چقدر احتمال میدهید یک راننده تاکسی، از در ترافیک ماندن در تابستان لذت ببرد؟ به همان میزان، حداقل نیمی از نوجوانان هم از در کنار خانواده ماندن لذت میبرند! خانه حکم ماشین را دارد؛ ماشینی که شیشه جلویش ترک خورده، روکش صندلی کم و بیش پاره شده و در فقط از بیرون باز میشود. خانواده مسافرهای کلافه و عصبانیای هستند که سر صحبت را با تحلیلهای هواشناسی باز کردهاند.نوجوان خانواده اما رانندهای است که هم باید ماشینش را تحمل کند و هم صحبت مسافرانش را بشنود و گاهی هم پا به پای آنها، خودش هم تحلیلی کند.هیچکدام از آن مسافران اما بیشتر از چند دقیقه صحبت راننده را نمیشنوند؛ گویی همان اعضای خانواده که بالاخره هرکدام برمیگردند در اتاق یا پی کارهای خودشان. شاید بدون اینکه حرفش تمام شود، مسافر به مقصدش رسیده و پیاده شود.اگر بخواهیم در نظر بگیریم هر روز چند ده نفر و شاید بیشتر، سوار ماشینش میشوند، هرکس از چیزی صحبت میکند و نظر میدهد و حالا او نیاز دارد دیتاهای هرچند ناقص ذهنش را جایی بگوید، نگاهمان به این موضوع چطور میشود؟ اگر تمام حرفهایش از عصبانیت و خستگی ترافیک باشد چطور؟ شاید بعضیهایشان قبل از خواب، از گفتن بعضی تحلیلهایشان پیشمان هم بشوند! ما که مسافر تاکسی بودیم چقدر سعی کردهایم بابت عصبانیت رانندهها صبوری کنیم و صدایمان را روی صدایشان بالا نبریم؟دوست دارم یکبار لوله تفنگ از روی پیشانی آنهایی که بوده برداشته شود. مثلا یکبار هم خانوادهها از خودشان بپرسند اگر فرزندشان با آنها صحبت نمیکند، اگر دنیایش با آنها فرق میکند، اگر گاهی عصبی است، آنها برای حلش چه کردهاند؟ چقدر پای حرف فرزندشان نشستهاند؟
مریم یگانهفرد از رشت
هرگز دلیل اجبارهایشان را متوجه نمیشوم! همنشینی با بزرگسالانی که محور فکری و حتی محور صحبتهایشان با منِنوجوان متفاوت است چه باری را از دوش آنها برداشته یا چه سودی را برای من به همراه میآورد؟ آیا بههمزدنِدیگِغیبتی که برای غریبه و آشنا شعله میکشد در آیندهی من مؤثر است؟ آیا دانستن تراز و معدل من، یا حتی انتخابرشتهی دانشگاهیِمن، زندگیِآنها را دگرگون میکند؟! شاید هم حضورِمن در آن جمع، نشان از این دارد که من برای شنیدن نصحیتهایی که یک هفته راجب آنها فکر کردهاید را دارم! ترجیحم این است که کارهای انباشته شدهام را در تنهایی انجام دهم تا اینکه در جمع بزرگتران یا حتی همسالانی باشم که هر کدام برای خود دنیای متفاوتی دارند و میخواهند با زور و اجبار، آن را به دیگران تحمیل و آنها را بابت نگاهشان به زندگی سرزنش کنند.همنشینی با همسالانی که روزی همپای شیطنتهایم بودهاند را دوست دارم مشروط به اینکه احترام همه را نگه داریم، نه اینکه آنها را به خاطر طرز پوشش، یا برند نبودن لباس یا حتی نداشتن کاشت ناخن کوچک بشماریم. بحثهای تکراریِ رواج بین خانوادهها، از حوصله نوجوانی که با هزار دغدغه دست و پنجه نرم میکند و تلاشش بر ایناست که خودش را آرام نشان دهد، خارج است. شاید بحثهای جالبتری برای گفتوگو وجود داشته باشد که منِ نوجوان را هم راضی و به جمعهای خانوادگی دلگرم کند.شاید لازم است پدرها از بحثِهمیشگیِ مسائل سیاسی و اقتصادی که هیچوقت از صحبت دربارهی آن خسته نمیشوند، دست بکشند؛ یا حتی مادرها از بحثِهمیشهداغِ ازدواج کمی فاصله بگیرند. گاهی لازم است بزرگترها، چشمهای لبریز از اتهام و گلایه را بر روی نوجوان ها ببندند و دلیل این بیمیلیها را از دید نوجوانان بررسی کنند.
مریم کارخیران از اصفهان
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد