کتاب «در جبهه غرب خبری نیست» نوشته اریش ماریا رمارک تاکنون سهبار به فیلم برگردانده شده است که آخرین نمونه اقتباس شده از این اثر جنگی کلاسیک ساخته ادوارد برگر با نامزدی در ۹رشته اسکار پرسروصدا ظاهر شده است و تا چند روز آینده، مراسم معلوم خواهد کرد که آیا مجسمهای نصیبش میشود یا نه. اما دلیل اشاره به این کتاب مشهور و نمونه سینمایی آن، دو منظور را دنبال میکند.
نخست اینکه چند روز پیش، یعنی جمعهای که گذشت، هفدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مقاومت در جنوب ایران(عسلویه) آغاز بهکار کرده است و تا پسفردا(چهارشنبه) ادامه دارد. جشنوارهای با موضوع ارزشمندترین گرایش انسانی، بالنده و مبتنی بر فطرت و اتمسفر ایستادگی در برابر جور، ستم، استثمار، استعمار و... که مورد وثوق و اهتمام آدمهای آزادیخواه، جریانات مبارز و کشورهای همجبههای، به وسعت سراسر گیتی است. حضور سینماگران داخلی و خارجی همسو و همرای در وادی مفهوم مقاومت(بهخصوص در برابر رژیم اشغالگر) و نیز اهالی رسانه و علاقهمندان فیلمهای دفاعمقدس در حوالی خلیجفارس رنگ و بویی متفاوت و متغیر؛ دیگر ایام به این منطقه بخشیده است.
جشنواره مقاومت که پیش از این با موضوع دفاعمقدس شناخته میشد، حالا تحت عنوان مقاومت که پهنهای وسیعتر و ژرفتر یافته است به رویدادی سینمایی فرهنگی شناختهشده در بین بسیاری از کشورها و حتی سطح جهان تبدیل شده است که در صورت تعهد به تقویم اجرایی خود و استمرار در برگزاری و دقت در برنامهریزی منسجمتر و همپوشانتر میتواند در سالهای آینده کارکردی ابژهتر بیابد.
اما دومین دلیل اشاره به فیلم و کتاب بالا که ارتباط مستقیم با جشنواره دارد اینکه بهرغم توجه به کمیت تولیدات سینمایی در عرصه مقاومت طی چند سال گذشته و فاصله از فترت پیش از این، ولی در گرایش دستمایههای بومی و فرم اجرایی اینجایی، نهتنها رو به جلو حرکت نکردهایم، بلکه در نسبت با دهه اول تولد و رشد سینمای دفاعمقدس در جا زدهایم و بعضا با گرتهبرداری کورکورانه از نمونههای هالیوودی عقبگرد داشتهایم.
بیتردید الگوی ساختاری سینمای قصهپرداز و قهرمانپرور برای رسیدن به زبان و لحنی مردمپسند و جهانباور، درستترین حرکت است اما نه به این معنا که در همه اجزای ساخت و پرداخت دنبالهروی صرف داشته باشیم. آن هم در شرایطی که سینمای دفاعمقدس و مقاومت ما از همه نظر آکنده از ایده، قصه و مایههای بکر و دستنخورده است که از آن با عنوان گنج سربسته یاد میشود، لذا دستاندازی به آثار خارجی مذموم شناخته میشود. مثلا درحالی که سینمای غرب کفگیرش به ته دیگ خورده و شاهدیم که فقط از یک کتاب سه بار اقتباس شده است، ما تعداد بیشمار قصههای شفاهی و شخصیتهای واقعی و رمانهای نغز داریم که اساسا رجوع جدی به آنها نشده و نمیشود.
در لابهلای همین تاریخ شفاهیهای موجود آنقدر داستانکهایی هست که هرکدامشان میتواند در مقایسه با داستانک چرخه لباسهای سربازان فیلم آلمانی، هر اثر ایرانی را متفاوت و با طراوت جلوه دهد. برای نمونه در نظر بگیرید پخت نان توسط زنان روستای خانوک کرمان، پخت هر روز یک خاور آرد توسط زنی به نام خیرالنسا در سبزوار، جوانی که پایش را با سیم به دوشکا بسته بود تا مانع عقبنشینیاش شود، نگهبانی ساعت به ساعت زنان خرمشهری، حمل جسد توسط زنان بهمن شیری به پشت جبهه و... حداقلهایی است که قدرت و قوت دراماتیک و جذابی دارند، فقط کافی است تا مبدل به درامهای ملتهب و پرکشمکش شوند. بله جشنواره مقاومت در سالهای آتی چنانچه آثاری ملهم از قصهها، آدمهای اینجایی و ... به خود ببیند، رویدادی جهانگیرتر خواهد شد.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد