معمولا هرگاه به داستانهای شاهنامه میرسیم و درباره آنها حرف میزنیم به یکی دو داستان مشهور برمیخوریم، مثلا رزم رستم و اسفندیار یا کشتهشدن سهراب به دست پدرش اما اگر عمیق و دقیق شاهنامه را خوانده باشیم، به داستانهای جذاب بسیاری برمیخوریم که هرکدام از آنها میتواند به شکل جداگانه مورد توجه قرار گیرد. داستان زندگی اسفندیار یکی از قصههای شگفتانگیز و تودرتوی شاهنامه است. میدانیم که مرگ اسفندیار به دست رستم رقم خورده و عجیب اینکه شاهنامه و خوانندهاش در طول داستان زندگی این دو، به هردوی آنان علاقه دارد و نبرد میان دو چهره مثبت داستان، یکی از نقطهاوجهای عجیب و ویژه شاهنامه است اما زندگی اسفندیار قبل از رسیدن به مهلکه پایانی هم جذاب است. او دو ویژگی مهم دارد. یکی اینکه او و خانوادهاش همگی در خدمت گسترش دین بهی درآمدهاند بههمیندلیل بخشی از درگیریهایی که میان گشتاسب و نیروهایش از یک طرف و دشمنان مختلف از یک طرف دیگر روی میدهد، رنگولعاب اعتقادی و دینی دارد و چون در میان لشکر طرفدار دین بهی، سرداری به قدرتمندی اسفندیار نیست، او عملا به بازوی گسترش دین زرتشتی بدل شده است. نکته دوم اینکه او پهلوانی زورمند و شجاع و البته رویینتن است و در زورمندی تنها کسی که با او هماوردی میکند، رستم است. به همین دلیل است کسانی که در پی حفظ تاجوتخت خود هستند و همیشه از جنگاوران قدرتمند میهراسند، سرانجام صحنه را به گونهای میچینند که یکی از این دو پهلوان دیگری را حذف کند.
اسفندیار چه کرد؟
شاید فکر کنید بزرگترین دشمن اسفندیار، تورانیان یا دشمنان ایرانزمینند اما واقعیت این است که بزرگترین دشمن او، آزمندی و حرص پایانناپذیر پدرش گشتاسب به شاهی و حکمرانی است. گشتاسب چون بیماری درمانناپذیر همیشه کابوس ازدستدادن قدرت دارد و به خاطر همین کابوس همیشگی است که دستور میدهد پسرش اسفندیار که امید آینده ایرانزمین است، به بند کشیده شود. در همان زمان که او در بند و حبس است، تورانیان از ضعف سپاه ایران سود میبرند و به سرزمین ایران میتازند و خونریزی بسیار میکنند و دو دختر شاه را به اسارت میگیرند. گشتاسب چارهای جز این نمیبیند که پسرش را آزاد کند. یادمان باشد که گشتاسب قبل از این هم یکبار در جنگ با تورانیان وارد شده بود و برای اینکه اسفندیار را در جبهه نبرد، باروحیه به میدان بفرستد سوگند خورده بود که با پیروزی اسفندیار تاجوتخت را به او بسپارد اما بعد از شکست تورانیان، به سوگند خود وفا نکرد. هنگامی که اسفندیار از غل و زنجیر رها شد، تصمیم گرفت به پایتخت تورانیان بتازد و ارجاسپ شاه تورانیان را به سزای خود برساند. او برای رسیدن به روییندژ باید از هفت مرحله عبور کند، این هفت مرحله عبارتند از: کشتن دو گرگ درندهخو، دو شیر پیلپیکر، یک اژدها، زنی جادوگر و اغواگر، سیمرغ و دو فرزندش و سرانجام سرمای سخت سهروزه.
از سیمرغ فردوسی به سیمرغ عطار
داستان عبور اسفندیار از این هفت مرحله، موضوع کنسرت ــ نمایشی است که حسین پارسایی روی صحنه برده است. البته باید این را هم اضافه کرد که «هفت خوان اسفندیار» به معنای واقعی کلمه برداشت آزاد است و نویسنده و کارگردان به همه اجزای روایت فردوسی پایبند نبودهاند. برای مثال در نمایش شاهدیم که گشتاسب تاج بر سر اسفندیار میگذارد درصورتیکه روایت فردوسی این است که گشتاسب قدرتطلب بازهم سوگند میشکند و پسر بیچارهاش را اینبار به دل میدان نبرد با رستم دستان میفرستد. در نمایش همچنین شاهد این هستیم که برخی عناصر اصلی و نمادین داستان فردوسی، تغییر یافتهاند و به نشانگانهای دیگری ارجاع میدهند. یکی از روشنترین این تغییرات نمادین، تغییر معنایی سیمرغ در نمایش با سیمرغ شاهنامه است.به عبارت دیگر نویسنده؛ سیمرغی را که حدود ۲۰۰ سال بعد از فردوسی در آثار عطار به وجود میآید، از منطقالطیر برمیدارد و وارد شاهنامه میکند. سیمرغ عطار در بافتار دیگری جز بافتار سیمرغ فردوسی به دنیا آمده است، یکی تبار از عرفان دارد و دیگری از حماسه اما هردو در سرزمین اساطیر پر گشودهاند و در هفتخان اسفندیار شاهدیم که مرز عرفان و حماسه به هم نزدیک شده و شاید بشود گفت در هم ادغام میشوند. نویسنده این نمایش، مفهوم هفتخان را معادلی برای هفت منزل سلوک عرفانی قرار گرفته و با ایجاد شکلی از این همانی، مرز میان عرفان و حماسه را از بین برده و حتی غلظت نگاه عارفانه در متن شاید بیشتر هم باشد و به همین دلیل است که در متن حضور مولانا و شعرهایش شاید از خود فردوسی هم بیشتر باشد.
تأکید بر دغدغههای تاریخی
حرف اصلی هفتخان، روایت داستانی از داستانهای شاهنامه نیست. گرچه در روایت این داستان خوب عمل میکند و میکوشد با دخالتهایی در متن اصلی، مانند پررنگ کردن نقش گرگسار که با بازی بانیپال شومون به یکی از ستونهای اصلی داستان تبدیل شده است؛ مخاطب را بیشتر با خود همراه کند اما دغدغه اصلی محمدرضا کوهستانی در نگارش این متن و نیز اجرای مناسب و اندیشیده این متن توسط حسین پارسایی، تأکید بر ارزشهایی است که در طول تاریخ امتداد داشته است. اگر داستان گشتاسب و اسفندیار را خوانده باشید، میدانید یکی از ویژگیهای اصلی و مهم آنان، نمایندگی وجانفشانیشان برای گسترش آیین زرتشتی و دین بهی است. اصولا نخستین متنی که در آن نامی از اسفندیار آمده، اوستاست. تضاد میان ایرانیان و تورانیان در نمایش با تأکید بر تضاد میان بد دینان و به دینان مورد توجه قرار گرفته و بر این مسأله تأکید شده که خداپرستی یکی از ویژگیهای تاریخی و باستانی ایرانیان بوده که اساس و اصل درگیری میان تورانیان و ایرانیان بر آن بنا شده است. این تضاد که در نمایش پررنگتر هم شده، یکی از بنمایههای اصلی روایت حسین پارسایی از داستان اسفندیار است. یکی دیگر از ویژگیهای ایرانیان که بنا بر تأکید متن در طول تاریخ ادامه داشته و به بخشی از هویت ایرانیان تبدیل شده است، تأکید بر غیرت و حیاست. به همین دلیل است که نقش به اسارت بردن دختران گشتاسب در حرکت اسفندیار برای مقابله با تورانیان و رسیدن به رویین دژ از طریق گذر از هفت خان، برجسته شده است. در طول نمایش ترس از اینکه خواهران آبرومند شاه ایران از سوی تورانیان به عنوان کنیز فروخته شوند، باعث میشود لحظاتی که سستی و ترس بر اسفندیار غلبه میکند، باز خون در رگهایش به جوش آید و او دوباره راه خود را به سمت جلو پیش میگیرد.
یک متن خوب
هفتخان اسفندیار، با دقت در جزئیات و اجرای یک کنسرت نمایش با تولید عظیم، در جذب مخاطب و انتقال پیام خود بهخوبی عمل میکند. شاید اگر انتخابی قابل قبولتر برای بازیگر نقش اسفندیار در نمایش صورت میگرفت، برخلاف خواسته نمایش، اسفندیار به چهره دوم نمایش تبدیل نمیشود. واقعیت این است که بازی بانیپال شومون، امین زندگی را از چشم انداخته است و او چنان این نقش را بهخوبی اجرا میکند که مخاطب بیشتر با او همراه میشود تا با اسفندیار که قرار است نقش قهرمان و پهلوان اول ایران را بازی میکند. نکته دیگری که درباره نمایش باید به آن اشاره کرد، این است که گاهی تداخل میان موسیقی و صدای بازیگران، متن را برای مخاطب بهشدت نامفهوم میکند. بهخصوص اینکه متن، دارای ارزش ادبی خوبی هم هست و حیف است مخاطب حتی یک لحظه از آن را از دست دهد. محمدرضا کوهستانی که مشخص است تسلط خوبی بر ادبیات و شعر هم دارد، توانسته از عهده این متن سنگین بهخوبی برآید و البته نمایش را بهگونهای هم نوشته که همه بار داستان بر دوش دیالوگهای منظوم و شاعرانه شخصیتها نباشد.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد