« یک جفت چشم آبی، همهجا مرا میپایند. از لای تمام درزها؛ توی لامپها و حتی پریز برق و تلفن. هر درزی که فکرش را بتوان کرد و نکرد؛ و بعد نزدیک و نزدیکتر میشود این دو چشم آبی و پشتبندش نفسهای خشدار پیرمردی که آرامش را بر من حرام کرده است. چشمهای آبی نفرینشدهای که با آمدنش نفرینی باستانی را با خود آورده و نفسهای خشداری که گویا میخواهند به زبانی کهن با من حرف بزنند.»
در همین مطلع کلام پیشتر از هر چیزی باید خدمتتان عارض شوم که اصلاً برای نویسنده چیزی به نام خط مستقیم زمانی تعریف نشده و داستان در دو خط زمانی حال و گذشته پیش میرود و با شروع هر فصل دچار یک پرش زمانی هم میشود و همین شکستگیهای پیدرپی زمان، ماجرا را پیچیدهتر میکند. پس اگر با این مدل از روایتگری کنار نمیآیید احتمالاً «عمارت هیتلر» راستکارتان نباشد. خب حال که کنار میآیید و تصمیم گرفتید که ادامۀ این حروف بافی را مطالعه کنید باید هشدار دومی را هم خدمتتان عرض کنم تا اگر باز مشکلی نبود برویم سراغ داستان و پیچ و مهرۀ این اثر جناب خدایی را باز کنیم. نویسنده در کتاب غیر از شکستگیهای زمانی، کمی خیال و رنگ و بویی وهمآلود هم چاشنی کار کرده که طبعاً مُرکب این دو مورد مختص هر سلیقهای نیست.
القصه که صغرا و کبراها را خدمتتان بافتیم که پسفردا که به تا تمت کتاب رسیدید موردعنایتتان قرار نگیریم که این چه بود که نوشتی؟! اما داستان؛ مبدأ روایت در اواخر ماجرا قرار دارد و هر فصل بخشی از تصویر کلی داستان را در ذهن مخاطب کامل میکند. در آغاز، چرخ روزگار شخصیت اصلی داستان را در زندان به بند کشیده است و مفصلاً سفره درد و دلش را حول علت زندانی شدن و کلنجار رفتنهایش با آن دو چشم آبی باز میکند و نمنم ازاینجا به بعد قصه یک سروشکل اولیهای پیدا میکند.
همانطوری که از مقدمه این خطوط برمیآید، معمای اصلی ماجرا برای شخصیت اصلی همین عارضه وهمآلود است که به آن مبتلا شده ، دو چشم آبیای که همیشه و همهجا همراه او هستند و جنابش در پی آن است که این لکۀ جادویی را از دامن زندگیاش پاک کند اما چه باید کرد که تلاشش فقط حجم رمز و رازهای اثر را افزایش میدهد.
در زمان حال قصه به دو بخش قبل و بعد از زندان رفتن نویسنده تقسیم میشود. او در قبل از زندان دغدغه رهایی از خاطرات گذشته و دل کندن از وطن را در سر میپروراند و برای محقق شدن همین رویا هرچه قیمتی و نا قیمتی در خانۀ آبا و اجدادیاش پیداکرده بود را پیش یک تاجر عتیقۀ مرموز شیکپوش برد و آنجا بود که یک خنجر نحس تاریخی او را مبتلا به این کابوس شوم نمود و حضورش در همانجا هم عامل زندانی شدنش در زندان شد. در بعد آزادی از زندان نیز با کمک همان تاجر عتیقه، آواره کافههای شهر شد تا بتواند رمز رهایی از این کابوس را پیدا کند.
در گذشته و قسمتهای تاریخی هم به همین شکل روایت به دو قسمت قبل و بعد از تولد شخصیت اصلی تقسیم میگردد و هرکدام از این مقاطع هم شخصیتها و اتمسفر مختص خودشان را دارند و در نهایت تمام این خطوط روایی در یک نقطه همدیگر را قطع میکنند و به هم میرسند که تفصیل احوالات هرکدامشان بماند با شما و همتتان در ورق زدن کتاب.
باوجود تمام این تفاوتهایی که در حال و هوای هرکدام از این مقاطع زمانی وجود دارد، یک وجه مشترک کلی بین تمام مقاطع و سکانسها زیر زبان حس میشود و آنهم تبریز است. نویسنده بهگونهای تبریز را در پسزمینه داستان روایت کرده که بو و طعم و تصویر این شهر، لحظهای خواننده را رها نمیکند. حداقل برای قلمی که این خطوط را نوشته و تابهحال نیز آذربایجان را از نزدیک نچشیده، «عمارت هیتلر» اینگونه بود. این تصویرسازی از شهر تبریز بهخصوص در حوزۀ معماری خودش را بیشازپیش نشان میدهد. چراکه مؤلف اکثر سازهها و ساختمانهایی که در سیر داستان به کار گرفته را با حوصله و جزئیات فراوان ترسیم نموده.
غیر از تبریز و داستان اصلی که قصۀ همان فرد مبتلا به آن دو چشم آبی است با یک لایۀ دیگر نیز در اثر مواجه هستیم. نویسنده خط اصلی قصه را بابی قرار میدهد تا بهوسیلۀ آن وارد مقاطع مختلف تاریخ ایران بشود. ابتدا به امر در یک سفر در زمان از طریق مادر و پدر شخصیت اصلی، مخاطب را راهی نقطهای حوالی انقلاب ۵۷ میکند و کمی یاد و خاطره آن دوران را چاشنی اثر مینماید. در سفر بعدی هم از طریق پدربزرگ شخصیت اصلی بهصورت مفصل و پروپیمان، سری به دوران جنگ جهانی و چندوچون درگیری ایران در این واقعه جهانی میزنیم و در گیرودار دنبال نمودن داستان در همین مقطع است که متوجه میشویم چرا جلد کتاب مزین به سبیل آن مرحوم شده؟ و یا اینکه چرا به عمارت کتاب نام هیتلر مضاف گردیده؟ مخلص کلام آنکه قلم جناب خدایی در این اثر واسطهای شده تا تاریخ، تبریز و قصه را باهم پیوند بزند و مُرکبی از رمز و راز را روی خطوط پیاده کند و باب میل بودن یا نبودنش به شما و سلیقهتان در قلمرو خواندن و قصه بازمیگردد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم