برچسب ها - شنل قرمزی

خاطرات کاغذی
دختر کوچکی که با سبدی پر از نان خانگی و کیک میوه ای می خواست به دیدن مادر بزرگش برود. او که برای رفتن به خانه مادربزرگ باید از جنگل می گذشت در میانه راه با گرگ بدجنس مواجه شد،گرگ خیلی دلش می خواست شنل قرمزی را یک لقمه چپش کند اما از ترس هیزم شکن و سگش که در همان حوالی بودند جرات نکرد،پس خیلی دوستانه به دخترک نزدیک شد و بعد از چاق سلامتی متوجه شد که شنل قرمزی می خواهد به خانه مادربزرگش در وسط جنگل برود،پس تصمیم گرفت برای اینکه شانس خوردن مادربزرگ ونوه راازدست ندهد هرچه زودترخودش را به خانه مادربزرگ برساند.
کد خبر: ۱۴۳۷۹۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۶

نیازمندی ها