شب یلدای سال گذشته که خانوادههای ایرانی در خانه پدری جمع شده بودند تا جشن در کنار هم بودن بگیرند، در خانهای در غرب استان تهران، زنی همراه دخترش و مردی غریبه، نقشه قتل پدر خانواده را اجرا کردند؛ نقشه هولناک قتل پدر در بیابانهای حاشیهشهر که پروندهای جنایی را پیش روی پلیس قرار داد. کارآگاهان پلیس آگاهی با گزارش کشف جسد، در محل کشف، با جسد مردی روبهرو شدند که با ضربه چاقو به گردنش از پا در آمده بود. خیلی زود هویت مقتول به نام داوود شناسایی شد و پس از یک هفته مسیر تحقیقات، پای همسر و دختر مقتول را به جنایت باز کرد و آنها دستگیر شدند. آنها ابتدا منکر قتل بودند اما در ادامه مشخص شد با همدستی مردی به نام سامان، قتل را انجام دادهاند.
سامان وقتی راز جنایت را فاش شده دید به کشتن داوود اعتراف کرد و گفت: «من با پرایدم مسافرکشی میکنم. یک شب مینا، دختر مقتول را سوار کردم و او از من خواست شمارهام را بدهم تا اگر خواستند جایی بروند، آنها را برسانم. بعد با مادر مینا آشنا شدم که از بد رفتاریهای همسرش گلایه داشت. همین باعث شد نقشه قتل داوود را بکشیم. او شب حادثه به همسرش قرص داد تا بیحال شود. بعد من به خانهشان رفتم، داوود را سوار کردم و به منطقه خلوتی بردم. در آنجا ابتدا با یک شال خفهاش کردم و برای اطمینان از مرگش به گردنش چاقو زدم.»
با تکمیل تحقیقات برای سامان به اتهام مباشرت در قتل و برای همسر و دختر مقتول به اتهام معاونت در قتل کیفرخواست صادر شد و پرونده برای محاکمه به شعبه سیزدهم دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد. صبح دیروز متهمان در دادگاه کیفری یک استان تهران پای میزمحاکمه قرار گرفته و از خود دفاع کردند. در ابتدای این جلسه اولیای دم برای سامان حکم قصاص خواستند. آنها همچنین خواستار اشد مجازات برای مینا و مادرش سهیلا شدند.
یکی از وکلای اولیای دم در این جلسه گفت: « داوود با برنامه از پیش تعیین شده توسط سامان به قتل رسیده است. او مقتول را به محوطهای بیابانی برده و ابتدا او را خفه کرده و بعد با چاقو ضربه زده است. بر اساس محتویات پرونده، مادر و دختر در مسیر آرایشگاه با مجتبی آشنا شده و به او میگویند داوود رفتار خوبی با آنها ندارد و در این رفت و آمدها، او را مجاب میکنند که قتل را انجام دهد. سهیلا قرصی را در چای حل کرده و به شوهرش میدهد تا قدرت مقاومت و دفاع را از او بگیرد. دخترش هم هماهنگی را انجام میدهد. به مجتبی پیام میدهد و در را برای او باز میکند. بعد به داوود میگویند آژانس آمده تا تو را به بیمارستان ببرد و با این ترفند، پدر خانواده را سوار ماشین میکنند. بعد مجتبی با سهیلا تماس میگیرد که داوود را خفه کرده و سهیلا میخواهد که متهم اصلی برگردد و برای اطمینان به داوود چاقو بزند. متهمان در مدت یک سال فرصت کافی برای داستانسرایی پیدا کرده و در دفاع آخر سهیلا سعی میکند دخترش را بی تقصیر در ماجرا نشان دهد.»
در ادامه رئیس دادگاه با تفهیم اتهام به سامان از او خواست از خود دفاع کند که مرد جوان با رد اتهامش گفت: « یک شب در مسیر خانه متوجه دختری شدم که کنار خیابان ایستاده بود. او را سوار کردم و به خانه رساندم و کرایه گرفتم. وقتی به مقصد رسیدم، مینا مدعی شد زیاد دربست میگیرد و خواست شمارهام را به او بدهم تا اگر دربستی خواست، من دنبالش بروم. دو روز بعد زنگ زد و خواست مادربزرگش را به بیمارستان فارابی ببرم که گفتم ۳۰۰هزارتومان کرایه میشود که قبول کرد. یک ماه و نیم از این ماجرا گذشت و من چند بار مینا و مادرش را دربستی سوار کردم. یک شب سهیلا زنگ زد و خواست شوهرش را به بیمارستان ببرم. به خانهشان رفتم. دهان و بینی داوود خونین بود. او را سوار ماشین کردم که پس از طی مسافت کوتاهی ابتدا مینا به بهانه برداشتن دفترچه بیمه پیاده شد و چند دقیقه بعد سهیلا دنبال او رفت. چند دقیقهای گذشت و وقتی متوجه مرگ داوود شدم جسدش را در محلی خلوت رها کردم.
رئیس دادگاه: چرا با پلیس تماس نگرفتی؟
سامان: ترسیده بودم.
رئیس دادگاه: چرا بعد از این ماجرا دوباره با مادر و دختر در ارتباط بودی؟
سامان: از آنها پول طلب داشتم و میخواستم پولم را بگیرم.
رئیس دادگاه: در جریان تحقیقات چند بار به قتل اعتراف کردی. در این باره چه توضیحی داری؟
سامان: تمام اعترافاتم تحت فشار بازجویی بود و قبول ندارم.
وکیل سامان هم دردفاع از او گفت: «تمام اظهارات موکلم طبق واقعیت است. چرا پزشکی قانونی آلت قتاله را ذکر نکرده است؟ فقط گفته جسم برنده. حتی به موکلم پیشنهاد دادند که قتل را گردن بگیرد تا آنها آزاد شوند و برای او رضایت بگیرند.»
همسر مقتول دومین متهمی بود که در جایگاه ایستاد. او هم با رد اتهامش گفت: «سامان فقط دوبار من را به بیمارستان رساند. شب حادثه همسرم با پای خودش بیرون رفت و من قرصی به او ندادم. روز بعد هم خبر دادند به قتل رسیده است.»
دختر مقتول هم گفت: «سامان چند بار مرا تا آرایشگاه رساند و هیچ ارتباطی با هم نداشتیم. شب حادثه وقتی ازسرکار به خانه برگشتم، پدرم درحال بیرون رفتن ازخانه بود. حرفهای قبلیام تحت فشار بازجویی بود و قبول ندارم.» پس از آخرین دفاع متهمان و وکلای آنها، قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند.