در دهه کرامت خادمان آستان امام هشتم با حضور در بیمارستانها، ندامتگاهها، پرورشگاهها، خانههای سالمندان، منازل شهدا و بیماران پرچم گنبد منور رضوی را همراه خود میبرند و فضای معنوی زیبایی را برای مردم رقم میزنند. همچنین حضور در پادگانها، کشتیهای بزرگ و ناوهای جنگی، هنگهای مرزی، پالایشگاهها و مجموعههای صنعتی و دانشبنیان از جمله برنامههاست.در این مدت ۱۱هزار رویداد در ۲۰۰۰ نقطه ایران برگزار میشود که در کنار آن اجتماعات و جشنهای دخترانه، تکریم از مادران دهه شصتی و هفتادی دارای سه فرزند و بیشتر نیز در دستور کار است.امسال ایران بوی رضوی به خود گرفته و حرکت کاروانها به نقاطی صورت میگیرد که ممکن است تا ۴ ساعت هم پیادهروی داشته باشد. این کاروانها به نقاط دورافتاده روستایی و عشایری رفته و بنابراین تمام نقاط کشور صحن و سرای حرم رضوی است.
چشمهای بارانی
در راستای اعزام کاروانهای زیر سایه خورشید به مراکز درمانی و عیادت از بیماران حِرمان در بارگاه سلطان معنایی ندارد و اینبار نیز خادمان شاه خراسان به عادت هر ساله به دیدار بیمارانی آمدند که چشمهایشان از پنجرههای سرد بیمارستان هفده شهریور مشهد به پرچم سبز آقایشان در دست خدام گره خورده بود تا به برکتش دلگرم شوند.در مشهد مقدس خادمان حریم رضوی با سلام و صلوات روبهروی بخش دیالیز این بیمارستان ایستاده بودند و چشمهای مشتاق بیماران این بخش از پشت درِ شیشهای به آنها نگاه میکرد تا هر چه زودتر داخل شوند و چشمهای بارانیشان را به قدمهایشان بدوزند. یکی از خادمها که نوایی داوودی داشت، جلوتر از بقیه به عیادت بیماران میرفت و نغمهسرایی میکرد و دانه به دانه دلهای رنجور این بخش را با خودش به حرم میبرد و به ضریح نور گره میزد.
همه عشق است و دیگر هیچ
یکی از خادمان کنار تختی که بیمار بستریاش نمیتوانست از پرچم سبز حرم دل بکند، ایستاده بود و میخواند تا دل پیرزن دیالیزی آرام بگیرد: «ما گرهگشا داریم، دافعالبلا داریم، هرکسی کسی دارد، ما امام رضا داریم...» پیرزن که سوز شعر به دلش نشسته بود با کمک پرستار بخش، نیمخیز شد و پرچم را به صورتش کشید: «ما امام رضا داریم.» همه به گریه افتادند و خادمها رفتند تا به بخش مراقبتهای ویژه نوزادان سر بزنند. جلوی در خروجی بخش، آخرین تخت بود. دختری کنار مادرش ایستاده بود و از حسرت دیدار یار به خود میلرزید. سلام دادم. اسم دختر، عصمت بود بانویی که او نیز مادر شده بود اما نمیتوانست به قول خودش، «ننه جان» را به امان خدا رها کند. پدر دیالیزی عصمت، پنج سال پیش به رحمت خدا رفت و حالا عصمت، خانه و زندگیاش را ترک گفته بود تا اینبار، مادر دیالیزیاش را با چنگ و دندان حفظ کند! «با دیدن خادمها از امام رضا چه خواستی؟» به هقهق افتاد: «امروز صبح، همین یک ساعت پیش که با همسرم داشتیم ننه جان را برای دیالیز میآوردیم بیمارستان از جلوی حرم رد شدیم. ننه جان خیلی آشوب شد. دستش را گذاشته بود روی دستگیره در که میخواهم بروم زیارت. نمیتوانستم ببرمش زیارت. شلوغی برایش خوب نیست. گفتم نمیشود ننه جان، باید برویم بیمارستان. ننه چیزی نگفت و از داخل همان ماشین به آقا سلام داد اما فهمیدم دلش شکسته.» خادمها از بین راهروهای بلند، باریک و سفید بیمارستان میگذشتند و هر لحظه، دستی به شانههایشان کشیده میشد. پیرمرد لاغراندام با دستی پر از برگههای آزمایش و ام آر آی به سمت صندوق میرفت که خادمها را دید. فقط خدا میداند که چطور با تمام جانش دوید، آن هم فقط برای اینکه دستی به تبرک بر شانههایشان بکشد و آن دست را روی صورتش بگذارد. هر چه بود این رفتار، ناشی از عشق بود؛ عشقی که پیرمرد ناخوش احوالی چون او را اینطور مشتاقانه به تند کردن قدمهایش کشاند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد