من رمانی را خواندم که خودم را مخاطب این رمان دیده‌ام‌. از قضای روزگار زیاد کتاب می‌خوانم. همیشه سعی می‌کنم فکر، اندیشه و سلیقه‌ام را ارتقا دهم.
من رمانی را خواندم که خودم را مخاطب این رمان دیده‌ام‌. از قضای روزگار زیاد کتاب می‌خوانم. همیشه سعی می‌کنم فکر، اندیشه و سلیقه‌ام را ارتقا دهم.
کد خبر: ۱۴۰۵۳۱۴
نویسنده علی‌اصغر عزتی‌پاک - نویسنده

این کتاب را دیدم که برای من نوشته شده؛ چون نویسنده پشت این کتاب قرار دارد. شأن و جایگاه نویسنده به نحوی است که هر وقت به خلوت می‌رود، در اتاق، در خانه و غارش فکر می‌کند، با خودش کلنجار می‌رود، دانشش را به روز می‌کند و بالاخره به نتیجه می‌رسد. یک چشمش به درونش است و یک چشمش به جامعه و بعد از مدتی برای ما ارمغانی می‌آورد. معمولا چنین آدمی طرفه و چیز تازه‌ای می‌آورد. نویسنده‌ای که نتواند برای مردمش حرف تازه‌ای بیاورد، نمی‌تواند ادعای حکمت کند. شأن و جایگاه نویسنده مهم است؛ به‌همین خاطر نویسنده واقعی کم داریم. داستان فصل توت‌های سفید داستان تن زدن از ابتذال است. در یک موقعیت و برهه تاریخی بسیار مهم، نویسنده نشسته و به آن برهه خیره شده، که به قول جوزف کمبل دروازه تشرف است. این دروازه‌های گذار جاهایی است که نویسندگان می‌توانند ید بیضا کنند، حرف بزنند و تأمل کنند.
بدون تعارف این نکته را عرض می‌کنم، من این کتاب را دو سه سال پیش خواندم و مجددا چند روز پیش خواندم. حتی یک آن احساس نکردم، یا به خودم نگفتم این جمله چه بود یا این صحنه چه بود.
معتقدم کتابی که علیه ابتذال است، نمی‌تواند در تصویر، صحنه و حتی در کلام مبتذل باشد؛ بنابراین با یک متن درخشان مواجه بودم و لذت بردم و درعین‌حال وقتی با توصیف‌های خوب کتاب مواجه می‌شدم، کتاب را می‌بستم و به خودم می‌گفتم خانم موسوی توصیف نمی‌کند، نگارگری می‌کند. بیش از ۲۰ نکته در جای‌جای کتاب درباره توصیف یادداشت کردم که ایشان چه‌طور فضای داستان را به خوبی توصیف کرده است. کار از این حیث‌ها فوق‌العاده برای من آموزنده بود.

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها