دهقان متولد ۱۳۳۹ در نظرآباد تهران است. دوران نوجوانی را بهصورت حرفهای ورزش کرده و از سال ۱۳۵۴ وارد عرصه بازیگری شده است. حضور او در سینما پیوندی ناگسستنی با انقلاب دارد. او سینما را در حوزه هنری و زیر پرچم طلیعهداران هنر متعهد با فیلم «توجیه» آغاز کرد و در چهار دهه گذشته هیچگاه از آرمانهایش دست نکشید. او در طول این سالها در ۶۷فیلم سینمایی، ۳۶سریال و پنج فیلم کوتاه بازی کرده است که رکورد بسیار خوبی برای یک بازیگر به حساب میآید. بااینحال آنچه بیش از همه او را سرآمد میکند رکورد ویژهای است که در فیلمهای دفاعمقدس دارد. او با حضور در ۲۴ فیلم سینمای دفاعمقدس بیشترین سابقه را در این ژانر دارد. دهقان در دوازدهمین دوره جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد را برای فیلم «حماسهمجنون» بهدستآورد. با او، افکار و دیدگاههایش بیشتر آشنا میشویم.
میخواهم شما را به حدود نیم قرن قبل و به مرکز رفاه ببرم. سال ۵۴ چطور ورق زندگی شما برگشت؟
من تا سال ۵۴ بهصورت حرفهای ورزش میکردم. ابتدا در کنار کشتیگیرانی مثل محمد بنا، غلامرضا حسنپور، خسرو بهلولی، حسین حسینی، حسن طاووسی و ... که از همباشگاهیهای من بودند کشتیفرنگی کار میکردم. حتی تا قهرمانی کشور هم پیش رفتم، بعد از آن به سمت ورزش رزمیران رفتم و بهصورت جدی ورزش میکردم. آن زمان ۱۵ ــ ۱۴ ساله بودم. یک روز سعید کشنفلاح که در آن دوره دانشجوی دانشکده هنرهای زیبا بود و در محله ما در مهرآباد زندگی میکرد به من گفت: دوست داری بازیگر شوی؟ سؤال وسوسهانگیزی بود. بههرحال عموما خیلیها دوست دارند بازیگر شوند. گفتم خیلی دوست دارم اما مگر امکانش هست؟ گفت: اگر دوست داشته باشی یادت میدهم. با خوشحالی قبول کردم. بعد از چند مدت فهمیدم دوستان دیگرم هم با پیشنهاد سعید موافقت کردند. از همان زمان ما به مرکز رفاه خانواده که پشت راهآهن بود و در آنجا یکسری کارهای هنری مثل نقاشی، تئاتر، موسیقی و... در کنار فعالیتهای خودش انجام میداد رفتیم و شروع به آموزش نمایش کردیم. مجید مجیدی، وحید کشنفلاح، رضا چراغی، اصغر محبی، اکبر منصورفلاح و... از کسانی بودند که در این گروه کار نمایش را شروع کردند. در آن زمان نمایشهای زیادی روی صحنه بردیم، مثل روز سوم، پردهآخر، میثمتمار و آسیدکاظم، ایستگاه، سعید سلطانپور و... و جالب آنکه نهتنها بابت رویصحنهرفتن پول دریافت نمیکردیم بلکه شهریه کلاس هم میدادیم و برای رویصحنهبردن نمایش هم هزینه میکردیم. خود من پولهای هفتگیام را جمع میکردم تا برای دکور و تبلیغات و... هزینه کنم. واقعا با این کلاسها عشق میکردیم و آقاسعید هم انرژی خوبی به ما میداد. خدا رحمتش کند.
حوزه هنری قدم اول برای دیدهشدن شما بود. از آغازین روزهای انقلاب بگویید و نهادی به نام حوزه هنری که جرقهای ویژه در انقلابی بود که هدف اصلیاش ارتقای فرهنگی است. چه شد به حوزه هنری گرایش پیدا کردید؟
اوایل سال ۵۸ بود. یک روز آقاسعید به بچههای گروه گفتند یک جایی به نام حوزه اندیشه و هنر اسلامی راهاندازی شده و من آنجا کار تئاتر میکنم. در آنجا کلاسهای بازیگری حرفهای دوساله گذاشتهاند. شما هم بروید ثبتنام کنید. ما هم به حوزه هنری رفتیم و کلاسهای بازیگری را نزد اساتیدی مثل تاجبخش فناییان، محمدرضا هنرمند، مرحوم فرجا... سلحشور، جابر عناصری و... شروع کردیم. در کنار تحصیل یکسری نمایش هم اتود زدیم و به مرور با نمایش «بند» اثر آقای فناییان وارد عرصه نمایش حرفهای شدیم. حصار در حصار، بهشت من اینجا، بهلول، صابرین، تیر غیب و ... ازجمله نمایشهایی بودند که در آن سالها در سالن اصلی تئاترشهر و حوزه هنری روی صحنه بردیم. بعد از آن شروع بهعنوان بازیگر در فیلمهای کوتاه بچههای سینمای جوان که آنها هم دورههای فیلمسازی میدیدند بازی کردم تا در نهایت به اولین فیلم سینماییام توجیه، اثر منوچهر حقانیپرست در سال ۱۳۶۰ رسیدم و دریچه جدیدی در بازیگری برایم رقم خورد.
شما جزو اولین شاگردان مکتب انقلابی حوزه هنری بودید. نهادی که با هدف انتشار یک تفکر یا حتی بهتر بگویم یک انقلاب هنری بهنام هنر متعهد شروع به کار کرد. از این تفکر بگویید. مبدعان آن در تفکر هنر متعهد به دنبال چه بودند؟
حوزه هنری یک مکان اسلامی بود و در آن یکسری بچهمسلمان قرار بود کارهای هنری، ارزشی و دینی انجام دهند و همه هدفمان این بود. اعتقاد هنرمندان حوزه این بود که باید یکسری آثار ماندگار و جریانساز را جایگزین آثار بیارزش قبلی کنیم. در این نهاد قرار نبود فقط کار کنیم بلکه هدف این بود یکسری دگرگونی در هنر ایجاد شود تا از طریق آن بتوان انسان را به تعالی رساند و صفات و ارزشهای انسانی را تقویت کرد. در حقیقت هنر متعهد در تلاش بود تا شور را همراه با شعور به مخاطب منتقل کند. در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هنرمندان انقلابی با ارائه هنر متعالی، بارزترین و زیباترین عرصه هنر متعهدانه را به نمایش گذاشتند و تمام تمرکز ما در این حیطه بود. برای آن آموزش دیده بودیم. با همین تفکر نیز در این سالها کار کردم. اعتقادم بر این بوده و هست که باید در مسیر تداوم انقلاب گام بردارم و خدا را شکر عموم آثاری که کار کردم با این تفکر همخوانی دارد.
در اوایل انقلاب که کشور با دو بحران داخلی و خارجی یعنی گروهکها و جنگ روبهرو بود سینما خیلی خوب راهبری میکرد و نقش تاثیرگذاری در معرفی واقعیتهای روز جامعه داشت. چرا به مرور روند سینما تغییر کرد و سینمای متعهد نتوانست جایگاهش را حفظ کند؟
در آغازین سالهای انقلاب، گروههای مختلف حضور داشتند و هر گروه در تلاش بود تا بهنوعی افکار و عقاید خود را معرفی و مردم را به سمت خود بکشاند. بعضی گروهها مثل منافقین با جنگ خیابانی و ترور، برخی هم مثل ما با هنرمان، افکارمان را انتقال دادیم. در حقیقت پاسخ منافقین را با کارهای فرهنگی دادیم. موفق هم بودیم و تاثیراتش را هم دیدیم. با همین کارهای فرهنگی، مردم خیانتها و خشونتهای منافقین را دیدند. با همین کارهای فرهنگی آنها جای پایشان را در میان مردم سست دیدند و از کشور فرار کردند. با همین کارهای فرهنگی بود که گرایش به سمت آنها در این ۴۰ سال در حد صفر است. در تصاویری که از این سازمان منتشر میشود بهخوبی میتوانید ببینید که همه اعضای آن ۶۰ سال به بالا هستند؛ یعنی همانهایی که اوایل انقلاب به سمت این گروهک گرایش پیدا کردند. اینها ماحصل کارهای فرهنگی دهه ۶۰ است.
اما این سینمایی که با عنوان متعهد از آن یاد میکنید و از موفقیتهایش در دهه ۶۰ سخن میگویید، امروز آنگونه که باید موفق نیست؛ بهعبارتی هنرمندان آن نتوانستند جایگاهشان را حفظ کنند. چرا سینمای متعهد در مسیر خود، موفق نبود؟
اینها دیگر از محبت مسئولان کشور است. من با چه عشق و علاقه و چه تفکری وارد این سینما شدم و الان چه تفکری را پشت این ماجرا میبینم. من اصلا فکر نمیکردم روزی سینمای ما به این سمت برود که یکسری فیلمهای سطحی، نازل و بیمحتوا، پرفروش شود اما یکسری کارهای ما که هدفهای انقلاب را دنبال میکرد بیاهمیت میشود. وقتی افراد متعهد حذف میشوند و دلسوزان انقلاب در گوشه عزلت رها میشوند، نتیجهاش این میشود که با کوچکترین اتفاقات، برخی اهالی سینما با سینما قهر میکنند، جشنواره را تحریم میکنند، فیلم کار نمیکنند و کار کمرنگ میشود. ما یک زمانی که درگیر جنگ بودیم بیشتر کارهای هنری و فرهنگی ما به آن سمت معطوف شده بود. جنگ که تمام شد، سینمای جنگ ما هم تعطیل شد. انگار ما فقط فیلمهای جنگی را زمانی که در حال جنگ هستیم باید بسازیم که اشتباه محض است. در تمام دنیا سینمای جنگ به یاد مجاهدان و سربازان ساخته میشود. بعد از ۱۰۰ سال نجات سرباز رایان را میسازند اما ما به آن بها ندادیم، ارزشی برای جنگ خودمان قائل نشدیم. مگر بچههای جنگ قصه کم دارند؟ در سینه هرکدام از رزمندگان ۱۰۰ خاطره و فیلم است، بنشینند و با آنها صحبت کنند. آنقدر خاطرات طنز و شیرین و عشقی دارند. بپرسیم چه شد اصلا به جبهه رفتند، اینها عاشق نبودند، کسی را دوست نداشتند؟ اینطرف مرز یکی منتظرشان نبود. بود اما بهعلت وظیفهشان و احساس مسئولیتشان رفتند. ولی عشق خودشان را داشتند. تمام پزشکان زبردست ما در زمان جنگ، پنجه طلا و قهار شدند. یک زمانی، یک جراحی قلب میخواستیم انجام دهیم دست و پای ما میلرزید اما الان جراحی قلب و مغز مثل آب خوردن شده است. این جنگ اتفاقات خیلی زیادی برای ما داشت و آیا درست است به همین راحتی فراموش کنیم و آنها را کنار بگذاریم. این ماحصل تفکر سیاستگذاران سینمایی و تلویزیونی ماست. چرا تلویزیون باید منتظر باشد پنج سال دیگر سلمان فارسی تمام شود، بعد فیلم بسازیم؛ چون بودجه نداریم؟ چرا بودجه نیست؟ مگر نه اینکه کار فرهنگی ارزشش از مسائل دیگر بهمراتب بیشتر است. مگر انقلاب ما در مسیر فرهنگی نبود، پس چرا بها نمیدهیم. مردم چقدر باید مردان آنجلس، مختارنامه و یوسف پیامبر را ببینند. چرا برخی از فیلمهای نمایش خانگی را تلویزیون پخش نمیکند؟ مثلا راز بقا چه اشکال محتوایی، اخلاقی یا امنیتی داشت؟ چرا از تلویزیون پخش نشد؟ نتیجه این کمکاری این میشود که جعفر دهقان دو سال در تلویزیون کار نکرده است. تلویزیون مال من است چون برای آن زحمت کشیدم. ۴۰ سال عمرم را گذاشتم و همیشه اولویتهایم تلویزیون بوده است. همیشه هم در مقابل مواضعم دفاع کردم. چرا هیچکس از ما حمایت نمیکند. منظور فقط خودم نیستم، جعفر دهقانهایی که این همه تلاش کردند و حالا گوشه خانه نشستهاند.به نظر من امروز یک ولنگاری در سینمای ما به وجود آمده است، کارهای سبک و بیارزش مثل قارچ رشد میکنند؛ کارهایی که هیچ جذابیتی برای تماشاگر ندارند. ولنگاری یعنی هر کسی هر چیزی میخواهد صرفا برای فروش بالاتر میسازد. خندهدارتر اینکه خود را رکوردار تاریخ سینما هم معرفی میکنند و کسی نیست بپرسد با چند تماشاگر و با بلیت چقدر رکوردار شدید؟ بروید بررسی کنید فیلمهای سینمایی آن دوره با بلیت هشت تومان تماشاگر بیشتری داشت یا فیلمهای الان؟ آنهم با پخش در۲۰ سینمای تهران و شش ماه بعد در شهرستانها! امروز یک فیلم در بیش از ۵۰۰ سینما به طور همزمان اکران میشود. از طرفی فروش بالا که معیار و ملاک خوب بودن فیلم نیست.
همانطور که عنوان کردید حذف آنها به هر دلیلی باعث رشد کسانی شد که سینما را به سمت فیلمهای سطحی و بیمحتوا کشاندند. به نظرتان چرا هنرمندان متعهد دیگر کار نمیکنند؟ آیا این هنرمندان، خود مقصر رشد این گروه نبودند؟
اولا باید بپذیریم که اگر سینمای ایران همان مسیر را ادامه میداد و نقاط ضعف را رفع میکرد و حرکت رو به جلو داشت و مطمئنا سینمای ما پیشرفت میکرد؛ اما چند علت مانع ادامه این روند شد. اول از همه نبودن یک نقشه راه درست و اصولی است. الان هر مسئولی یک نوع سیاستگذاری دارد، خب نتیجه آن همین میشود. وقتی تفکر از بین رفت، وقتی این سیاست که کارها باید ارزشی و تاثیرگذار باشند، باید جوانهای ما را به سمت آگاهی، دانستن و دانش بیشتر سوق دهند، از بین رفت، بچهها به مرور کنار رفتند یا کنار گذاشته شدند. وقتی جریان جدید سینما شروع شد، برخی بچهها دیگر کار نکردند و گفتند دیگر این سینما جای ما نیست. قشر دیگر از بچهها با ورود افراد جدید حذف شدند. آنها دیگر سراغشان نمیآیند و میگویند اینها سینمای دفاعمقدس بازی کردند، بچه حزب اللهیاند، اینها به درد این فیلمها نمیخورند. راست میگویند من به درد فیلم عشقی نمیخورم. من که موی و ریشم را به خاطر یکسری ارزشها و تعهدات سفید کردم، هیچ وقت در فیلمهای بیمحتوا بازی نمیکنم. چون نمیتوانم تمام آنچه برای خود ساختم را از بین ببرم، پس کار نمیکنم. من اعتقاد دارم روزیرسان خداست. خدا را شکر تا الان طوری زندگی کردم که محتاج کسی نشدهام. من یک تفکر در هنر بازیگری دارم و همان را پیگیری میکنم.
احساس نمیکنید رویهای نمیخواهد فیلمهای مهم تاریخ انقلاب در بین مردم جای پا باز کنند به همین دلیل کار را هم برای هنرمندان متعهد و هم فیلمهایی که در این عرصه تولید میشوند، سخت میکنند؟
بیشک یک خط و خطوطی پشت این اقدامات هست. آنها تلاش دارند این بچهها و حتی فیلمها را کنار بگذارند. مطمئنا به این نتیجه رسیدهاند که وقتی چند سال آنها را کنار بگذارند، خود به خود خودشان میروند. اما برای من این خبرها نیست، من اگر یک دانشجو برای فیلم کوتاه پایاننامهاش بازیگر بخواهد، میروم تا بگویم هنوز هستم و کار میکنم. این چیزها من را کنار نمیزند، من به سینما آمدم تا یکسری کارهای ارزشی انجام دهم و هرجا احساس کنم به من نیاز است پا پس نمیکشم. مسئولان ما باید حواسشان جمع باشد. آنها باید بچههای انقلابی را حمایت کنند. امروز برخی افراد وارد سینما میشوند که هیچ علمی از این هنر ندارند. امروز بعضیها با پارتیبازی و پول، بازیگر میشوند. اما آیا سینمای ما با پارتی درست میشود؟! مسئولان بدانند سینما را کسانی درست میکنند که هنوز به ارزشهای خود پایبند هستند، اگر به این بچهها نگاه کردید، موفق هستید.
اما فقط بازیگران نیستند که حذف شدهاند، فیلمهای انقلابی هم با این چالش روبهرویند؛ مثلا همین چند فیلمی را که در سالهای اخیر ساخته شد نگاه کنید: مصلحت، لباس شخصی، دیدن این فیلم جرم است و... توقیف میشوند و به سختی اجازه اکران میگیرند؟
همانطور که گفتم تفکری نمیخواهد این فیلمها به میان مردم بیایند و هر کاری را میکنند تا این گونه سینمایی را کمرنگ کنند، لذا ما خیلی باید حواسمان جمع باشد. من سینما را مال خودم نمیدانم، من روزی آمدهام و روزی هم میروم؛ اما به مسئولان توصیه میکنم برای آنکه ارزشها بمانند، باید سینمای ارزشی و هنرمندان آن را حفظ کرد. بچههای قدیمی را فراموش نکنید. به خدا اینها کسانی بودند که برای حفظ این سینما استخوان خرد کردهاند. اگر برای همین فیلمهای ارزشی هم کاری نکنید، ساخته نمیشوند. یک مقدار حواسمان را جمع کنیم. به کسانی هم که در تلاش هستند به سینمای متعهد خدشه وارد کنند، میگویم تلاشتان به هیچ نتیجهای نخواهدرسید. اگر میخواست اتفاقی بیفتد در این چهل و اندی سال میافتاد. یکی آن بالاست که حواسش جمع است. این مملکت را امام زمان(عج) نگه داشته، زور نزنیم. بیاییم با مردم و انقلاب همراه شویم. یک مقدار دلمان برای انقلاب و این چیز باارزش بسوزد. این را حفظ کنیم. تمام دنیا میخواهد ما را زمین بزند اما شر دشمن به سمت خودش برمیگردد.
از توجیه تا غریب ۴۲ سال طول کشید و شما در این مدت در فیلمهای انقلابی زیادی چه مذهبی، چه ملی و چه دفاعمقدس حضور داشتید. حتی با ۲۴ فیلم رکورددار فیلم دفاعمقدس شدید. مسیر سینما را در این سالها چطور دیدید؟
نمیخواهم زیاد منفیبافی کنم به هرحال در این سالها آدمهای دلسوز زیادی بودند اما شاید زورشان نرسیده است. به گذشته نگاه کنیم ببینیم سینمای دهه ۶۰ و ۷۰ ما چطور بود و الان چطور است؟ یکسری معیارها را وقتی روی کاغذ بیاوریم خیلی چیزها را متوجه میشویم. بعد از آن به این سؤال پاسخ دهیم که ما به دنبال چه نوع سینمایی هستیم، سینمای مفرح یا ارزشی؟ تکلیفمان را روشن کنیم. اگر قرار است کار کنیم پس چرا کسی نیست کار کند؟ چرا سرمایهگذاری نمیشود؟ چرا اینهمه کار ساخته میشود اما هیچکدام در مسیر هنر انقلاب نیست؟ چه کسی نمیگذارد ما کار کنیم؟ اینها را بررسی کنیم. وقت آن است بپذیریم که ما کمکاری کردیم، چون اگر ما کار میکردیم چهارتا کار درباره اسطورهها میساختیم، درباره بزرگان میساختیم، درباره انقلاب و ارزشهایمان میساختیم، شک نکنید الان وضعیت ما این نبود. بپذیریم ما خوراک فرهنگی به این نسل ندادیم که الان از آنها توقع داشته باشیم. شما فیلم غریب را ببینید چقدر در جامعه تاثیر گذاشت. چرا از این کارها نمیسازیم؟ چرا در تلویزیون این فیلمها ساخته نمیشود؟ کارهای ارزشی ما واقعا کجایند؟ آیا صرفا بهدلیل نداشتن بودجه باید تن به هر کاری بدهیم؟ آیا فقط نداشتن سرمایه و بودجه دلیل کار نکردن میشود؟ بههر حال باید فکر کنند. اگر قرار است سینما و تلویزیون با کارهای ارزشی و پویا و متعهد داشته باشیم این روش درستی نیست. نگاهها را باید عوض کرد.
درباره غریب صحبت کردید. شما در دو سکانس این فیلم در نقش یکی از بزرگان دفاعمقدس حاضر شدید، چرا این نقش را پذیرفتید؟
این دومین فیلم من با آقای لطیفی است. او از دوستان نزدیک من است، از بچههای حوزه بود که بعد از مدتی مستقل برای خودش کار کرد. در سریال سر دلبران ۹ ماه در یزد با ایشان بودیم. بعد از آن هم غریب پیش آمد. وقتی غریب به من پیشنهاد شد و آقای احسان سجادی زنگ زد و گفت دوتا سکانس است. گفتم اصلا حرفش را نزن. گفت خاص است... گفتم هرچیز باشد من بازی نمیکنم. گفت خیلی خاص است. گفتم چیست؟ گفت نقش شهید فلاحی. گفتم میآیم صحبت میکنیم. قسمت این شد که نقش فلاحی را بازی کنم؟ اما چرا این نقش را پذیرفتم؟ چرا حاضر شدم بعد از ۵۰ سال فعالیت در دو سکانس بازی کنم، چون خودم را بدهکار شهدا میدانم. بدهکار آزادهها و بچههای شیمیایی میدانم و تا روزی که زندهام هر کاری که بتوانم برای آنها انجام میدهم.
خودتان فیلم را چطور دیدید؟
زمانی که این فیلم را در سینما دیدم زار زار گریه کردم. من نقشی نداشتم. شخصیت اصلی کس دیگری بود اما واقعا از اینکه در این فیلم بودم راضیام. چقدر بابک حمیدیان درست بازی کرده بود، چقدر فرهاد قائمیان درست بازی کرده بود. چه بازیگران قابلی هستند. چقدر درست به این شخصیتها جان داده بودند. وقتی فیلم را برای اولین بار دیدم خبرنگاران به من گفتند برای مصاحبه بیا. هرکاری کردم نتوانستم. گریهام بند نمیآمد. واقعا دلم برای تنهایی و گمنامی این شهدا سوخت. واقعا این شخصیتها چرا تا حالا گمنام ماندهاند؟ در سینمای ما شهید همت کجاست، شهید زینالدین کجاست، شهید خرازی کجاست، باکریها کجایند؟ اینهمه شخصیت خوب در کشور داریم، وقت آن نشده درباره آنها بنویسیم؟ جهان بهدنبال اسطوره است تا برایش فیلم بسازد اما ما این همه اسطوره داریم و دربارهشان کاری نکردیم. واقعا وقتش نشده است؟
یکی از موضوعات جالبی که در بازیگری شما دیدیم اجرای برخی نقشهایی است که سعید راد نیز بازی کرده است. مثلا «در چشم باد»سعید راد در نقش رضاخان بود و در «معمای شاه» شما در نقش رضاخان بودید، اینبار نیز شما بعد از سعید راد، نقش سردار شهید فلاحی را بازی کردید.اینکه ویژگی جدیدی در کار ایجاد کنید سخت و یک چالش برای بازیگر است و یک قیاس هم از سمت مردم چطور با این چالش کنار آمدید؟
من الان اولین بار است میشنوم آقای راد، نقش شهید فلاحی را بازی کرده است. تا حالا «چ» را ندیدم ولی خوب است که بازیگران مختلف یک نقش را بازی کنند. آقای راد رضاخان را بازی کرده، آقای هوشنگ توکلی هم بازی کرده بود. این قسمت من هم بوده است. من براساس آنچه پس ذهن خودم درباره آن شخصیت دارم و یکسری تحقیقاتی که انجام میدهم، بازی میکنم. اصلا مقایسه نمیکنم.
و سؤال آخر اینکه در سریال طنز «راز بقا» برای اولین بار کار کمدی کردید. چه شد که به سمت این گونه نمایشی رفتید؟
این شخصیت را خیلی دوست داشتم و خیلی طول کشید تا بتوانم آن را پیدا کنم. واقعیت این است که چهار، پنج جلسه اول با آن غریبه بودم اما همین که جلو میرفتیم با صحبتهای سعید آقاخانی بهتر میشد. به آقاخانی گفتم اولین بار است کار طنز میکنم و واقعا ادا و اطوار بلد نیستم. گفت ناراحت نباش اصلا قرار نیست ادا در بیاوری کار خودت را بکن. خدا را شکر نقش خوب بود و مردم خیلی استقبال کردند و کار خوبی بود. دوست داشتم کار طنز بکنم و خوشحالترم که با سعید آقاخانی این کار را شروع کردم.
به عقیده شما چرا برای سینمای انقلاب کار کردن هزینه دارد. این را از این جهت میگویم که برخلاف نگاه عمومی که احساس میکند همه چیز برای اهالی هنر انقلاب آماده است واقعا کار کردن برای سینمای انقلابی و متعهد سخت است.
چون کشور ما دشمن زیاد دارد. شما اگر بخواهید انقلاب را حفظ کنید، برایش باید هزینه کنید، برای نگهداشتن یک چیز باارزش باید از آن دفاع کرد، تلاش کرد و جنگید، پس این هزینه دارد. اگر اینها ارزش نداشت ما هشت سال با دنیا نمیجنگیدیم، هشت سال از همه چیزمان گذشتیم و هزینه کردیم و خسارتها دیدیم و بلاها سرمان آمد اما ایستادیم و نگاه داشتیم. الان هم همین است باید هزینه داد.
کارنامه
رزمیکاری که به سینما آمد
جعفر دهقان قبل از ورود به عرصه تصویر، ۱۲سال به صورت حرفهای در رشته رزمیران که یک نوع کشتی کج است، فعال بود و تا دان۲ کمربند مشکی این رشته رزمی پیش رفت. حضور او در فیلمهای اکشن مخاطب پسندی همچون یاسهای وحشی و شیرهای جوان، نمود بسیار خوبی در جلب نظر مخاطب به این فیلمها داشت به گونهای که در آن سالها این دو فیلم مخاطبان بسیار زیادی را به سینماها کشاندند.
شروعی برای دیده شدن
جعفر دهقان که از سال ۵۴ با عشق و علاقه وافر پا به عرصه تئاتر گذاشته بود، با حضور در کلاسهای حوزه هنری به سینما گرایش پیدا کرد و در سال ۱۳۶۰ با فیلم «توجیه» اثر منوچهر حقانی پرست و بازی هنرمندانی چون تاجبخش فناییان، عباس نوذری، رضا چراغی و مجید مجیدی پا به عرصه سینما گذاشت. فیلمی که در ژانر اکشن ماجراجویی ساخته شد و داستانش به حوادث قبل از انقلاب مرتبط بود.
حضور در جمع پرفروشها
در میان ۵۰ فیلم محبوب تاریخ سینما، هراس و یاسهای وحشی با بازی جعفر دهقان بهعنوان دو اثر پرمخاطب مطرح هستند. او در بازی در نقش اول فیلم هراس توانست سه میلیون و ۴۳۲ هزار نفر مخاطب را به سینماها بکشاند. یاسهای وحشی نیز که جزو معدود فیلمهای اکشن تاریخ سینمای ایران است با بازی او در آن سالها درخشید و مخاطبان زیادی را جذب سینما کرد.
فجر دوازدهم
جعفر دهقان در طول چهار دهه فعالیت سینمایی، یکبار جایزه بازیگری نقش دوم جشنواره بینالمللی فجر را به دست آورد. حماسه مجنون، عنوان فیلمی از جمال شورجه بود که در سال ۱۳۷۱ ساخته و در دوازدهمین دوره جشنواره فجر اکران شد. دهقان در این جشنواره در رقابت با مهدی فخیم زاده برای فیلم تاواریش، پیمان شریعتی برای فیلم آخرین شناسایی و اصغر نقی زاده برای فیلم خاکستر سبز، توانست نام خود را مانا کند.
دندانی که باید میشکست
یکی از حوادث نادر سینمای ایران در یتیم خانه ایران، ساخته ابوالقاسم طالبی رخ داد. در این فیلم که یک اثر تاریخی در جنگ جهانی اول است، جعفر دهقان در نقش شخصیتی به نام عبدالستار ایفای نقش میکرد و با توجه به ویژگیهای شخصیتی عبدالستار دندانهای پایینش را کشید. اقدامی که به عقیده او در هرجای دنیا اتفاق میافتاد با بوق و کرنای رسانهای و حتی تقدیر و تشکر همراه بود.
ورود به عرصه کمدی
اولین حضور جعفر دهقان در نمایشخانگی با اولین حضورش در یک ژانر کمدی همزمان شد؛ ژانری که جای آن در کارنامهاش خالی بود. دهقان که در طول حضور سینمایی خود عمدتا در ژانرهای جدی دفاع مقدس و مذهبی دیده میشد یکباره سر از «راز بقای» سعید آقاخانی درآورد و در نقش خان فادر ظاهر شد؛ نقشی که گرچه در چند قسمت این سریال ظاهر شد اما برای مخاطب جذاب و دیدنی شد.