بعد از اینکه مرحله اول نقشه اش یعنی خوردن مادربزرگ عملی شد با پوشیدن لباس های او روی تخت خواب و زیر لحاف مادربزرگ در انتظار شنل قرمزی ماند. وقتی شنلقرمزی به خانهٔ مادربزرگ رسید،متوجه شد قیافهٔ مادربزرگش تغییرکرده،پرسید:«مادربزرگ چه صدای کلفتی داری!،چه چشمهای بزرگی داری!، چه گوشها و دستهای بزرگی داری! چه دندان های بزرگی داری؟! و گرگ پاسخ داد:«تا بهتر به تو خوشامد بگویم،بهتر ببینمت، بهتر صدایت را بشنوم، بهتر بغلت کنم، تا بهتر بخورمت و...» بعد ازتخت بیرون پرید و...
شنل قرمزی، (به فرانسوی: Le Petit Chaperon rouge) یک قصه فولکلوریک اروپایی است که تاکنون کارتون های متعددی از آن ساخته شده است. این قصه اول بار توسط «شارل پرو» نویسندهٔ فرانسوی در قرن هفدهم نوشته شد. در پایان قصه به روایت «پرو» گرگ، شنل قرمزی و مادربزرگش را میخورد تا درس عبرتی باشد برای کسانی که با سادهدلی به دیگران اعتماد می کنند. ولی درکارتون ژاپنی که دهه 80 میلادی از این داستان ساخته شده بود، پایان بندی اش به گونه ای دیگر بود چرا که در قرن نوزدهم برادران گریم(یاکوب و ویلهلم) قصه را بازنویسی کرده و پایان قصه را به این شکل تغییر دادند که با ورود هیزمشکن به صحنه و نجات دادن شنل قرمزی، مادربزرگ را از شکم گرگ خارج می کنند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد