بررسی جشنواره فیلم فجر از نگاه سینماگران (۶)

عایدی تحریم جشنواره‌ها برای مردم چیست؟

روایت مسعود طیبی از اجرای نمایش «افلیا» در چهل و یکمین جشنواره تئاتر فجر

وظیفه تئاتر، انسان‌سازی و راهبری در زمان بحران است

مسعود طیبی سال‌هاست که با تمرکز بر شخصیت‌های نمایشنامه‌های شکسپیر تلاش می‌کند بن‌مایه نهفته در این متون را در زندگی انسان‌های روزگار معاصرش به تصویر بکشد. او پس از اجرای نمایش‌های «هملت»، «هنگامه‌ای که هملت به دست جادوگران مکبث کشته شد»، «خون به پا می‌شود» و «سندروم هملت»، کانون توجه خود را بر افلیا قرار داد و نمایش «افلیا» را ابتدا در تماشاخانه استاد انتظامی خانه هنرمندان ایران، پردیس تئاتر شهرزاد و جشنواره بین‌المللی تئاتر شکسپیر در ایروان اجرا کرد و این بار با آن به جشنواره فجر آمده است.
کد خبر: ۱۳۹۵۴۸۰
نویسنده علی رحیمی - گروه فرهنگ و هنر

نمایشی که در نگارش آن وامدار نگاه «یان کات» به آثار شکسپیر است و سعی کرد از دل این مونولوگ، یک اثر انتقادی مرتبط با شرایط روز را روی صحنه برد. شاید به همین دلیل هم باشد که افلیایی که در دو سال گذشته روی صحنه رفته است، با افلیایی که در جشنواره فجر به اجرا درآمده کاملا متفاوت است.

پنج نمایشنامه اقتباسی از شکسپیر از یکسو نشان از علاقه شما به این نویسنده و از دیگر سو نشان از تمایل شما به خلق وقایع دیگر از دل آثار او دارد. چرا علاقه‌مند به اقتباس از آثار شکسپیر هستید؟

به عقیده من شکسپیر خیلی دقیق تمام اتفاقات و مسائل اصلی بشر اعم از عشق، نفرت، جاه‌طلبی، خشم و دیگر احساسات را به تصویر کشیده است که می‌توان در بهترین حالت ممکن از آنها اقتباس کرد و همخوان با فضای امروز روی صحنه برد. در حقیقت هدفم از انجام چنین اقتباس‌های مدرنی از آثار شکسپیر یادآوری این نکته به مخاطبان است که نباید در گذشته توقف کرد، زیرا ما در جهانی زندگی می‌کنیم که همه شرایط با تحول و توسعه اطلاعات، دانش و ارتباطات در سطح جهانی متحول شده است، بنابراین خوانش مجدد از اندیشه‌ها و دستاوردهای هنری و فکری بازمانده از بزرگان ضرورت جدی دارد.

با این تفکر ایده تمرکز بر افلیا از نمایش هملت چگونه در ذهن شما خلق شد؟

موضوعی که در نمایشنامه هملت ذهن مرا مشغول می‌کرد و باعث خلق افلیا شد، این بود که ما همیشه خود را به جای شخصیت «هملت» قرار می‌دهیم و داستان را قضاوت می‌کنیم. حال اگر زاویه نگاه را تغییر دهیم و خود را جای شخص مقابل هملت یعنی افلیا بگذاریم چه می‌کنیم؟ این سوال که افلیا چه می‌کرده، کجا بوده و اصلا در قسمت‌هایی که ما در نمایشنامه او را نمی‌بینیم به چه کاری مشغول بوده، همیشه در ذهنم بود و حتی در نمایش «هنگامه‌ای که هملت به دست جادوگران مکبث کشته شد» در رابطه با این شخصیت نوشتم. ولی در این اثر بر زندگی خصوصی این کاراکتر متمرکز شدم.

افلیا در نمایش شما یک دختر امروزی و مدرن است که بی‌شک نگاه، روحیات، اخلاق و گستره فکری او با دختری در دوره زمانی و مکانی هملت متفاوت است، چرا افلیا را به همان دوره زمانی نبردید؟

این اثر بر اساس نظرات و نگاهی که به آثار «یان کات» منتقد ادبی دارم شکل گرفت و نگاه مدرن و متفاوت یان کات برای روی صحنه‌بردن «افلیا» بسیار تاثیرگذار بود. از نظر یان کات اگر در دنیای امروز کسی آثار شکسپیر را به همان صورتی که هستند اجرا کند احتمالا یا از تئاتر چیز زیادی نمی‌داند یا هوش اجتماعی بالایی ندارد. از نظر این منتقد ادبی، دنیای امروز پر از هملت‌ها و افلیاهایی است که خیلی منفعل و بلاتکلیف هستند و زیر هجوم وحشتناک فشارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... وامانده و وازده‌اند. نمی‌دانند از آینده چه می‌خواهند و هدف از زیستن چیست و شاید واکنش‌های غیرمنطقی نسبت به اتفاق‌های پیرامون خود ارائه دهند. به عبارتی نمایش «افلیا» یک کار انتقادی برگرفته از شرایط روز محسوب می‌شود.

متد اجرایی نمایش «افلیا» که در جشنواره فجر اجرا کردید، نسبت به گذشته خیلی متفاوت شده و به نظر فقط یک خط سیر داستان از آن افلیا باقی مانده است. کمی در مورد این نمایش و تفاوت آن با اجرای قبلی‌اش بگویید.

افلیا داستان دختری است که معشوقه خود هملت را می‌کشد و دچار بیماری سایکوسوماتیک یا روان‌تنی می‌شود. خط اصلی داستان همین است اما در جشنواره فجر به طور کلی مسیر داستان و حتی متد اجرا تفاوت پیدا کرد. ما حتی دکورمان نیز نسبت به نمایش قبلی فرق کرده است. در این نمایش، قصه درباره دختری است که با یک پتک، کل زندگی خود را خراب می‌کند و آنقدر این تخریب را ادامه می‌دهد که جز خودش باقی نمی‌ماند و خود را هم می‌کشد. دغدغه نمایش افلیا پرداختن به فشارهایی است که زن‌ها در جامعه در گستره‌های مختلفی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... به ویژه در بحث عدالت‌خواهی و برابری حقوق تحمل می‌کنند. افلیا این دغدغه‌ها را در لابه‌لای داستان بریده بریده بیان می‌کند. نکته مهم‌تر آن که افلیا در نمایش‌های قبلی در وضعیت مظلومانه‌ای به سر می‌برد، اما افلیا در اینجا یک جنگجوست که برای خواسته خودش مبارزه می‌کند. کل مسیر زندگی گذشته‌اش را تخریب کرده و می‌خواهد چیز جدیدی بسازد. به نظرم این خط سیر، هم جذابیت بصری و هم جذابیت مفهومی برای تماشاگر ایجاد کرد.

اما نتیجه هر دو در نمایش شما یکی است؛ کشته‌شدن افلیا.

خیلی متفاوت است که در ذلت کشته شوی یا در اوج قدرت. به نظرم خیلی تفاوت دارند.

اوضاع امروز جامعه چقدر در تغییر روایت قصه تاثیرگذار بود؟

واقعیت هیچ تاثیری نداشت. من این اثر را قبل از این اتفاقات تولید کرده بودم. اما چون این اثر فرازمانی و فرامکانی است، فکر می‌کنم با توجه به همین موضوع نه‌تنها در ایران بلکه در خیلی جاهای دیگر می‌تواند اجرا شود. به همین خاطر هم توانستم این نمایش را در جاهای دیگر هم روی صحنه ببرم. فکر می‌کنم دغدغه‌های اصلی انسان مثل عشق، آزادی، برابری، حق‌خواهی، عدالت‌خواهی و... از ابتدای خلقت بوده و انسان تا لحظه‌ای که زنده است، برای آنها می‌جنگد و فکر می‌کنم یک موضوع طبیعی است.

شما نمایشی را روی صحنه بردید که به نظرم با موضوعات روز ایران سنخیت دارد و به همان وظیفه‌ای عمل کردید که از یک هنرمند تئاتری انتظار می‌رود. به عقیده شما چرا برخی هنرمندان فراموش می‌کنند که وظیفه ذاتی هنرمند، فرهنگ‌سازی است و در بحران‌ها سعی می‌کنند به جای تلاش مضاعف، از وظیفه ذاتی خود شانه خالی کنند؟

ما هر حرفی برای جامعه‌مان بخواهیم بزنیم چه موافق باشیم و چه مخالف، وظیفه هنر گفت‌گو و تولید اندیشه است. ما در تمام دنیا آدم‌هایی را می‌بینیم مثل آگوستو بوآل، برشت، یورجینیو باربا و... که تمام اعتراضات و حرف‌های مدنی‌شان را می‌زنند. شما هنرمندان را نمی‌بینید که در تمام جهان، یک گوشه بنشینند و حرفی نزنند. مشکل ما از اینجاست که تئاتر از دهه ۹۰-۸۰ از یک کالای کنشگر به یک کالای لوکس و لاکچری تبدیل شد. با این روند خیلی هنرمندان و کارگردانان کنشگر ما خانه‌نشین شدند، برخی خودشان را به پول فروختند یا فرار کردند. در نتیجه همین تغییر، تئاتر تهی از اندیشه شد.

باید توجه داشت که پایه‌های تئاتر از دیالکتیک می‌آید؛ یعنی تز، آنتی‌تز و سنتز. من یک کلام می‌گویم، شما یک کلام می‌گویید و برآیند آن یک نتیجه می‌شود. پس فرارکردن، خانه‌نشستن و کارنکردن شنیع‌ترین خیانتی است که به جامعه خودمان می‌توانیم بکنیم. ما هر حرفی داریم چه موافقیم و چه مخالف، باید آنقدر آستانه تحمل‌مان بالا باشد که بتوانیم گفتمان کنیم. الان ما با وضعیتی روبه‌روییم که اگر کسی کار کند نابودش می‌کنند و اگر کسی کار نکند هم نابودش می‌کنند. یعنی ما از حداقل گفتمان در فضایی که برای گفتمان است، یعنی از تئاتری که سازمان جهانی یونسکو آن را یک عامل تاثیرگذار در پیشرفت فرهنگ در هر جامعه می‌داند، بی‌بهره‌ایم. یعنی ما به عنوان هنرمند نمی‌توانیم با هم گفت‌و‌گو کنیم، بلکه دعوا می‌کنیم. به همدیگر دستور می‌دهیم که اجرا برویم یا اجرا نرویم. اگر ما به اصل آزادی و دموکراسی اعتقاد داریم باید به همدیگر اجازه دهیم هرچیزی که در ذهن‌مان است انجام دهیم، بدون این که به هم فشار بیاوریم. اگر کسی اعتقاد دارد اجرا برود اجازه دهیم و اگر کسی دوست ندارد آزاد باشد، اجرا نرود. نه کسی که اجرا می‌رود خیلی آدم خوبی یا بدی است و نه آن که اجرا نمی‌رود آدم خوبی یا بدی است. یک انتخاب است و ما باید حق داشته باشیم انتخاب کنیم. پس ما به عنوان هنرمند حق نداریم به همدیگر فشار بیاوریم اجرا برود یا نرود. جشنواره فجر برود یا نرود. من به واسطه از کسی شنیدم کارگردانی گفته اگر دوستان اجرا بروند آدم می‌فرستیم اجرا را خراب کند. صحت و سقم این حرف را نمی‌دانم اما این حرکت ضدفرهنگی است. این یک حرکت ترسناک است.

ما با این تفکر با ارکانی که با فرهنگ خیلی ارتباطی ندارند چه فرقی داریم؟ تئاتر کی قرار است بینش جامعه را تغییر دهد. وقتی همه‌چیز خوب است که مشکلی نیست؛ در بحران تئاتر وظیفه انسان‌سازی و راهبری دارد. در هر شرایطی تئاتر باید به بقای خودش ادامه دهد. برشت در وسط جنگ اجرا می‌رفت. مگر در رکود اقتصادی که آمریکا در حال متلاشی‌شدن بود، مرگ فروشنده، باغ‌وحش شیشه‌ای و ... تولید نشد؟ اینها محصول آن وضعیت اقتصادی آمریکا بودند و جاودانه شدند. اگر قرار بود این کارگردانان کار نکنند چه اتفاقی می‌افتاد، بی‌شک هیچ اتفاقی نمی‌افتاد چون نمی‌توانستیم بفهمیم چه بحران‌هایی را یک جامعه پشت سرگذاشته است. پس ما باید کار کنیم اما معتقد هم هستم تمام دوستانی که کار نمی‌کنند مثل چشمان من عزیزند و حق دارند مثل دوستانی که اجرا می‌روند هیچ تفاوتی ندارند. شما می‌گویید تئاتر را سانسور می‌کنند. یک کلمه که می‌توانم حرف بزنم آیا آن را هم از خودم دریغ کنم؟ بروم در خانه بنشینم که چه شود، افسرده شوم و دست به خودکشی بزنم، چه کمکی می‌کند. الان ۲۰،۱۰ دانشجوی من روی صحنه آمدند و در این یک سال دانشجوی زیادی را در بهترین سالن‌ها روی صحنه بردم، این خدمت نیست. آیا وظیفه من از این بیشتر است. هرکسی به اندازه وسع خودش برای تغییر جامعه‌اش کار می‌کند. این کار را هم نکنم دانشجویان من چه کار باید بکنند؟ من باید به آنها کمک کنم. این وظیفه من برای تغییر در جامعه است.

روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها