با لیلا امینی درباره کتاب «صدوهشتادوهفت» و راوی آن گفت‌ وگو کردیم

نفس‌های تنگ جانباز شیمیایی در خانه ۵۰متری!

لیلا امینی، نویسنده حوزه ادبیات پایداری است که به‌تازگی کتاب «صدوهشتادوهفت» از او توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. با او درباره کتابش گفت‌وگویی داشتیم که متن آن در ادامه تقدیم می‌شود.
لیلا امینی، نویسنده حوزه ادبیات پایداری است که به‌تازگی کتاب «صدوهشتادوهفت» از او توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. با او درباره کتابش گفت‌وگویی داشتیم که متن آن در ادامه تقدیم می‌شود.
کد خبر: ۱۴۱۲۹۲۵

ایده کتاب از کجا به ذهن‌تان رسید؟
پس از اتمام کتاب «نادیده‏‌ها» در سال ۱۳۹۴ درصدد برآمدم تا با معرفی نادیده‏‌ای دیگر به راهم در مسیر شناخت هرچه‌بیشتر سرمایه‌‏های این مرزوبوم برای خود و دیگران ادامه دهم. در مرحله اول پیداکردن شخصیتی که خصوصیات مد نظرم را داشته باشد بیش از هر چیز ذهنم را مشغول کرد. این بود که به یاد آشنایی قدیمی در بنیاد شهید و امور ایثارگران منطقه‌یک تهران افتادم. پس از حضور در دفتر ایشان و گفت‏‌وگو و درخواست کمک از او و هماهنگی‏‌های لازم با مسئول بایگانی بنیاد، راهنمایی‌ام کرد که پرونده‌‏های موجود از شهدا و جانبازان عزیز را مطالعه و بررسی کنم. در ابتدا از این‌که به همین سرعت راه بر من هموار شد بسیار خشنود بودم اما پس از گذشت دو ، سه ماه که همه هم‌وغم خود را به بررسی بیش از ۲۰۰ پرونده گذاشتم فکرش را هم نمی‏‌کردم که عاقبت دست‌خالی برگردم.

آیا داستان براساس واقعیت است؟
بله، این کتاب براساس واقعیت بوده و یک مستند شفاهی است. در همین سردرگمی‌ها بودم که شهلا پناهی، محقق و نویسنده دفاع‌مقدس، با توصیه بنیاد شهید و امور ایثارگران با من تماس گرفت و گفت: «ظاهرا شما دنبال شخصیتی هستی که زندگی‌اش فرازونشیب فراوان داشته باشد، لذا من آقای‌بیات را به شما پیشنهاد می‌‏کنم.» ایشان برای این‌که اطمینان قلبی‏‌ام بیشتر شود، به‌صورت فهرست‌وار به مسائلی چون دوران خاص کودکی و درگیری‏‌های سیاسی پدر ایشان در زمان شاه و شرکت ایشان در جنگ‏‌های متعدد، از هشت سال دفاع‌مقدس گرفته تا جنگ بوسنی و هرزگوین و خصوصا اهدای بخشی از ریه برای تحقیق و درمان مصدومان شیمیایی که از ویژگی‏‌های منحصربه‌فرد ایشان است اشاره کرد. همه اینها مرا بیش از پیش شیفته و مجذوب شخصیت ایشان کرد و تصمیم گرفتم موضوع را پیگیری کنم و آدرس و شماره تماس آقای بیات را از خانم پناهی گرفتم.

برای جمع‌آوری اطلاعات از منبع و سند خاصی استفاده کردید؟ دسترسی به منابع چطور بود؟
من به منابع دست‌اول دسترسی داشتم اما در ابتدا، کار سختی بود. پس از این‌که با دوستانم در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری مراکز استانی مشورت کردم، هماهنگی‏‌های لازم را برای مصاحبه حضوری با آقای‌بیات انجام دادم و به همراه آقای زنجانی، از مسئولان دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری، راهی منزل آقای بیات شدم. پس از عبور از یک کوچه تنگ و باریک در میان کوچه‌پس‏‌کوچه‏‌های یکی از محله‏‌های جنوب تهران، یعنی جوادیه، به خانه‌ای کمتر از ۵۰ متر رسیدیم. آن خانه کوچک، که نبود فضای کافی، نفس‌کشیدن را برای ایشان سخت‌تر کرده بود، و دیدن کپسول اکسیژن در کنارش، برخورد گرم و صمیمانه ایشان و پذیرایی خانواده محترمش من را متعجب کرد. پس از آشنایی اولیه، طولی نکشید که هدف و دلیل حضورمان را در خانه ایشان بیان کردم و ایشان در کمال خضوع و فروتنی گفت: «من کاری نکرده‌‏ام و زندگی و سرگذشت خود را چنان ارزشمند نمی‏‌دانم که بخواهد مکتوب شود، چون الگوهای ما شهیدان و جانبازانی هستند که در راه و به‌دنبال آرمان‏‌های‌شان بودند؛ ما انجام وظیفه کرده‌‏ایم.»

مصاحبه‌ها چطور پیش می‌رفت؟
در جلسه اول بخشی از خاطرات کودکی خود را بی‌هیچ غل‌وغشی برای‌مان بازگو کرد؛ درحالی‏‌که حین صحبت هر چند لحظه یک‌بار لازم بود که از ماسک اکسیژن استفاده کند تا قادر به ادامه صحبت شود. آقای بیات در همان روز اول با بی‏‌آلایشی روایتگر لحظات ناب کودکی و شیطنت‏‌های کودکانه خود بود. در مصاحبه‏‌های بعدی در خلال صحبت‏‌ها متوجه شدم که موضوعات دیگری نیز در زندگی ایشان وجود دارد که توجه مرا به خود جلب کرد. یکی از آنها تربیت خانوادگی و موقعیت پدر ایشان بود که او را به یک شخصیت مجاهد و رزمنده مبدل کرد و دیگری دوران کودکی آقای بیات که در کوچه رهنما در محله جوادیه شکل گرفت.

به نظر خودتان، کدام بخش از روایت جذاب‌تر بود؟
نقطه‌عطف خاطرات ایشان مربوط به خاطرات بعد از جنگ و سیر درمانی ایشان است که در داخل و خارج از کشور اتفاق افتاده و حادثه‌ای منحصربه‌فرد به حساب می‏‌آید. کار بزرگی که آقای بیات برای خدمت به جانبازان شیمیایی می‏‌کند و راه‌‏اندازی انجمن حمایت از قربانیان سلاح‏‌های شیمیایی، تنها گوشه‌هایی از سرگذشت ایشان تا به امروز بوده است.

مشکلات پیش‌آمده در مسیر تألیف این کتاب چه چیزهایی بود؟
یکی از مشکلات وضعیت جسمانی ایشان بود که باعث می‏‌شد به‌راحتی در دسترس نباشد و بالطبع ضبط بیش از صد ساعت مصاحبه، زمان زیادی می‌طلبید تا بتوان تمامی مطالب را پوشش داد.

تدوین کتاب بر چه اساسی شکل گرفت؟
برای تدوین کتاب سعی کردم روند تاریخی به این کار بدهم و از میان حوادث و خاطره‏‌ها، آنهایی را گلچین کنم که کمتر کسی شنیده است و این حتی درباره جنگ‌‏هایی که ایشان شرکت کرده نیز صدق می‌‏کند. مصاحبه کاملی پیرامون همه جنگ‏‌ها صورت گرفت اما در مرحله تدوین به‌دلیل مسائل امنیتی از ورود به جزئیات معذور بودم و فقط به سفر ایشان به بوسنی و هرزگوین پرداختم. بارها کتاب را تدوین کردم. بخش‏‌هایی را چندین و چند بار نگارش کردم تا این‌که به این نتیجه رسیدم. در این اثر تمام همت خود را به کار گرفتم تا به زبان راوی و روایت راوی وفادار بمانم که مخاطبان در این کتاب بهروز بیات را ببینند و بی‏‌واسطه، گویش و شیطنت و فعال‌بودن و به هر جا سرک‌کشیدن‏‌هایش را لمس کنند. به همین سبب کار من از کار بازنویسی مشکل‏‌تر بود، چون زبان گفتار را به نوشتاری که به گفتار وفادار است تبدیل کردم.

عنوان کتاب خیلی عجیب است. چرا صدوهشتادوهفت؟ چه سری در این عدد است؟
این‏ همه عظمت و جوانمردی و ایثارگری و... در قالب الفاظ نمی‏‌گنجد و مخاطب تنها پس از خواندن این کتاب شاید بتواند گوشه‌هایی از آن را درک کند. شاید بتوان گفت صدوهشتادوهفت تعداد مدال‏‌های افتخاری است که بر سینه راوی نقش بسته است. شاید صدوهشتادوهفت تعداد نفراتی است که راوی خود در مقدمه‌اش از آنها یاد کرده است. شاید این صدوهشتادوهفت از زخم‌‏هایی به گستره تاریخ حکایت می‏‌کند؛ هرآنچه به گونه‏‌ای از کودکی تاکنون روح و جسم راوی را آزار داده و او تنها به خاطر خدا صبر پیشه کرده و دم بر نیاورده است

خبرگزاری کتاب ایران

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها