در‌کنار رهبران بزرگ فرماندهان بزرگ شکل می ‌گیرند

انقلاب اسلامی ایران از روز اول نگاهی تمدنی داشت و هیچ‌گاه خود را محدود به مرزهای جغرافیایی نمی‏دید؛ هرچند ایران اساسی‎ترین پشتیبان و محل قدرت‎گیری انقلاب اسلامی بود و ویژگی‎هایی داشت که باعث تمایز انقلاب اسلامی ایران از دیگر انقلاب‎ها می‎شد.
انقلاب اسلامی ایران از روز اول نگاهی تمدنی داشت و هیچ‌گاه خود را محدود به مرزهای جغرافیایی نمی‏دید؛ هرچند ایران اساسی‎ترین پشتیبان و محل قدرت‎گیری انقلاب اسلامی بود و ویژگی‎هایی داشت که باعث تمایز انقلاب اسلامی ایران از دیگر انقلاب‎ها می‎شد.
کد خبر: ۱۳۹۲۹۶۲

طی سال‎‌های پس از انقلاب، نهادهای زیادی برای ترویج فرهنگ انقلاب اسلامی تأسیس شد که شاید موفق‎‏ترین آنها سپاه قدس و به‌‌ویژه در دوره فرماندهی شهید سلیمانی بود.

این موضوع چالشی را در مصاحبه با دکتر موسی نجفی بررسی کردیم. نجفی که نگاهی تاریخی و تمدنی به موضوعات روز کشور دارد، با تشبیه شهید سلیمانی به یکی از سرداران دوران صفوی، به صورت ضمنی ایران فعلی را با زمان اوج اقتدار دوره صفویه ــ یعنی دوره شاه‌عباس ــ مقایسه کرد.

یکی از بحث‎های مهم در انقلاب اسلامی بحث تمدن اسلامی است. از ابتدای فعالیت‎های امام خمینی(ره) و دیگر مبارزان مشخص بود که انقلاب اسلامی محدود به مرزهای جغرافیایی نمی‎شود. اوج این فعالیت را می‎توان در دوره مدیریت شهید سلیمانی در سپاه قدس و نتیجه آن را در منطقه مشاهده کرد. آیا شما این تحلیل تاریخی را قبول دارید و آن را یک حرکت رو به جلو و موفق می‎دانید؟

ماه‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی در سپاه یک واحدی درست شد که البته مدتی بعد به انحراف رفت به نام «واحد نهضت‌ها» که سیدمهدی هاشمی معدوم هم این حرکت را دست گرفت و یک حرکتی شد که اینها به کشورهای دیگر می‌رفتند و حتی با برخی کشورها مانند لیبی ارتباط داشتند. یک مدتی هم شهید محمد منتظری این فکر را جلو می‌برد، ولی این افراد اول انقلاب خیلی برای صدور انقلاب عجله داشتند و فکر می‌کردند مشکل صدور انقلاب، سخت‌افزار است. همین امر باعث شد اینها انقلاب را درست نشناسند که بخواهند درست آن را معرفی کنند، هم خیلی عجله داشتند که بقیه آن کشورها را به‌هم بریزند. این امر باعث ایجاد بدبینی و ناهماهنگی زیادی در کل کشور و منطقه نسبت به ایران شد و این تصور به‌وجود آمد که اینها شاه را سرنگون کردند، حالا نوبت ماست و کشورهای دیگر در مقابل انقلاب اسلامی از اول گارد گرفتند. از این موقعیت تنها کسی که استفاده کرد صدام بود. نه این‌که آنها آدم‌های علیه‌السلامی بودند، آنها بعضی‌های‌شان آدم‌های نوکرصفتی بودند اما نوکرصفتی هم درجه دارد. آنها وقتی احساس کردند ایران یا آن واحد نهضت‎ها می‎خواهد صدور انقلاب کند و سر وقت آنها برود، آنها هم سرکوب‌شان شدیدتر شد به حدی که کلا مرزهای‌شان را روی انقلاب بستند و احتمالا بیشتر به دامان آمریکا رفتند؛ یعنی همه اینها ضرری بود که آن موقع از این کار نپخته و نسنجیده پیدا شد. به‌طور طبیعی وقتی انقلاب خودش را محکم و مستحکم می‌کرد، خودش را صادر می‌کند. اینها می‌خواستند یک‌جوری خودشان را متولی و مثلا نماینده این کار کنند که واقعا هم نبودند!

مسئولان انقلاب تصمیم گرفته بودند که انقلاب خودش را در مجامع بین‌المللی و در بین ملت‌ها مطرح کند. امام خمینی(ره) هم روش خاص خودشان را داشتند. می‌دانید امام(ره) هیچ‌وقت با قیام مسلحانه موافق نبودند، مثلا مأمورهای یک‌حکومت را بگیریم و بکشیم، حتی در حکومت شاه. چون نظر مثبتی به این کار  نداشتند، می‌گفتند مردم باید بیدار شوند و با حرکت‌های ترور و تروریستی اصلا موافق نبودند. ایشان می‎گفتند وقتی مردم بیدار شوند، خودشان حرکت می‌کنند اما برخی آن ایده‎ای را که اول مصاحبه از آن یاد شد در کشورهای دیگر جلو بردند و چون کار نپخته‌ای درآمد، ضررش از نفعش بیشتر بود. بعد وقتی‌که آن جریان نابود شد و امام حساسیت نشان دادند، آن قضیه انحرافی از بین رفت. آرام‌ آرام در سپاه این حرکت به قضیه سپاه قدس تبدیل شد. به خصوص بعد از فرماندهی حاج‌قاسم یک نظم و نسقی هم گرفت. به نظر من کار مهم حاج‌قاسم در صدور انقلاب این بود که جنبه سخت‌افزاری صدور انقلاب را اول به نرم‌افزار تبدیل کرد و دوم بحث صدور انقلاب را، ایشان طبیعی مطرح کرد نه مهندسی شده؛ این هر دو مهم است. شاید بگوییم پس ورود ایشان به قضیه داعش یا رفتن ایشان به فلسطین چه بوده؟ آنها جنبه تدافعی داشته، یعنی دشمن مانع ایجاد می‌کرد و اصلا قضیه سوریه برای کشور جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت هم خطرناک بود و اینجا دیگر نمی‌شد فقط کار نرم‌افزاری کرد و کار سخت‌افزاری هم لازم بود. منتها نرم‌افزار اولویت داشت ولی آن هم در هماهنگی با دستگاه‌های دیپلماسی، وزارت خارجه، سازمان فرهنگ و ارتباطات و حتی جهاد سازندگی. می‎دانید که جهاد سازندگی در آفریقا پروژه‎هایی داشت و به مناطق محروم آنجا کمک می‎کرد. در قضیه داعش چون کشور در خطر بود حاج‌قاسم وارد می‏شود. در قضیه عراق وقتی مردم داشتند سلاخی می‌شدند یا در شهر آمرلی، شیعیان داشتند از بین می‌رفتند، دیگر نشود فقط کار فرهنگی یا کار نرم‌افزاری کرد و حاج‌قاسم به‌موقع وارد فاز سخت‌افزار هم شد. کسی نمی‌گوید سخت‌افزاری یا مثلا اقدامات نظامی نباشد ولی باید در جای خودش باشد، نه این‌که اول کار که هنوز نه به بار است نه به دار است، وارد فاز نظامی شوید. در این مرحله نظامی هم حاج‌قاسم واقعا درخشید و این در زمانی بود که انقلاب دیگر برای خودش تثبیت شده بود و می‌طلبید که موانع را بردارد. از این جنبه به نظرم می‌آید دو کار حاج‌قاسم؛ یعنی تبدیل سخت‌افزار به نرم‌افزار با اولویت نرم‌افزار و ورود سخت‌افزار در جای خودش و دوم، حرکت طبیعی به جای حرکت مهندسی از اصول اساسی حرکت حاج‌قاسم بود. مثلا در قضیه یمن، ما به یمنی‌ها نگفتیم انقلاب کنند، شیعیان یمن مورد یک ظلم تاریخی قرار‌گرفته بودند و تشکیلات خودشان را داشتند، ایران هم به آنها کمک داد یا بحرینی‌ها که برای قیام‌شان از ما الهام گرفتند، ولی هیچ‌وقت این‌گونه نبوده که ایران برود یک هسته مسلحانه در آن کشورها درست کند.
 
برخی افراد درباره بحث فعالیت‎های ایران در منطقه و در کشورهایی مثل عراق یا سوریه شبهاتی را مطرح می‎کنند که حضور ایران در این کشور را نوعی اثرگذاری بیش از حد یا دخالت می‎دانند. شما در پاسخ به سؤال قبلی فرمودید که حضور ما در برخی مواقع تدافعی بوده است. آیا حضور ما در منطقه واقعا تدافعی بوده یا به‌دلیل تأمین منافع ملی کشورمان بوده است؟

صرف‌نظر از تدافعی یا منافع ملی، اصولا اگر یک کشوری بتواند در جای دیگری نفوذ کند، نشان از قدرت آن کشور است. دنیا این موضوع را پذیرفته و معمولا هم، حکومت‎های کشور مقصد از این قضیه دلخور می‏شود. مگر خود ما الان خوش‌مان می‌آید غربی‌ها در کشورمان نفوذ کنند؟ خب ما هم خوش‌مان نمی‌آید اما او این قدرت را دارد. در اینجا قدرت نرم است که به قدرت سخت وصل می‌شود و کشورها هم از این ظرفیت استفاده می‌کنند و معمولا هیچ کشوری این قدرت را از دست نمی‌دهد. شما اصلا فکر کنید اگر وهابی‌های سعودی می‌توانستند در تمام کشورهای اسلامی پایگاه می‌زدند، ولی محور مقاومت مأمور است که از نفوذ برخی کشورهای وهابی جلوگیری کند. این‌که ما الان به قول غربی‌ها در پنج پایتخت عربی نفوذ داریم، این پیش از این‌که کار مهندسی شده باشد، به نظر من هویت تاریخی است که به‌طور طبیعی ما، ابتدا در کشورهایی که هم مذهب ما هستند ــ مسلمان بودنش یک مسأله است ــ نفوذ داریم و می‌بینیم تمام این خط، خطی است که معمولا به تشیع نزدیک‌تر است. خب خیلی این موضوع طبیعی است، این استفاده تاریخی ما از این قضیه است، چرا این کار را نکنیم؟ وقتی می‌توانیم در هفت، هشت، ۱۰ کشور و کشورهای نزدیک مذهب ما، حتی کشورهایی که با ما هم ‌زبان هستند مثل هند، پاکستان، افغانستان و تاجیکستان یا حتی در کشورهای دیگر بتوانیم نفوذ کنیم، حتی در بوسنی بتوانیم برویم، چرا نرویم؟! یعنی این یک قدرتی به یک کشور می‌دهد که از زبانش استفاده کند. مگر خود انگلیسی‌ها از زبان انگلیسی برای نفوذشان در جهان استفاده نمی‌کنند؟ مگر فرانسوی‌ها نکردند؟ مگر بین این دو کشور سر این‌که زبان بین‌المللی کدام زبان باشد، اختلاف نبوده؟ این، یک امر مذمومی نیست، بسیار ممدوح است و قدرت ملی کشور را چند برابر می‌کند.
مطلبی هم که اشاره کردید راجع به انقلاب اسلامی و انقلاب فرانسه؛ در تطبیق این دو انقلاب من معتقدم انقلاب اسلامی هم مثل انقلاب فرانسه، اسم ایران روی آن است اما ایرانی نیست. انقلاب اسلامی به جهان اسلام نظر دارد ولی پایگاهش ایران است و این به خود ملت ایران هم یک قدرت مضاعف و زیادی اعطا می‌کند و لزوما چیز بدی نیست!
 
درباره شخصیت حاج‌ قاسم و رهبری ایشان در سپاه قدس بعد از شهادت ایشان نظرات متفاوتی مطرح شد. خیلی‌ها سعی کردند ایشان را یک رهبر یا یک قهرمان ملی جلوه بدهند اما رهبر انقلاب در یکی از بیانات‌شان شهید سلیمانی را «ملی‌ترین و امتی‌ترین» شخصیت ایران خواندند. تأکید بر این دو اصطلاح، نشان می‌دهد که محدود کردن شهید سلیمانی به یک قهرمان ملی اشتباه است و باید با نگاه امت‎محور به این شخصیت طراز اول ایرانی نگریسته شود.

به نظر من اینها مانعه‌الجمع نیست، چون ایشان که به‌‌عنوان یک ناسیونالیست ایرانی مطرح نیست. ایشان اهل کرمان است و همین کرمانی بودن، یعنی ایرانی بودن. ایشان که عرب نبوده یا مثلا ترک یا افغانی؛ ایرانی است و این موضوع اشکالی ندارد. من قبلا هم گفته‌ام که حاج‌قاسم یک فرد نیست، یک جریان است اما این جریان در یک فرد تبلور پیدا کرده است. این موضوع را در سطوح بالاتر می‎توانیم در مورد ائمه مشاهده کنیم. درست است که ائمه ما از نظر فردی خیلی ممتازند، عصمت دارند، معصوم هستند اما جریان امامت یک جریان است. ما می‌توانیم ائمه را در جریان امامت نگاه کنیم؛ یعنی هر در فردیت خودشان در نظر بگیریم و هم در جریان امامت و اینها مانعه‌الجمع نیست و هر دوتایش هم یکی است. در مورد شخص حاج‌قاسم، صفات خیلی خوبی داشته‎اند اما ایشان بدون انقلاب اسلامی معنا نمی‌دهد، انقلاب اسلامی هم بدون ایران معنا نمی‌دهد؛ یعنی کسانی که انقلاب اسلامی را در امت خلاصه و ایران را رها می‌کنند، اشتباه می‌کنند، چون پایگاه این انقلاب الان ایران است. شما نگاه کنید، دشمنان بیش از این‌که بخواهند ایران را از بین ببرند می‌خواهند انقلاب اسلامی از بین برود، ولی می‌دانند که دارند به ایران ضربه می‌زنند، چون ارتباط این دو را فهمیدند، می‌دانند اگر ایران و این پایگاه را تضعیف کنند، انقلاب اسلامی تضعیف شده و از بین می‌رود. بنابراین ما باید حواس‌مان باشد که تجسد انقلاب اسلامی در ایران است. شاید به یک نحوی بگوییم مثل صفویه و تشیع، نه شیعه از صفویه شروع شد نه از ایران اما در یک مقطعی در قرن دهم و یازدهم، پایگاه تشیع در دوره صفویه، ایران بود. آنهایی که می‌خواستند تشیع را نابود کنند به ایران حمله می‌کردند. شخصیت حاج‌قاسم هم همین‎گونه و دووجهی است: یک وجه قهرمان ملی دارد، یک وجه بین‌المللی،  این دو به نظر من مانعه‌الجمع نیست؛ همان‌طور که خود امام خمینی(ره) هم همین‌طور است. مقام معظم رهبری هم درست است که به‌عنوان رهبر ایران صحبت می‌کند اما در امت اسلامی هم به خاطر آن جنبه تشیع و انقلاب اسلامی می‌توانند صحبت کنند اما طبیعتا نفوذ ایران، نفوذ ایشان را چند برابر می‌کند.
 
در بحث تأثیرگیری شهید سلیمانی از شخصیت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری، احساس می‎کنم که بسیاری از ویژگی‏‎های شخصیتی شهید سلیمانی الهام گرفته از انقلاب اسلامی و رهبران این انقلاب است. آیا می‏توانیم ادعا کنیم که اگر انقلاب اسلامی نبود شاید شهید سلیمانی در این فضا مطرح نمی‌شد؟

من یک مطلبی قبل از شهادت سردار سلیمانی در فضای مجازی منتشر کردم که بازتاب خیلی زیادی هم داشت. مضمون و تیتر مطلب این بود: «از امام قلی‌خان صفوی تا قاسم سلیمانی» و بلافاصله بعد از این که شهید سلیمانی اعلام کرد که داعش وجود ندارد این مطلب را منتشر کردم. نکته‌ای که من در آن یادداشت مطرح کردم این بود که وقتی رهبران بزرگ ظهور می‌کنند مثل امیرالمؤمنین، افرادی مثل مالک اشتر در کنار آنها ظهور می‌کنند و وقتی‌که مثلا در اوج دوره صفویه شاه‌عباس حاکم می‎شود، امام قلی‌خان ظهور می‌کند و الان هم آیت‌ا... خامنه‌ای رهبری جمهوری اسلامی را به‌‌عهده دارد که در پرتو رهبری ایشان حاج‌قاسم ظهور می‎کند. اگر رهبران بزرگ نباشند سردارهای بزرگ ظهور نمی‌کنند، اینها با همدیگر هستند؛ یعنی مالک اشتر قبل از امیرالمؤمنین(ع) هم مالک اشتر بود اما دیده نمی‌شد، در نهایت یک انقلابی بود که باید با بدعت خلفا یا با باند فاسد اموی در کوفه درگیر می‌شد اما وقتی امیرالمؤمنین می‌آید در خورشید ولایت امیرالمؤمنین(ع)، مالک سپهسالار حضرت می‌شود و آن ابعاد وجودی‎اش به منصه ظهور می‌رسد به‌طوری‌که حضرت بعد از شهادتش می‌گوید: «نسبت مالک به من مثل نسبت من به پیامبر است.» که این جمله بسیار بزرگی است. یعنی ما درباره هیچ‌کدام از صحابه چنین چیزی نداریم که یک معصومی نسبت به یک غیر معصوم، یک چنین جمله مهمی بگوید. خیلی به نظر من جمله عظیمی است و بعد از جمله‎ای که درباره سلمان گفته شده که «سلمان منّا اهل‌البیت» شاید این تعبیر بالاترین تعبیر باشد؛ البته این را باید اهل فن بیان کنند، ولی این جمله، جمله خیلی بالایی است که حضرت می‌گوید. از آن‌طرف ما هم یک استراتژیست بزرگ در قرن دهم و یازدهم داریم که شاه‌عباس است که شاه بسیار بزرگ و استراتژیستی است و توانسته ایران را به چند برابر ایران فعلی برساند و دشمنان را شکست دهد. شاه عباس سردار بزرگی مثل امام قلی‌خان را حاکم فارس کرد، او هم از آنجا رفت بندرعباس و پرتغالی‌ها را از جزیره هرمز بیرون کرد و این کارش کار بزرگی است. بعد هم با سپاه عثمانی جنگ کرده است، عین همین کاری که یک‌‌جورهایی حاج‌قاسم انجام داده است. شخصیت حاج‌قاسم هم مثل این بزرگان است که در پرتو رهبران بزرگ ظهور می‌کنند، وگرنه اگر رهبران بزرگ نباشند، این سرداران نمی‌توانند به منصه ظهور برسند؛ یعنی استعدادهای‌شان به فعلیت نمی‌رسد.

به جای خوبی در بحث رسیدیم؛ شما می‎فرمایید که نگاه تاریخی ماست که باعث نفوذ و اثرگذاری ما در منطقه شده است و اتفاقا این موضوع یک امتیاز به شمار می‎رود. به نظر شما هویت ملی و تاریخی ما که در دوره صفویه به بعد شکل گرفت چقدر در شکل‎گیری شخصیت‎هایی مثل امام خمینی(ره)، آیت‌ا... خامنه‎ای و شهید سلیمانی تأثیر گذاشته است؟

چرا الان مثلا یک رهبر مذهبی مانند آیت‌ا... سیستانی که مرجع تقلید هستند یا حتی سیدحسن نصرا... یک رهبر انقلابی است در لبنان، این تأثیر را نمی‌تواند به این شدت داشته باشد؟ حالا حتی سیدحسن که یک انقلاب هم در لبنان به‌پا کرد ولی ببینید سمبل انقلاب اسلامی یا سمبل ایران در آنها نیست. هر دو نفری که نام‌شان را بردم، جزو افراد بزرگ و هر دو به تشیع وصل هستند، ولی یکی‌شان بیشتر مثلا در حوزه لبنان دیده می‌شود، یکی‌ هم در حوزه مرجعیت شیعه عراق. اما انقلاب اسلامی فراتر است، یعنی ولایت‌فقیه و رهبری این انقلاب که با رهبری ایران الان یکی شده، یک قدرت مضاعفی می‌دهد. خب طبیعتا تمام امکانات مادی، معنوی، تاریخی، ادبی و فرهنگی هم پشت این رهبر می‌آید و او از این ظرفیت استفاده می‌کند تا این قدرت و این صدا بیشتر شنیده ‌شود.

فرمودید که خیلی از فعالیت‌هایی که حاج‌قاسم شروع کرد، نرم‌افزاری بود و ایشان توانست از قدرت تمدنی و فرهنگی ایران در قالب سپاه قدس استفاده کند و در کشورهای دیگر اثرگذاری جدی داشته باشد. درباره داعش و برخی حرکت‎های مسلحانه نیز شما آنها را نوعی حرکت تدافعی دانستید. در مجموع به نظر شما اثرگذاری سپاه قدس در سال‌های گذشته، بیشتر به دلیل بحث‌های فرهنگی یا بحث‌های نرم‌افزاری بوده یا علت‌های دیگری هم داشته است؟ شخصیت شهید سلیمانی چقدر در اثرگذاری سپاه قدس موثر بوده است؟

یک آدم وقتی موفق است که برنامه‌ریزی داشته باشد، مثلا من نوعی رئیس این پژوهشگاه هستم، این پژوهشگاه را که من درست نکردم! ۵۰سال سابقه دارد، خب من یک ایده‌هایی در علوم انسانی دارم، این پژوهشگاه می‌تواند اولا این ایده‌های من را محقق  کند تا آنجا که بشود، یک مقدار هم خودم باید پژوهشگاه را با ایده‌های خودم همگام کنم؛ یعنی ظرفیتش را بالا ببرم، این هر دو است؛ یعنی در کنار هم می‌شود. نسبت سپاه قدس و حاج‌قاسم هم همین‌گونه است. سپاه قدس را که حاج‌قاسم درست نکرده اما حاج‌قاسم ایده‌هایی داشت که بدون سپاه قدس تحقق پیدا نمی‌کرد و سپاه قدس هم ظرفیتی داشت که بدون حاج‌قاسم این ظرفیت محقق نمی‌شد، این دو تا در کنار هم است؛ یعنی ما باید این دو تا را با همدیگر ببینیم.

نتایج و ثمرات این نگاه تمدنی چیست؟ ما اگر این‌جوری نگاه کنیم چه نتیجه‌ای می‌تواند برای کشور داشته باشد، اگر به‌صورت محدود و ملی‌گرایانه نگاه کنیم چه نتایجی دارد؟

این چیزی که الان می‌گویند در این قضیه اعتراضات و اغتشاشات اخیر به نام جنگ ترکیبی، اگر شما نگاه تمدنی نداشته باشید نه جنگ ترکیبی را درست می‌فهمید، نه می‌توانید با آن مقابله کنید و ضدش را بزنید. در یک نگاه چریکی یا سخت‌افزارانه، شما در جنگ ترکیبی شکست می‌خورید. جنگ ترکیبی به نظر من از انقلاب‌های رنگی هم بالاتر است، چون انقلاب‌های رنگی یک مدل حرکت است، جنگ ترکیبی یک مدل دیگر است، نگاه تمدنی است که جنگ ترکیبی را ایجاد می‌کند.

اگر بخواهیم یک آسیب‌شناسی کنیم به نظر می‌رسد ما در فضای واقعی و فضای منطقه به‌خصوص در ۲۰سال اخیر اثرگذاری جدی داشتیم اما در فضای رسانه و افکار عمومی خیلی موفق نبودیم. آیا این اشکال را شما وارد می‌دانید؟

در ایران یا در...؟

هم در ایران هم در منطقه، مثلا اتفاقاتی که در عراق در این دو سه سال اخیر افتاد، بین جوانان عراقی یک فضای منفی درباره ایران تصویر شد، نمی‎گویم این تصویر به صورت کامل جا افتاد اما تا حدی مطرح شد. یا در حوزه بعضی از فعالیت‌های فرهنگی در سوریه یا جاهای دیگر به نظر می‌رسد ما نقاط ضعفی داریم. این موضوع را قبول دارید که ما در فضای میدانی شاید به‌نوعی پیروز شده باشیم اما در فضای فرهنگی و رسانه‎ای ضعف داریم؟

همه که مثل حاج‌قاسم نیستند، اگر وزارت خارجه ما یا سازمان فرهنگ و ارتباطات ما مثل حاج‌قاسم رفتار می‌کردند این اتفاق می‌افتاد؟ مشکل ما این است که در بقیه حوزه‎ها افرادی مثل حاج‌قاسم حضور نداشتند. وقتی جنگ ترکیبی باشد و موقعیت تمدنی، باید هرکسی جای خودش باشد، مثل یک ماشینی که اجزایش باید با هم هماهنگ باشند. اگر ماشین مثلا بنز است، باید همه‌چیزش بنز باشد، تایر مثلا یک ماشین درب‌وداغان را که روی بنز نمی‌گذارند! خب بنز راه نمی‌رود، موتور بنز را ممکن است روی پراید بگذارید که خب فایده‌ای ندارد. هر چیزی جای خودش است، حاج‌قاسم کار خودش را خوب انجام داده اما صحنه دیپلماتیک ما یا مثلا سازمان فرهنگ و ارتباطات ما یا بقیه قسمت‌های اقتصادی ما همگام عمل نکردند، وگرنه اینها می‌توانستند از آن همه زحمتی که ایشان در عراق کشید، استفاده کنند. مثلا از تلاش ایشان برای از بین بردن داعش و نجات مردم می‌توانستند برای انقلاب و برای ایران استفاده کنند اما نکردند. خارجی‌ها هم که معطل نمی‌شوند، واقعا مکار هستند، می‌آیند و خودشان را دوست جلوه می‌دهند و با همین شبکه‌ها و برتری رسانه‌ای که متأسفانه دارند و در کشور خودمان از این برتری استفاده می‌کنند. اینها می‌توانند حقایق را وارونه جلوه بدهند و ایران را استعمارگر تصویر کنند، همان‌طور که برای مردم ما هم عرب‌ها را یک ‌مشت مردم مثلا وحشی یا بی‌تمدن یا خوشگذران جلوه می‌دهند، مردم ما را هم حساس می‌کنند. به‌هرحال، در این‌گونه موارد باید خیلی هوشیاری بالا باشد.
 
به عنوان سؤال پایانی باید عرض کنم که درست است که نزدیک به سه سال از شهادت شهید سلیمانی می‎گذرد اما همچنان حضور ایشان و سرمایه‎ اجتماعی که برای نظام به‌وجود آورد در این مقطع احساس می‎شود.

بله، درست است. در قضایای دو ماه اخیر، هر جا دشمنان دست‌شان رسیده است عکس ایشان را در کنار عکس‌های رهبران انقلاب آتش زدند و این امر نشان می‌دهد که ایشان چقدر ممتاز هستند و چه حقد و کینه‌ای از ایشان وجود دارد. در تاریخ خیلی کم داریم که در ترور یک مرد بزرگ، قدرتمندترین رهبر دنیا که رئیس‌جمهور آمریکاست، شخصا مسئولیت ترور را به‌عهده بگیرد، شاید بی‌نظیر باشد چنین چیزی که حادثه تروریستی به این سطح بالایی اتفاق افتاده و او با افتخار بگوید من این کار را کردم. حالا البته هم حماقتش بوده، هم ارزش بالای شهید سلیمانی را می‎رساند. روایتی هم هست که ارزش شهدا به این است که شقی‌ترین آدم‌ها آنها را شهید می‌کنند، دیگر از ترامپ شقی‌تر هم که واقعا در این دنیا نبود.
 
اصلا نوع شهادت شهید سلیمانی را هم می‌شود به صورت تمدنی تفسیر کرد؛ یعنی رأس تمدن غرب می‌گوید من این کار را کردم.

بله، من فکر می‌کنم در شهادت ایشان مسائل پیچیده‌ای وجود دارد، حتی داخل کشور خودمان هم احتمال نفوذی بودن برخی افراد وجود دارد اما شاید به‌زودی این موضوع معلوم نشود و بعدها اسنادش چاپ شود، چون ایشان آدمی نبود به این راحتی این‌جور باز عمل بکند که به‌راحتی ایشان را ترور کنند. این قسمت از ترور ایشان خیلی تاریک است، بعدها باید با انتشار اسناد معلوم شود که سازمان‌های جاسوسی یا برخی عوامل آنها به چه صورت توانستند این‌قدر راحت رد ایشان را بزنند با این‌که قبلا این همه دنبال ایشان بودند. به نظر من خیانت زیادی به ایشان شد. به نظرم هم از داخل هم از خارج هماهنگی وجود داشت؛ یعنی ارتباطات پیچیده دولتی و نفوذی که خارجی‌ها در کشور خود ما پیدا کردند، بی‌تأثیر نبوده است. من هیچ‌کسی را متهم نمی‌کنم، ولی ایشان نحوه شهادت‌شان خیلی پیچیده است؛ یعنی به این راحتی که فکر می‌کنیم نیست که آمریکا دستور بدهد به این راحتی رد ایشان را بزنند و بگویند اگر دو سه دقیقه دیرتر عمل می‌کردیم ایشان از دست درمی‌رفت. اینها، چطور به این راحتی توانستند این کار را انجام بدهند و ایشان هم چطور به این راحتی پا بگذارد در تله دشمن؛ آن هم در کشوری که اشغال است، خب اینها خیلی عجیب غریب است!
 
همان زمان هم در عراق آشوب و به‌هم‌ریختگی بود.

بله، عراق آشوب بود. اینها چیزهای عادی نبود که به‌راحتی بتوان از کنار آن رد شد. شاید قسمت‌های زیادی از این قضیه بعدها معلوم شود، وقتی اسنادی از خود آنها چاپ شود و بعدها یک عده‌ای اعتراف کنند چه اتفاقی افتاده این قضیه معلوم می‌شود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها