رازگشایی از ماجرای کشتن پیرمردی که قربانی سرقت حقوق بازنشستگی‌اش شده بود خاطره یکی از کارآگاهان پلیس آگاهی است

قتل پیرمرد مهربان

خانه‌ای قدیمی در یکی از محله‌های شلوغ جنوب‌شهر، محل جنایت بود. در ورودی بی‌آن‌که قفل در شکسته شده باشد، باز بود. وارد حیاط شدیم و در کنار حوض داخل حیاط عینک ته استکانی دیده می‌شد، از آنجا که دسته‌های عینک بسته بود، معلوم بود اتفاقی از دست کسی نیفتاده و کسی آن را آنجا گذاشته‌ است.
کد خبر: ۱۳۹۷۳۰۸

عینک متعلق به پیرمرد بود و باتوجه به این‌که به صورت مرتب روی لبه حوض قرار داشت، به نظر می‌رسید پیرمرد خودش عینک را روی لبه حوض قرار داده‌است. عینک ته استکانی بود و با این حساب همیشه به چشم پیرمرد بود، مگر برای گرفتن وضو. با این احتمال پیرمرد تا زمان اذان ظهر زنده بوده و برای گرفتن وضو کنار حوض رفته بود تا وضویش را بگیرد. در این میان سارق قاتل سراغش آمده و نقشه جنایت را رقم زده‌است. جسد قربانی جنایت داخل آشپزخانه قرار داشت. داخل یکی از اتاق‌ها کمدی فلزی بود که وسایلش بیرون ریخته شده و به هم ریختگی و آشفتگی در هیچ اتاق دیگر به چشم نمی‌خورد. در سالم و به هم ریختگی تنها یک اتاق نشان می‌داد قاتل آشناست و می‌دانسته کجا را بگردد تا به خواسته‌اش برسد. قاتل پس از اجرای نقشه قتل و رسیدن به آنچه به خاطرش مرتکب جنایت شده بود، از محل متواری شده بود.

پیرمرد محبوب
مرد همسایه ماجرای جنایت را به پلیس خبر داده بود، برای تحقیقات سراغش رفتم و او گفت: حشمت، مقتول را می‌گویم همیشه روی صندلی‌اش جلوی در خانه می‌نشست. صبح امروز که به محل کارم می‌رفتم او را دیدم اما وقتی برگشتم از او خبری نبود و در خانه‌شان هم باز بود. با دیدن این منظره، ناخودآگاه نگران شدم و هر چه حشمت را صدا زدم جواب نداد. بی اختیار وارد خانه شدم و با جسد او در آشپزخانه روبه‌رو شدم. نمی‌دانم کدام از خدا بی‌خبری این بلا را سر او آورده‌است. حشمت، پیرمرد دوست‌داشتنی محل بود که مال و منالی هم نداشت که بگویم به خاطر پولش او را کشته‌اند. همه همسایه‌ها هوای حشمت را داشتند و مرتضی، یکی از همسایه‌ها بیشتر حواسش به پیرمرد بود.
با خودم گفتم شاید مرتضی بتواند اطلاعاتی به ما بدهد تا قاتل را شناسایی کنیم. پیدا کردن مرتضی کار سختی نبود و سراغش رفتم. مرد جوان به نظر می‌رسید خیلی از مرگ پیرمرد ناراحت نیست و چهره‌ای بی‌تفاوت داشت. در برابر سوالات ما هم با خونسردی و بی‌تفاوتی خاصی برخورد کرد.
بی‌تفاوتی‌های او باعث شد بپرسم روز حادثه کجا بوده‌است، اما جواب این سوالم را هم مثل سوال‌های قبلی داد. رفتارهای مرتضی، شک مرا برانگیخت و باعث شد همزمان با تحقیق در خصوص قتل پیرمرد در رابطه با او نیز تحقیقاتی از همسایه‌ها صورت بگیرد. آن‌طور که همسایه‌ها می‌گفتند، مدتی است مرتضی به موادمخدر روی آورده بود. از طرفی هم وضع مالی خوبی نداشت و موضوع دیگری که در این تحقیقات میدانی به دست آوردیم این بود که روز حادثه، مرد جوان به چند مغازه محله رفته و کلی خرید کرده بود. این همه خرید، آن هم توسط مردی که هیچ‌کسی را نداشت و اعتیاد به جانش افتاده بود، کمی مشکوک به نظر می‌رسید. دوباره سراغ مرتضی رفتم و از او پرسیدم: از کجا پول آوردی که کلی خرید کردی. در صورتی که تو کار نمی‌کنی و کسی هم نداری که تو را از نظر مالی تامین کند.

اعتراف به قتل
مرتضی سعی می‌کرد با همان خونسردی و بی‌تفاوتی مسیر تحقیقات را تغییر دهد اما زمانی که متوجه شد، با این اظهارات مرا قانع نمی‌کند، به قتل پیرمرد اعتراف کرد و گفت: «حشمت مرد مهربان و دوست‌داشتنی بود. حتی در کابوس‌های شبانه‌ام نیز فکر نمی‌کردم بخواهم به پیرمرد آسیب برسانم چه برسد به این‌که او را به قتل برسانم.»
او ادامه داد: همه این افکار از صبح روز حادثه به ذهنم هجوم آورد. زمانی که پیرمرد را دیدم و او از شلوغی بانک هنگام گرفتن حقوق بازنشستگی‌اش شکایت می‌کرد. نمی‌خواستم او را به قتل برسانم، فقط حقوق بازنشستگی‌اش را می‌خواستم. نقشه‌ام این بود که در حیاط پنهان شوم و موقعی که می‌خواست نماز بخواند به اتاق بروم و پول را بردارم. مقتول برای گرفتن وضو به کنار حوض رفت و عینکش را لبه حوض گذاشت. به محض این‌که وارد خانه شدم مرا دید و از آنجا که عینک نداشت مرا نشناخت. با دیدن من شروع به فریاد دزد دزد کرد و از مردم کمک خواست. ترسیده بودم. اگر چند لحظه دیگر صبر می‌کردم مردم به دنبال صدایش وارد خانه می‌شدند. دستم را روی دهان پیرمرد قرار دادم و با تمام قوا او را به داخل کشاندم. اولین محلی که پا در آن گذاشتم آشپزخانه بود. او را به داخل آشپزخانه کشاندم و زمانی که به او نزدیک شدم مرا شناخت. چاره‌ای نداشتم جز این‌که به زندگی‌اش پایان بدهم. بعد از جنایت پول‌ها را از داخل کمد برداشتم و لباسم را که خونی شده بود، داخل سطل انداختم و بعد هم به خانه رفتم.
متهم جوان به زندان رفت و در دادگاه حکم بر قصاص او صادر شد. اما با وساطت و پادرمیانی ریش‌سفیدان و تلاش خانواده‌اش، اولیای دم از قصاص گذشت کردند و او محکوم به چند سال حبس شد.

منبع: ضمیمه تپش روزنامه جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها