این دانشآموخته علوم سیاسی و دبیر بازنشسته آموزش و پرورش در گفتوگویی که میخوانید از چگونگی ورودش به عرصه بازیگری میگوید و به مرور خاطراتش از سالها فعالیت در این حوزه و بهویژه نقشآفرینی درسریالهای تلویزیونی میپردازد. وقاری تاکید میکند تلویزیون ویترین کاری او بهعنوان یک بازیگربوده و همیشه قاب جادو و برنامههایش را دنبال میکند.
در سالهای اخیر نسبت به گذشته کمکار شدهاید. پیشنهاد خوب دربازیگری نداشتید یا خودتان ترجیح میدادید زیاد کار نکنید؟
من از سال۹۶ و بعد از سریال «دیوار به دیوار۲» کلا بیکار بودم. علتش را خودم هم نمیدانم. شاید به علت مصاحبههایی بوده که داشتم و به بعضیها برخورده است. برخی از تهیهکنندگان هم در این مدت تماس میگرفتند اما به جای پیشنهاد بازیگری، بیشتر به دنبال سرمایهگذار بودند. پس از سالها، مشغول بازی در سریال غریبه به کارگردانی سروش محمدزاده هستم.
برخی از بازیگران علاقه دارند آثار خود را در تلویزیون دنبال کنند و بعضی هم میگویند از دیدن بازی خود چندان خوششان نمیآید. شما معمولا برای تماشای تلویزیون چقدر وقت میگذارید؟
تلویزیون میبینم. متاسفانه این روزها بعضیها ژست میگیرند و پز میدهند که ما تلویزیون نمیبینیم. خب از اینها باید پرسید اگر تلویزیون نمیبینید، پس من و امثال مرا از کجا میشناسید؟! تلویزیون همیشه ویترین ما بوده و باعث شده کار کنیم. خودم هر وقت خانه باشم، تلویزیون میبینم. قبلا طنزهای شبانه را تماشا میکردم. برنامههایی مثل طبیب را هم دنبال میکنم. شبکه آیفیلم را هم به خاطر نوستالژیک بودنش و یادآوری خاطرات گذشته زیاد میبینم. شبکه نمایش را هم تماشا میکنم.
شما در سریالهای خاطرهانگیز زیادی مانند دزدان مادربزرگ، هزاران چشم، روزهای زندگی، گالشهای مادربزرگ و... حضور داشتهاید که برای بسیاری خاطرهانگیز است. خودتان کدام سریال را بیشتر میپسندید و مشتاق هستید که دوباره بازپخشش را ببینید؟
تمام این سریالهایی که نام بردید، برایم خاطرهانگیز است. البته گاهی فراموش میکنم که مثلا در فلان سریال هم بازی کردهام. بعضی از سریالها است که شاید نتیجه نهایی در حد انتظار نبوده باشد اما با گروه و عوامل حرفهای و بااخلاقی کار کردهای که باعث شده از آنها خاطرات خیلی خوبی داشته باشی. نمونهاش کارهای آقای سعید سلطانی و سریال رسم عاشقی. سریال روزگار جوانی را هم خیلی دوست دارم. کار با آقای اصغر توسلی در این سریال خیلی خوب و آرامشبخش بود. اصلا استرس کار را نداشتیم. هیچ تنشی وجود نداشت. این وضعیت آرام و بدون استرس در کار آقای محمدزاده که این روزها در حال ضبطش هستیم هم وجود دارد. قبلا با آقای محمدزاده سریال دیوار به دیوار ۲ را کار کردهام. در آن سریال دستیار کارگردان بودند. آرام بودن فضا و حرفهای بودن عوامل برایم خیلی اهمیت دارد. کارگردان نقش بزرگتر را در یک کار دارد که میتواند آرامش را به همه منتقل کند. حضور در بعضی از کارها شبیه عذاب و شکنجه است و باعث ناراحتی و استرس میشود.
یکی از شیرینترین وجوه بازیگری، شناخته شدن میام مردم و محبوبیت به خاطر نقشهاست. گفتید که سالها از عرصه بازیگری دور بودهاید. آیا مردم هنوز در کوچه و خیابان شما را با نقشهایتان بهیاد میآورند؟
موضوعی را که برای خودم جالب بود در زمان بازپخش سریال روزگار جوانی مشاهده کردم. این سریال مربوط به سالها قبل میشود و بازیگران آن مثل آقای امین حیایی در آن زمان خیلی جوان بودند. همین اواخر، یک روز که در خیابان راه میرفتم، شنیدم میگفتند فلانی مامان افشین است. هر چقدر فکر کردم متوجه نشدم که چرا مرا مامان افشین صدا میزنند. بعد یادم افتاد که در سریال روزگار جوانی مادر افشین بودم که نقشش را آقای حیایی بازی میکرد. گویا سریال پس از سالها دوباره پخش شده بود و مردم مجددا افشین و مادرش را دیده بودند. من در یک دوره خیلی پرکار بودم و معمولا هر وقت سریالی پخش میشد تا مدتها مردم در کوچه و خیابان درباره نقش و کاراکترم صحبت میکردند.
از بازیگران باسابقه تلویزیون هستید. چرا با وجود این که سالها از ساخت سریالهای قدیمی میگذرد اما همچنان حتی برای نسل جدید بینندگان تلویزیون هم جذاب هستند؟
فکر میکنم در سریالهای قدیمی بیشتر شاهد زندگی بودیم. آن زمان با اینکه همهچیز ساده بود و امکانات امروز را هم نداشتیم اما زندگی به شکل ملموستری در سریالها به تصویر کشیده میشد. به نظرم سریالهای امروزی باید بیشتر به واقعیت زندگی نزدیک باشد و زندگی عادی مردم را در سریالها ببینیم.
شما در دانشگاه علوم سیاسی خواندهاید، چه شد که وارد کار بازیگری شدید؟
من قبل از اینکه مدرک دانشگاهیام را بگیرم، استخدام آموزش و پرورش شدم. به نوعی احساس مسئولیت میکردم و دوست داشتم روی پای خودم بایستم. از خانواده متوسطی بودم. وقتی لیسانس گرفتم، کارمند آموزش و پرورش بودم. از سوی دیگر، بازیگری را از کودکی دوست داشتم و در دوران دبیرستان تئاتر کار میکردم. در زمان دانشجویی هم فعالیت داشتم. پس از انقلاب و از سال۶۱ به شکل حرفهای وارد حوزه بازیگری شدم و کارم را آغاز کردم.
شما و همسر مرحومتان محسن قاضیمرادی علاوهبر بازیگری به عنوان معلم هم مشغول به کار بودید. این موضوع در مسیر بازیگریتان یک فرصت بود یا چالش؟
من با سمت دبیری آموزش و پرورش بازنشسته شدم. احساس میکنم همین حقوق کم بازنشستگی برایم یک پشتوانه است. همکارانم را میبینم که زندگیشان با بازیگری بهسختی میگذرد. البته خود من هم آن زمان سختی زیاد کشیدم و واقعا دشوار بود که هم سر کار باشم و هم سر فیلمبرداری بروم. شاید هفتهها کمخوابی داشتم اما الان میگویم خدا را شکر که همین حقوق اندک را هم دارم. همیشه هم به بازیگران جوان توصیه میکردم که سعی کنند در کنار بازیگری درآمد دیگری هم داشته باشند که خوشبختانه بسیاری از آنها همین کار را هم کردند.
در گذشته نقشهای خوبی برای بازیگران زن میانسال نوشته میشد؛ نمونه بارزش سریال مدرسه مادربزرگها اما در سالهای اخیر کمتر شاهد نقشهای خوب برای این طیف از بازیگران بودهایم. چرا این اتفاق نمیافتد؟
اتفاقا مدرسه مادربزرگها یکی از سریالهایی است که خیلی دوستش دارم. یک کار خاص بود. تقریبا تمامی نقشهای سریال، زنان میانسال و سن و سالدار بودند. نتیجه کار هم خیلیخوب از آب درآمد. متاسفانه این روزها برای زنان همسن و سال من نقش خوب خیلی کم نوشته میشود، بهویژه در سینما و فیلمها که نقش افراد سنوسالدار کمرنگ یا به طور کل حذف شده است.
شما و زندهیاد قاضیمرادی از آن زوجهای عاشق بودید که بسیاری به دیدنتان کنار یکدیگر عادت داشتند. دو سالی از فوت همسرتان که همکارتان هم بود، میگذرد. سالهای بعد از فوت آن مرحوم چگونه میگذرد؟
خیلی تلخ! علاوه بر همسرم در این دو سال اخیر پدر، مادر و برادرم را نیز از دست دادم و بر تلخی فقدان محسن اضافه شده است. یک تنهایی عجیب وغریبی در ذهنم بهوجود آمده است. هنوز نتوانستهام خودم را پیدا کنم. هنوز هم به جای خانه، میگویم خانهمان. هنوز نتوانستهام با واقعیت کنار بیایم. همه از همسر مرحومم به نیکی یاد میکنند و خاطرات خوبی از او دارند. این موضوع باعث خوشحالیام میشود.
خاطرات زیادی از کار دارم. معمولا خاطرات تلخ هم پس از گذشت سالها تبدیل به موضوعات شیرین و خندهدار میشوند. کار بازیگری همیشه با مخاطراتی همراه است. مثلا یکبار سمت مهاباد و سردشت فیلمبرداری داشتیم و در سکانسی من درماشین بودم اما کوزهای که همراه داشتم بر اثر تصادف میشکست و عقربهای درونش در اتومبیل پخش میشدند. یعنی من میماندم، آن هم به شکل بیهوش و یک ماشین پرازعقرب. این صحنه خیلی ترسناک بود. کارگردان گفت از جایت تکان نخور تا بچهها عقربها را روی مانتوات بگذارند. البته نیش عقربها را از قبل کشیده بودند اما بازهم خیلی ترسناک بود. این ازجمله خاطراتی است که تا آخر عمر فراموش نمیکنم. وقتی کات دادند، چشمهایم را باز کردم و دیدم روی مانتوام پر از عقرب است.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد