به گزارش جامجم آنلاین، خلیج فارس نامی است که در تمام منابع کهن مکتوب و سنگ نوشتهها و آثار تاریخی فارسی، عربی و یونانی بر آبراهه جنوب ایران به رسمیت شناخته شده است و تلاش غرب و برخی از جریانهای ناسیونالیست عرب برای جااندازی اصلاح مجعول «خلیج ع ر ب ی» به هیچ نتیجهای نرسیده است.
برابر با گزارش منابع تاریخی، آغازگر این فتنه، سر چارلز بلگریو یکی از نمایندگان سیاسی انگلیس در خیلج فارس بود که با نگارش کتابی برخی از مرتجعان را به استفاده از این عبارت جعلی ترغیب کرد و از این پس بود که در برخی از رسانههای ارتجاع استفاده از این اصطلاح باب شد.
نکته دیگر اینکه تاکنون اقدامات زیادی برای جدایی این بخش از مام میهن صورت گرفته و برغم تجاوزات و دست درازیهای انگلیسیها در مقطعی از تاریخ معاصر همواره سربازان و پاسبانان مرزهای ایران زمین از جان خود مایه گذاشتند تا هر دست ناپاکی از تعدی به این آب و خاک دور نگه دارند.
حاکمیت قطعی ایران بر خلیج فارس در همه ادوار تاریخ
برابر با گزارشهای منابع مکتوب، در دوره هخامنشیان، علاوه بر اینکه سرتاسر کرانههای شمالی خلیج فارس و دریای عمان جزئی از قلمرو این پادشاهی بود، جنوب خلیج فارس نیز در قلمرو حاکمیت ایران قرار داشت. در کتیبههای داریوش هخامنشی تصریح شده که ایالات عربستان و یمن هم تحت قلمرو سرزمین پارس قرار داشت و داریوش یکم بر سرتاسر کرانههای جنوبی خلیج فارس حکمفرمایی میکرد و سیطره ایران به ساحل دریای سرخ میرسید. این روند در دوره اشکانیان هم ادامه پیدا کرد و در میانههای عهد پادشاهی اشکانی یعنی حدود سال هشتاد قبل از میلاد، سواحل عمان و جزایر مجاور آن جزئی از خاک ایران به شمار میرفت.
اردشیر بابکان ساسانی که به سلطنت رسید تلاشهای تازهای برای دستیابی ایران بر ساحل جنوبی خلیج فارس و به ویژه بحرین و عمان آغاز شد. اردشیر به بحرین لشکرکشی کرد و فرمانروای بحرین را که در درون حصار محکمی پناه گرفت، شکست داد و هم جزیره بحرین و هم سواحل این منطقه شامل احساء و قطیف را تصرف کرد. تسلط ایران بر کرانههای جنوبی خلیج فارس تا پادشاهی شاپور دوم ساسانی (379-309 میلادی) کم و بیش پابرجا بود. در عصر ساسانی، ایرانیان بر عمان که در آن زمان «مزون» نام داشت نیز داشتند. ایرانیان در آن مقطع از تاریخ در عمان حضور چشمگیری داشتند و حتی شهری به نام جمشید گرد بنیاد کرده بودند که مرکز عمان بشمار میرفت. قلمرو جنوبی ایران در عصر ساسانی در دوران خسرو انوشیروان (579-531 میلادی) فزونی یافت و وی جدای از آنکه حاکمیت ایران را بر عمان و بحرین تثبیت کرد به امور یمن نیز پرداخت و این سرزمین را به قلمرو سلطنتش ملحق کرد. با فروپاشی ساسانیان در سال 651 میلادی و فقدان حکومت مرکزی در ایران، بحث تسلط ایرانیان بر سرحدات جنوبی ایران تا حدوی زیادی به محاق رفت و این روند تا روی کار آمدن حکومت صفوی ادامه پیدا کرد. اگرچه صفویان جزو حکومتهای مقتدر در آن مقطع از تاریخ بشمار میآمدند اما درگیری با عثمانیان و همچین ظهور پرتغال به عنوان یک قدرت نوظهور استعماری که توانست بر منطقه خلیج فارس تسلط پیدا کند تا حدود زیادی حاکمیت ایران بر بخشهای جنوبی کشور را با چالشهای جدی مواجه کرد.
حضور استعمارگران اروپایی در حوزه اقیانوس هند، دریای عمان و خلیج فارس از ابتدای قرن شانزدهم میلادی معادلات جدیدی را در عرصه بینالملل رقم زد. خلیج فارس از نیمه اول قرن ششم توسط امرایی موسوم به ملوک هرمز اداره میشد که تا مدتها خراجگزار کرمان و فارس بودند. اما آنها از قرن هفتم بنا را بر قطع این وابستگی و حتی روی آوردن به توسعه ارضی به سمت عمان و بحرین گذاشتند.
پرتغالیها در آن زمان از تنش میان ایران و عثمانی بهره بردند و با وعدههای دروغینی مبنی بر کمک به صفویان در برابر رقیب مذهبیشان سیطره خود در خلیج فارس را تسریع بخشیدند.
در سال 913 ق و همزمان با توسعه طلبی استعمار پرتغال، آلفونسو دو آلبوکرک دریاسالار پرتغالی با شش کشتی برای تصرف هرمز به سمت خلیج فارس حرکت کرد و در ابتدا پرتغال با انعقاد پیمان صلحی با امیر هرمز ضمن رسمیت دادن به حاکمیت سیاسی او بر این منطقه، بر گمرکات هرمز دست یافت و این استیلا تا مدت یک قرن ادامه پیدا کرد.
اسماعیل اول و طهماسب اول به خاطر جنگ با عثمانیها مجالی برای بسط نفوذ خود بر جزایر جنوبی ایران را نداشتند اما با روی کار آمدن شاه عباس صفوی از سال 997 قمری روند ماجرا عوض شد. او در پی بازپس گیری مناطق متصرفی ایران از ازبکان و عثمانی و تحکیم موقعیت خود در شرق و غرب ایران به امام قلی خان حاکم فارس دستور داد تا برای فتح هرمز با کمپانی هند شرقی وارد مذاکره شود.
حضور انگلیس به عنوان رقیب جدی پرتغال در خلیج فارس، اشغالگران جزیره هرمز را به هراس افکند و آنها از مسیر دیپلماسی و تبادل نامه تلاش کردند تا شاه عباس را به قطع ارتباط با انگلیسیها ترغیب کنند اما شاه صفوی از این رقابت بین کشور اروپایی بهره برد و متعاقب انعقاد قراردادی با کمپانی هند شرقی اقدام به تصرف بحرین کرد. اقدام نظامی بعدی ایران، فتح بندرعباس بود که به دست امام قلی خان والی فارس صورت گرفت.اما سنگر آخر هنوز باقی بود و آن هم خارج کردن پرتغالیها از جزیر هرمز بود. با توجه به استحکامات قلعه نظامی پرتغالیها در این جزیزه، ایران نیازمند تجدید قوای نظامی بود و از این رو امام قلی خان با انعقاد قراردادی موسوم به میناب با کمپانی هند شرقی، انگلیسیها را تهدید کرد که اگر ایران را در لشکرکشی به هرمز همراهی نکنند، شاه عباس تمامی کالاهای متعلق به آنها را در ایران ضبط و امتیازات سابقی که به این شرکت داده شده لغو خواهد کرد. در پی این توافق و طی چند رشته جنگ سخت ارتش ایران و متحدان انگلیسی موفق به تصرف قشم شدند. بعد از تصرف قشم، نوبت به تصرف جزیره هرمز رسید. روز 27 ربیع الثانی 1031قلعه هرمز در محاصره درآمد و در دهم جمادی الثانی، پادگان هرمز نیز ناگزیر تسلیم شد.
اگرچه تسلط ایران بر کرانههای جنوبی بخصوص خلیج فارس تثبت شد اما ظهور استعمارگران جدید و همچنین ضعف حکومتهای مرکزی بویژه قاجار باعث شد فرصت برای جولان انگلیس در این منطقه فراهم شود. قاجاریان در آن دوران توان دفاع از منافع ملی را در حوزه اقتصاد، سیاست و سرحدات کشور نداشتند و عملا میدان را برای استفاده استعمارگران در این منطقه باز گذاشتند.
در سالهای دهه 1970 نقش ایران با توجه به اجرای طرح نیکسون افزایش پیدا کرد و این روند در دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به نفوذ معنوی ایران در میان برخی از نهضتهای آزادیبخش منطقه و بینالملل گسترش یافت. گرچه در این دوره تلاشهای گستردهای از سوی برخی از کشورهای منقطقهای و فرامنطقهای برای تقلیل جایگاه ایران در منطقه، حوزه خلیج فارس و عرصههای بینالمللی صورت گرفت اما با این وصف ایران به عنوان قدرتمندترین کشور منطقه با توجه به نفوذ معنوی و همچنین مقاومت در برابر تحریمها و مقابله با زیاده خواهیها اقتدار خود را در سواحل جنوبی و خلیج فارس حفظ کرد.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد