اتحادیه اروپا که خود را مهد آزادی و تمدن معرفی میکند، زیر صورت بزک شده صنعتیاش مشغول ادامه سلطه و دیکتاتوری است. درون مرزهای این اتحادیه هیچ کشوری حق ندارد با سبک زندگی همجنسگراها و سایر گروههای منحرف جنسی مخالفت کند، چراکه هرگونه مخالفت سبب محرومیت کشورها از کمکهای مالی اتحادیه میشود. قارهای که حتی به خودش رحم نمیکند سیاستی مشابه را در مورد سایر کشورها نیز در پیش گرفته و آن را به همه جهان، فرهنگها و ادیان گسترش داده به طوری که حتی اگر کشورهای مسلمان حقوق گروههای منحرف جنسی را به رسمیت نشناسند و از فعالیت آزادانه آنها جلوگیری کنند، توسط برخی نهادهای بینالمللی تحت فشار قرار میگیرند. این حمایت گسترده از انحرافات اخلاقی چه معنایی میدهد؟ آیا در پس این پرده نقشهای دقیق و طراحی شده وجود دارد و آیا این همان جنگ جهانی علیه نهاد خانواده است که کشورهایی مانند ما از مدتها قبل نسبت به آن هشدار دادهاند؟
مبانی جنگ علیه خانواده
سلطهگران جنگ به راه میاندازند، سرزمینهای مختلف را اشغال میکنند، بیگناهان را از دم تیغ میگذرانند و ملتها را به استعمار و استثمار میکشند. این عادت دیرینه نظام سلطه است. جنگ علیه اسلام نیز از ترفندهای این نظام است تا ملتهای مسلمان جهان هیچگاه کمر راست نکنند و قدرتمند نشوند. به همین علت است که قرآن سوزانده میشود، به مساجد حمله میشود و زنان و دختران محجبه مورد هجمههای سنگین قرار میگیرند. اینها البته فقط یک روی سکه سلطهگری و فقط برشهایی از جنگ علیه اسلام است. جنگ اساسی که دنیای غرب به راه انداخته، نبرد علیه نهاد خانواده است؛ جنگی بدون مرز که هدفش به زانو در آوردن همه جوامع فارغ از محدوده جغرافیایی آنهاست. اما چرا جنگ علیه خانواده و چرا توطئهچینی علیه اصیلترین، دیرپاترین، بنیادیترین و فطریترین نهاد بشری؟ پاسخ این سؤال را باید در ویژگیها و کارکردهای نهاد خانواده جست. خانواده خاستگاه اصلی ارزشهای فطری بشری و اخلاقیترین نهاد انسانی است. خانواده، ریشهدارترین و صمیمیترین کانون عواطف بشری و اولین و اصیلترین کانون تعلیم و تربیت نیز هست. بنابراین اگر این نهاد با این ویژگیهای منحصر به فرد وجود نداشته باشد و جایش را به روایتهای ساختگی از زوجیت و جنسیت بدهد، کمکم از اصالت، هویت و معنویت خالی میشود و درست در همین زمان است که جوامع عاری از اخلاق و معنویت، سپر میاندازند و به بستری مناسب برای بهرهکشی از انسانها تبدیل میشوند.
لزوم مقابله با یک جنگ ترکیبی
نبرد جهانی علیه نهاد خانواده این روزها چنان فراگیر و جدی شده که همه ملتها و پیروان ادیان و مذاهب مختلف مورد خطاب آن هستند. این نبردی کاملا نرم است که شاید ملتها از آن حس جنگ را دریافت نکنند. این نبرد، ترکیبی نیز هست، چراکه مطابق میل و ذائقه هر ملتی از ابزارهای مختلف برای تقبیح ارزشهای اخلاقی مبتنی برنهاد خانواده استفاده میشود. درجنگ جهانی علیه نهاد خانواده، مهره کلیدی که روی آن دست گذاشته شده نیز زنان هستند، زیرا سردمداران این جنگ بهخوبی میدانند که زنان در کانون خانواده نقش محوری دارند و اگر بر افکار و باورهای آنها چنگ انداخته شود، مقدمهای خواهد بود بر این که خانواده به بازی گرفته شود. پس اگر قرار باشد خانواده از بین برود چه بهتر که ارزشهای فطری زنان مورد حمله قرار گیرد و سنگر خانواده بدون درگیری و خونریزی به تسخیر سبکهای منحرف زندگی درآید. این موضوع نقش جوامع را در حفاظت از حریم خانواده و ازدواج یادآور میشود؛ خانوادهای که از وصلت یک زن و یک مرد شکل میگیرد و نباید مقهور روایتهای ساختگی از زوجیت و جنسیت شود. این روایتهای جعلی درتلاشند تا مفاهیم متعالی مانند مادر، پدر و خانواده طبیعی را حذف کنند و بهجای آن مفاهیم نازلی را بنشانند که مصداق جنایت علیه بشریت و موجب انقطاع نسل بشرند. این روایتها، از هم پاشیدگی جوامع مخصوصا جوامع اسلامی را هدف گرفتهاند که ما نیز بهعنوان تکهای از این پازل وظیفه داریم هم ایستادگی و هم آگاهی بخشیکنیم. غرب مدتهاست که به تلاش برای نفوذ در فرهنگ اصیل ایرانی ـــ اسلامی ادامه داده و برخی دستاوردها را نیز در سایه برخی غفلتها کسب کرده اما حالا نوبت ماست تا با این نفوذ مقابله کنیم و از کانون گرم، صمیمی و مستحکم خانواده که یکی از مهمترین داشتهها و گنجینههای ملی ماست، حفاظت کنیم. البته پیروزی در این نبرد بهتنهایی ممکن نیست، زیرا سرنوشت بشر امروز در هر نقطه از جهان به سرنوشت دیگران پیوند خورده، بنابراین اگر قرار باشد از نهاد خانواده علیه این جنگ جهانی حفاظت شود، باید منظومهای جهانی شکل بگیرد که هدفش صیانت از ارزشهای فطری بشر است.