نیست بگوییم در دوران معاصر هم شاعران ایرانی، قالبهای جدیدی به شعر فارسی اضافه کردند. از جمله قالب نیمایی و سپید که خود این قالبها ظرفیتهای تازهای به شعر فارسی اضافه کردهاند و البته بحث درباره آنها مجال دیگری میطلبد.
اندرز از زبان شعر
یکی از کارکردهای مهم شعر فارسی که در طول تاریخ سبب رشد و نفوذ شعر در میان مردم شده، کارکرد تعلیمی آن بوده است. شعر تعلیمی شعری است که هدف اصلی سراینده، آموزش و القای نتیجهای اخلاقی به خواننده است. البته شعر تعلیمی مختص شعر فارسی نبوده و نیست بلکه آموزش و پند و اندرز از کارکردهایی بوده که رسانه شعر در طول تاریخ برعهده داشته است. برای مثال، ویرژیل، شاعر رومی منظومهای دارد که در آن امور کشاورزی را آموزش میدهد. در شعر فارسی هم مواعظ یا شعرهای حکمی از نخستین دوره پیدایش این شعر سروده شده و شاعرانی، چون ابوشکور بلخی، رودکی سمرقندی، کسایی مروزی، ناصر خسرو قبادیانی، انوری ابیوردی، ابن یمین فریومدی، خاقانی شروانی و... آثاری در این زمینه دارند که در ذهن و زبان مردم جای گرفته است.
شعر تعلیمی سرودن چنان مورد اقبال بوده است که برخی شاعران، کتابهایی به صورت اختصاصی در زمینه اندرز دادن و تعلیم درس زندگی به مردم سرودهاند که شاهکار شعر فارسی در این زمینه بوستان سعدی است که مورد تقلید شاعران متعدد بعد از وی قرار گرفته است. بسیاری از سرودهها و ابیات این کتاب، به صورت ضربالمثل در زندگی عادی مردم رواج یافته و یکی از دلایل حضور شعر در زندگی مردم، بهرهمندی از همین حکمتی بوده که شاعران از آن سخن میگفتهاند.
از صدای سخن عشق
انسان به داستان و داستانگویی نیازی تاریخی دارد. در طول تاریخ ادبیات فارسی، رفع این نیاز را شعر فارسی برعهده داشته است. گفتیم که ادبیات حماسی و داستانهای اسطورهای باستانی با سروده شدن شاهنامه، به اوج خود رسید، اما این پایان کار ادبیات فارسی و منظومههای داستانی نبود. منظومههای دیگری که در ادبیات فارسی خلق شدند و هرکدام برگ و باری تازه بر این دفتر رنگرنگ افزودند، یا داستانهای رمزی بودند یا عاشقانه. داستانهای رمزی، داستانهایی است که هدف از بیان آن، اشاره به معناهایی نمادین بوده که در ورای واژهها قرار دارد. برای مثال میتوان به کتاب منطقالطیر عطار اشاره کرد. در ظاهر کتاب، داستان جستوجوی پرندگانی در پی یافتن سیمرغ است، اما واقعیت این بوده که این پرندگان و این جستوجو، بیانی رمزگون است از سرگشتگی سالکان به دنبال یافتن حق و معنای مستتر در این داستان، وحدت وجود است. ادبیات فارسی از این گونه داستانها پر است و مثنوی معنوی مولانا مجموعهای ارجمند از این داستانها و حکایتهای رمزی است.
بخش بزرگی از منظومههای داستانی در ادبیات فارسی به داستانهای عاشقانه اختصاص دارد. سلطان سرزمین منظومههای عاشقانه در شعر فارسی، نظامیگنجوی است که سخن را در بیان حال و حالتهای عاشقانی، چون خسرو و شیرین و لیلی و مجنون به اوج رسانده است. منظومههای نظامی، باعث ایجاد سلسلهای از کتابهای شعر داستانی عاشقانه در ادبیات فارسی شد که شاعران بزرگی به پیروی از حکیم گنجه سرودند، از جمله خمسه امیرخسرو دهلوی، گل و نوروز خواجویکرمانی، همای و همایون خواجویکرمانی، شیرین و فرهاد وحشی بافقی، جمشید و خورشید سلمان ساوجی، یوسف و زلیخای جامی و... آثاری که سرشار است از لطافت، زیباییهای شاعرانه و احساسات رقیق که جنبه عاطفی و حسی شعر فارسی را به اوج رسانده است.
هنر اصلی ایرانیان
شعر نه فقط به مهمترین مؤلفه ادبیات فارسی تبدیل شده بلکه ستون فقرات فرهنگ و هنر ایران در طول تاریخ بوده است. ریشه گرفتن این هنر در ذهن و زبان مردم فارسیزبان چنان قدرتمندانه بوده که دیگر هنرها تحتالشعاع و زیر سایه این هنر قرار گرفتهاند. شعر در طول تاریخ به هنر اصلی ایرانیان تبدیل شده است. شیفتگی به شعر، باعث ایجاد فرهنگی شفاهی در ایران برمبنای کلام شاعرانه شده و برای همین هنرهای دیگر ایرانی همیشه برای جلوهگری نیاز به قرار گرفتن در کنار شعر داشتهاند. حتی موسیقی که هنری شنیداری بوده، در فرهنگ فارسی متکی به شعر است. موسیقی میآمده تا زیباییهای شعر را بیشتر به مخاطب نشان دهد. در دیگر هنرها هم اصل بر جلوهگری شعر بوده و با پذیرش نقش اصلی شعر در سلیقه و زیباییشناسی مردم ایران، خود را در نسبت با شعر تعریف کردهاند.
نگارگری ایرانی و شعر فارسی
از جمله هنر ایرانی که همیشه در خدمت ادبیات بوده، نگارگری داستانهای شاهنامه و خمسه نظامی و تصویرگری متون طبی، نجومی و گیاهشناختی و... را برعهده داشته نقاشی ایرانی بوده و از ویژگیهای اسامی نقاشی ایرانی در سدههای پس از اسلام بهویژه مکاتب هنری، مکتب هرات و پیوستگیاش با ادبیات فارسی است.
دوره سلجوقیان یکی از مهمترین ادوار تاریخی هنر اسلامی و ادبیات فارسی بوده، زمانی که نظامی، خمسه معروف خود را در این دوران سرود. تنها کتاب مصور فارسی که از این دوره بهجا مانده، نسخهای است از ورقه و گلشاه یک منظومه عاشقانه اثر عیوق. در این نسخه ۷۱ نگاره کوچک افقی وجود دارد که صحنههای مختلف داستان را به ترتیب خاص نشان میدهد.
این منظومه از نخستین منظومههای داستان فارسی در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری است که از داستانهای عربی گرفته شده و سرچشمه آن را با داستان لیلی و مجنون نظامی یکی دانستهاند.
در دوران ایلخانان مغول، پس از فترتی قابل توجه، رونق به نقاشی این سرزمین بازگشت و باز هم نقاشان به کار تصویرگری آثار ادبی مشغول شدند و یکی از نفیسترین آثار بهجای مانده از این دوران، یک شاهنامه مصور بوده که به نام شاهنامه دموت مشهور شده است. این نسخه که یکی از کهنترین و ارزشمندترین نسخههای خطی مصور بهجامانده از شاهنامه است، با خیانت محمدعلی شاه از کشور خارج و فروخته شد و یک دلال آثار هنری به نام ژرژ دموت آن را تکهتکه کرد و اوراقش را جداگانه فروخت.
جواد مجابی که خود هم شاعر و هم نقاش است درباره این نسخه شاهنامه میگوید: شاهنامه دموت ساخته سده هشتم است. زمینه کار نگارهها، درست مانند دیوارنگارههای آن زمان سرخ است؛ یعنی روشن است که نگارگر شاهنامه را خوانده و مفهومش را میدانسته است. در نگاره «تشییعجنازه رستم»، میل رخش به او، بسیار عاطفی است و نشانه دریافت شخصیت رخش در شاهنامه و شناخت رابطه او با رستم است. بهترین کارهای نگارگر در موضوع مرگ است و این شاید نوید تلویحی زوال مغولان باشد.
در دورههای بعدی نیز مکتبهای نقاشی ایرانی تحت تأثیر ادبیات بهوجود آمد تا اینکه در قرن نهم در دوره تیموری، کار تولید کتاب و اشتغال هنرمندان نقاش و خوشنویس و کتابساز در کتابخانه بزرگ شاهی هرات به امر بایسنقر میرزا بالاگرفت و آثار زیادی در این دوره از شاهکارهای شعر فارسی همچون شاهنامه، خمسه نظامی و بوستان سعدی مصور شد که مهمترین آنها شاهنامه بایسنقری است.
هنرمندان این دوران بهخصوص هنرمند برجسته دوران کمالالدین بهزاد در دوران صفویه نیز به کار هنری خود ادامه دادند و شاهکارهای دیگری همچون شاهنامه طهماسبی در این دوران بهوجود آمد که اوج هنر نقاشی ایرانی بهشمار میرود.
تلفیق خوشنویسی و شعر
یکی دیگر از هنرهای ایرانی که ظهور و بروز خود را مدیون شعر است، خوشنویسی ایرانی است که در ایران و سرزمینهای حوزه تمدنی آن حول محور فرهنگ ایرانی شکل گرفت.
البته باید پذیرفت که شکلگیری خوشنویسی در جهان اسلام، برای کتابت قرآنکریم بود. ابتدا خوشنویسان مسلمان بعد از دوران نخستین، خط کوفی، شیوه نسخ را بهوجود آوردند.
خط تعلیق یا ترسل را میتوان نخستین خط ایرانی دانست که از قرن هفتم با ترکیب خطوط نسخ و رقاع بهوجود آمد و کسانی که این خط را قانونمند کردند، خواجه تاج سلمانی و خواجه عبدالحی منشی استرآبادی بودند. این خط که بیشتر بهعنوان خط تحریر برای نوشتن نامهها و فرمانهای حکومتی بهکار میرفت، در میان عموم اقبال چندانی نیافت. بعد از آن بود که خوشنویسانی ازجمله میرعلی تبریزی خط نستعلیق را از ترکیب خط نسخ و تعلیق، قوام بخشیدند. نستعلیق که عروس خطهای اسلامی است، برای نگارش و جلوهگری شعر فارسی خلق شد و حتی شیوههای خوشنویسی آن مانند چلیپانویسی برای نگارش رباعی به وجود آمد و بزرگانی، چون میرعبدا...، سلطانعلی مشهدی، میرعلی هروی، علیرضا عباسی و میرعماد حسنی در کاملتر و زیباتر شدن این هنر نقش بازی کردند و در طول تاریخ هنر خوشنویسی، استادانی که به مدارج بالا رسیدهاند، هرکدام علاوه بر قرآننویسی، به نگارش دیوانهای شاعران بهخصوص دیوان حافظ اهتمام داشتهاند.
زبانی که خودش شعر است
یکی از دلایل بسیار مهم قرارگرفتن شعر در متن زندگی و لحظات مردم ایران، به خاصیت و ویژگی منحصربهفرد زبان فارسی بازمیگردد. شاید بسیار از زبان کسانی که برای اولینبار تکلم افراد را به زبان فارسی میشنوند، شنیده باشید که میگویند وقتی کسی به زبان فارسی حرف میزند، متوجه آهنگ و تناسبی دلنشین در زبانشان میشوند. به عبارت دیگر، اگر به زبان فارسی با شخصی حرف بزنید و صحبتتان اصلا درباره شعر و ادبیات هم نباشد، او این احساس را میکند که نوعی شعر میشنود. دلیل این امر ذات آهنگین و مترنم زبان فارسی است. ما در اینجا بخشی از گفتگوهای افراد به زبان فارسی را میآوریم و نشان میدهیم این گفتگوها طبق عروض، دارای وزن هستند. زبان فارسی سرشار است از این جملات آهنگین است و احساسی که به مخاطب منتقل میکند، حس شنیدن موسیقی و شعر است. چند نمونه را ببینید:
ایستگاه متروی میدان حر (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن)، برای چه صبحانه کم میخوری؟ (فعولن فعولن فعولن فعل)، بیرون داره بارون میاد (مفتعلن مفتعلن)، پسرم نمره خوبی نگرفت (فعلاتن فعلاتن فعلن)، ماهیحلوای جنوبی رسید (مفتعلن مفتعلن فاعلن)، از بانک صادرات به من وام دادهاند (مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن)، خبرهای جدید از سیل مشهد (مفاعیلن مفاعیلن فعولن)، گیاهان خودرو، علفهای هرزند (فعولن فعولن فعولن فعولن)، من از تو هیچ پیامی ندیدم این دو سه روزه (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن)، بازی امروز پخش زنده ندارد (مفتعلن فاعلات مفتعلن فع) و....
از این نمونهها فراوان میتوان مثال زد. زبانی که اینقدر به موسیقی و وزن نزدیک است، بهترین محمل برای تولید شعر در طول تاریخ بوده و یکی از مهمترین دلایل فراگیری شعر نزد فارسیزبانان، همین ویژگی منحصربهفرد زبان فارسی است.
۱. بسیاری از چهرههای برجسته ادب و هنر جهان تحت تأثیر شاعران فارسیزبان بودهاند
۲. ایرانیان در همه ساحتهای زندگی فردی و اجتماعی خود با شعر گره خوردهاند
۳. فردوسی توانست زبان فارسی را قدرتمند و حماسی کند
۴. ادبیات عرفانی در نزدیککردن شعر به عموم مردم نقش مهمی داشت
۵. سنایی و عطار دو شاعری بودند که شعر فارسی را رنگی تمامعارفانه دادند
۶. شاعران فارسیزبان قالبهایی، چون غزل، رباعی و مثنوی را به شعر اضافه کردند
۷. یکی از دلایل حضور شعر در زندگی مردم، استفاده آنان از شعر تعلیمی و حکمی بوده است
۸. منظومههای عاشقانه تحت تأثیر نظامی، جنبه عاطفی و حسی شعر فارسی را به اوج رسانده است
۹. دیگر هنرها مانند نقاشی، خط و موسیقی در ایران تحتالشعاع هنر شعر قرار گرفتهاند
۱۰. یکی از دلایل اقبال به شعر فارسی، ماهیت آهنگین و مترنم زبان فارسی است
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد