گفت‌وگوی «جام‌جم» با کیومرث قورچیان، هنرمند و نقاش آیینی

زدودن غبار فراموشی با رنگ‌خدا

کیومرث قورچیان از‌جمـله هنــــرمندانی است که در آثارش وجه مفهوم آسمانی «صِبْغَه ا...» را بازنمایی می‌کند تا هنری قدسی برای انسان معاصر ارائه دهد. جدا از این موضوع او به فرهنگ ایرانی ــ اسلامی برای خلق آثارش پایبند است و این موضوع او را در جایگاه هنرمندی اندیشمند قرار می‌دهد.
کد خبر: ۱۳۹۰۴۶۳
نویسنده محمد دشتی - نویسنده و پژوهشگر تاریخ شفاهی معاصر

در لحظه دیدار، وجود یک جلد کتاب کوچک حافظ روی میز کار کیومرث قورچیان، نشانه‌ای روشن از دلبستگی و علاقه او به شعر و ادب فارسی را نشان‌می‌دهد. این در حالی است که در کارگاه کوچک او درگوشه‌ای از سالنی که در حوزه هنری قرار دارد، می‌توان نشانه‌ها و تصاویری روشن از دیگر آثار فاخر شعر و ادب فارسی را نه روی میز که در تار و پود نقاشی‌های رسم‌شده‌اش به عینه دید. تابلو‌های نقاشی کوچک و بزرگی که هرکدام کتاب و اثری عمیق و چند لایه از جلوه‌های جمال فرهنگ و هنر ایرانی‌-اسلامی هستند و رنگارنگی چهار فصل این فرهنگ پایا و پویا را در اوج کمال به نمایش گذاشته‌اند. آنچه پیش‌روست حاصل یک گفت‌و‌گوی پاییزی با این هنرمند آیینی است.

در آثار شما می‌توان فرهنگ ایرانی ــ اسلامی را به‌خوبی خوانش کرد، آیا معتقد هستید که هنرمند ایرانی باید منبعث از فرهنگ کشورش باشد یا باید نگاهی جهانشمول‌تر به این حوزه داشته‌باشد؟
اگر به دنبال معنای هنر و هویت خودمان باشیم، از نگاه من هنر تعریفی جامع و جهانشمول دارد و بسته به جهان‌بینی هنرمند معنا پیدا می‌کند، به همین دلیل هم نمی‌توان آن را در فرهنگ و جامعه و جغرافیای خاصی محدود و محصور کرد. منتها جالب است که ما به عنوان یک سرزمین، ویژگی‌های خاص خودمان را داریم، به گونه‌ای که ممکن است کشور‌های دیگر کمتر به این حد و سطح رسیده‌باشند یا اساسا چنین جایگاهی داشته‌باشند. سرزمین پهناور و گسترده ایران فرهنگی ما در زمانه‌ای نه‌چندان دور، بخش عمده‌ای از کره خاکی را به لحاظ تاریخی، جغرافیایی، جمعیتی و حکومتی دربر می‌گرفته و در نتیجه فرهنگ، آداب، رسوم و زیست جمعیت عمده‌ای از این جهان را تحت تاثیر خودش قرار می‌داده‌است. طبیعتا چنین گستره و محدوده بزرگی در آن جهان‌بینی که اشاره کردم، نقبی عمیق به هنر زده که ما امروز هم به‌دنبال چنان هویتی هستیم. اگر از هنر و فرهنگ ایرانی به عظمت و بزرگی یاد کنیم، به بیراهه نرفته‌ایم، هنری که در زمانه‌های فراخ و طولانی در بستر اسلام و حکومت‌های مسلمانان، ساری و جاری بوده‌است. هنری که با وجود ابعاد گسترده‌ای که دارد، مفاهیم و معنای زیادی را در درون خودش به‌عنوان یک هویت مشخص و معین جا داده‌است، منتها باید توجه داشته‌باشیم که یک‌سری فراز و نشیب‌هایی هم به وجود آمده‌است که شکل و صورت‌های آن متفاوت شده‌است. از جمله دگرگونی‌های عظیمی که در دنیای معاصر پدید آمده‌است، می‌توان به رنسانس‌های اجتماعی، فرهنگی و هنری که رخ داده‌است، اشاره کرد. در این میان سایر کشور‌ها نیز جای خود را پیدا کرده و مانور‌هایی داده‌اند که نمی‌توان از تاثیر و تاثرات متقابل آن در این زمینه چشم پوشید.

با این برداشت از هنر که به آن اشاره کردید، برای ایران فرهنگی چه تعریفی دارید؟
در اثر رخداد‌های تاریخی، نظامی و عمدتا کشورگشایی‌ها یا ضمیمه‌شدن جغرافیای بزرگ ایران در دوره‌های تاریخی گذشته به برخی کشور‌ها یا مستقل‌شدن آن‌ها در معنای سیاسی و جغرافیایی آن، این گستره فرهنگی فراق و گسستگی‌هایی را تجربه کرده‌است. با وقوع چنین اتفاقاتی آن اقالیم جدید هر چند هنوز هم رگه‌هایی مشترک و قدیمی با ما دارند، اما تحت تاثیر اوضاع جدید خود، شکل و ماهیتی دیگر پیدا کرده‌اند. وضعیتی که گرچه جغرافیا و سرزمین‌های دیگری را شکل داده‌است، اما چون از جنس فرهنگ و هنر بوده‌است، هنوز هم قابل‌تامل، تدقیق و بازخوانی است تا معنای فرهنگ ایرانی و هویت آن به‌عنوان ایران فرهنگی را بهتر و بیشتر درک کنیم. موضوع زمانی جالب‌تر و قابل‌تامل‌تر می‌شود که جدای از این اقالیم نزدیک و همسایه، ما وقتی که به کشور‌های دورتر و در جغرافیایی دیگر هم می‌رویم، این تاثیر و تاثر هنر و فرهنگ ایرانی را مشاهده می‌کنیم. یعنی در آن کشور‌ها و فرهنگ و اجتماع هنری آن مبانی و مضامینی را ملاحظه می‌کنیم که اشتراکات زیادی با فرهنگ ایرانی ما دارند. در حقیقت یک بعد باطنی و عمیقی در این اشتراکات فرهنگی و هنری وجود دارد که نشانگر عمق تاثیر و ماندگاری نشانه‌های تاریخ تمدنی ما در آن اقالیم و به‌خصوص در حوزه هنر و زیبایی‌شناسی است. چیزی که شاید بتوان آن را روح مشترکی دانست که باطن همه دنیا وابسته به آن نوع از هنر و فرهنگ است که با ریشه‌ها و تاثیرات عمیق خود، نشانگر اهمیت و جایگاه هنر در کل هستی و طبیعتی است که هنر آن را زیباتر و قابل زیست انسانی می‌کند. همین است که عمیقا اعتقاد دارم هنر اصیل که جلوه‌ای از وجود لایزال الهی است، بشر را نجات خواهد داد. ما برای تعریف خود و جایگاه‌مان در این زمینه، نیازمند شناختی دقیق از جهان و جهان‌بینی مربوط به این حوزه هستیم و بدون درک این وابستگی که می‌تواند گذشته، هویت و ریشه‌های عمیق هنری و فرهنگی ما را نشان دهد، نخواهیم توانست آن توالی و تسلسل رخ داده که جامعه، فرهنگ و اجتماع ما را به عنوان یک حوزه تمدنی شکل داده‌است، به درستی بشناسیم. امری که گاه به گسستگی نسلی تعریف می‌شود و بخش زیادی از آن گسستگی در حوزه فرهنگی و نشانه‌های هنری و زیبایی‌شناسی معنا پیدا می‌کند. گرچه ما از یک مقطعی به هنر معاصر و اتفاقات دنیای مدرن همراه شده‌ایم، اما هنوز و همچنان ریشه‌های عمیق هنر ایرانی در آثار ما برجای و جاری است. به قول بزرگی که در آثار و تراوشات فکری و اندیشه‌ای بزرگان ما در حوزه‌های مختلف تامل و دقت کرده‌است، هنوز هم جهان در مقابل شعر فارسی زانو می‌زند و به آن تعظیم می‌کند. باید دقت داشته‌باشیم که این‌ها همه سرمایه‌های ارزشمندی هستند که می‌تواند دستمایه و زمینه خلق آثار متعددی در بخش‌های مختلف هنری و فرهنگی ما باشد و نسل جدید بتواند با بهره‌گیری از این سرمایه‌های گرانمایه و تمام ناشدنی راه آینده خود را بهتر و موثرتر از گذشته پیدا کند و ادامه دهد.

در بسیاری از آثار نقاشی که تصویر و خلق کرده‌اید، از مضامین شعر و ادب فارسی و بزرگان این حوزه وام گرفته‌اید و به وضوح می‌توان این شعروارگی دلپذیر را در آثار شما دید. در مورد این ارتباط بین حوزه‌های مختلف ادب و عرفان و هنر هم توضیح دهید.
خوب است ابتدا یک اشاره کلی داشته‌باشم و تاکید کنم که هنرمندان معمولا درکی فراتر از دیگران دارند و اغلب دارای نگاه و ادبیاتی متفاوت در مقابل هستی هستند. به همین جهت به نوعی صاحب الهام و دریافت‌های خدادادی می‌شوند. پس هر اتفاق ادبی و شعر ناب به‌ویژه آثار آیینی و عرفانی می‌تواند الهام‌بخش هنرمندان باشد و نقاشان هنرمند می‌توانند با جست‌وجو و تامل در آثار بزرگ ادبی از جمله غزلیات حافظ، آثار مولانا و... به درک و دریافتی باطنی برسند و آن را در خلق آثار الهام‌بخش و جاودان خود به کار گیرند. معتقدم خداوند خود بهترین نقاش هستی است و نقاشان و شاعران نیز کارشان معطوف به ذات‌لایتناهی اولوهیت است و می‌توانند منعکس‌کننده هنر خالق هستی در آثارشان باشند. اما بهره‌مندی از آثار بزرگان و تاثیر آن در یک اثر هنری، معمولا به دلیل آن همه وحدت نظری است که بین این بزرگان در مفاهیم و معانی معرفتی وجود دارد. به گونه‌ای که وقتی سراغ مولانا، حافظ، سعدی، نظامی و دیگر بزرگان این حوزه می‌رویم، شاهد گستره نگاه عمیق و ریشه‌دار این عزیزان در گذشته‌های دور و قرون گذشته هستیم که اعجاب‌انگیز است. آن‌ها در دوره و زمانه خود، حال و امروز و حتی آینده ما را دیده‌اند و در اشعار و آثار خود به آن پرداخته‌اند. همین است که ما می‌توانیم با افتخار بگوییم شعر و ادب فارسی آنچنان تاثیرگذار و عمیق بوده و هست که هیچ‌گاه کهنه و فراموش نمی‌شود و یک معنای دیگر هنر همین مفهوم است که در ظرف زمان و مکان و جغرافیا و محدود خاصی نمی‌گنجد و همواره می‌تواند مانند آبی گوار جان‌های تشنه و خسته انسان را زندگی و حیاتی نو ببخشد. مثلا مولانا در قرن هفتم هجری (برابر با قرن سیزدهم میلادی) صحبت از ذره می‌کند و می‌گوید: ... ذره‌ها بینم که از ترکیب‌شان/ صد هزاران آفتاب آمد عیان. موضوعی که امروزه دانشمندان حوزه کوانتوم با عنوان اتم از آن یاد می‌کنند که می‌تواند همان ذره مورد نظر مولانا‌باشد. شاید مناسب باشد که اشاره کنم به سیمرغ منطق‌الطیر عطار که به نوعی برند آثار من شده‌است. این در حالی است که از مباحث رزمی و اسب‌سواری در شاهنامه نیز به‌عنوان سمبل استفاده بسیاری کرده‌ام. همچنین از مفاهیم و سمبل‌های آثار عرفانی و آیینی که شاهکار ادبیات فارسی هستند در بسیاری از آثارم بهره می‌برم، سمبل‌ها و نشانه‌هایی که نه برای شهروند ایران امروز که برای دلداده فرهنگ ایرانی در بوم بزرگ ایران فرهنگی، هم جذاب و دلنشین خواهد بود. همه این‌ها برگرفته از ریشه‌ها و اندیشه‌های منبعث از جغرافیای فرهنگی گسترده‌ای است که تا دنیا هست ذهن جست‌وجوگر هنرمند ایرانی را رها نخواهد کرد.

یکی از ویژگی‌های آثار شما این است که مخاطب و بیننده را با تصویری فراتر از یک اثر هنری مواجه می‌کند و او می‌تواند علاوه بر ابعاد زیبایی‌شناسی و عمومی یک تابلو نقاشی، با ریشه‌های دیگر فرهنگی خود در زمینه‌هایی مانند: ادب، عرفان، اخلاق و اندیشه نیز ارتباط برقرار کند.
اجازه بدهید ابتدا به برخی آسیب‌ها اشاره کنم. متاسفانه پرداختن نصفه نیمه به این زمینه از هنر یعنی نقاشی، موانعی را ایجاد کرده و در حقیقت سدی در مسیر رشد آن شده‌است. به گونه‌ای که در حال حاضر شاهد هستیم، افرادی بدون شناخت کافی و بدون استعداد و پشتکار و ورزیدگی و سختکوشی، به تصور خود آثاری را به وجود می‌آورند که نه تنها موجب و باعث رشد و توسعه نیست که اتفاقا ما را از آن گذشته پر افتخار جدا کرده و باعث می‌شوند خللی در این بخش از هنر پدید بیاید. فراموش نکنیم که خواندن تاریخ تمدنی، شناخت جغرافیای بزرگ ایران در سده‌های گذشته و آگاهی از اتفاقات تاریخی تاثیرگذاری که برای قرن‌ها هنر و فرهنگ ایرانی را بر فراز نگاه داشته‌اند، برای کسی که می‌خواهد در این حوزه کار و فعالیت کند، خیلی لازم و ضروری است. قطعا دانش و آگاهی از گذشته‌ای که ما به عنوان یک‌هنرمند سعی کرده‌ایم در آن گذشته نمانیم و سرمایه‌های تاریخی خودمان را باب ذائقه و خواست مخاطب امروزی شکل بدهیم، لازم و ضروری است. پس باید از این موضوع غفلت نکنیم تا مسیر را به درستی طی کنیم. اما در ارتباط با موضوعی که مطرح کردید، لازم است هنرمند اهل مطالعه، کنکاش و جست‌وجوگر باشد. به دلیل چنین اعتقادی همیشه و همواره مطالعه و خواندن یکی از کار‌های مهم و به نوعی پیش نیاز یا مقدمه کار‌هایی بوده که آن‌ها را بر جان بوم و در دل قاب‌هایی کوچک و بزرگ جان داده‌ام. موضوعی که یک حس درونی عمیق و ماندگار به من داده و آنچنان پیوندم را با بزرگان شعر و ادب فارسی و آثار فاخر آن‌ها برقرار کرده که در بسیاری اوقات پس از آن‌که اثری را نقاشی و خلق می‌کنم و به آثار بزرگانی مانند مولوی، حافظ و سعدی مراجعه می‌کنم، می‌بینم بدون آن که خیلی آگاه باشم، دریافتی از یک مسأله و موضوع داشته‌ام که مولانا هم چنان درک و دریافتی از آن موضوع داشته‌است. نقطه‌ای مشترک در حوزه اندیشه که باعث می‌شود پیوند من و شاعر و هنرمندی که قرن‌ها پیش می‌زیسته‌است، برقرار بماند و این فرصت را پیدا کنم که این اتصال و پیوستگی را در اثر هنری ام به مخاطب امروزی نیز انتقال دهم و برداشت و تفسیر آن روز یک ادیب و شاعر را در روح و جان انسان امروزی، ساری و جاری کنم. جالب است بگویم این پیوستگی حتی در گستره‌ای فراتر از جغرافیای ایران (حتی ایران فرهنگی) معنا پیدا می‌کند. یعنی وقتی ما به آثار و کتاب‌های بزرگان شعر و ادب و مفاخر این حوزه در شکل جهانی آن هم مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم این اشتراکات نه تنها در وجود افرادی در یک حوزه جغرافیایی و حتی فرهنگی که در گستره جغرافیایی به وسعت جهان وجود دارد و در حقیقت آن فطرت پاکی که برای نوع انسان قائل هستیم، وقتی در معنای پاک و دست نخورده آن وجود دارد، آن‌قدر اشتراکات و پیوستگی‌های زیادی دارد که می‌تواند برای انسان‌هایی در سرزمین‌های دیگر هم قابل درک و استفاده باشد. چیزی که شاید بتوانیم آن را زبان بین‌المللی هنر بنامیم و همان‌گونه که قبلا هم اشاره کردم، امیدوار باشیم این فصل و زبان مشترک یعنی هنر و در معنای وسیع‌تر آن فرهنگ، بتواند نوع انسان را با هم مهربان‌تر و نزدیک‌تر کند.

هنر امروز ما و بخصوص در حوزه‌هایی مثل نقاشی، معماری و... تا چه حد استمرار گذشته است و آیا در دوران معاصر توانسته‌ایم در مسیر تکامل و رشد آنچه از گذشتگان به ما رسیده‌است، گام‌برداریم؟
نگاه تاریخی و تحلیلی به مسائل اجتماعی و فرهنگی خیلی می‌تواند راهگشا باشد. یادمان باشد که دنیا با پشت سرگذاشتن دوره‌ای از رنسانس در زمینه‌های مختلف، بازاندیشی‌هایی در امور خود و از جمله در زمینه هنر انجام داد که باعث رشد و تکامل آن شده‌است، ما آن دوران را پشت سر نگذاشته‌ایم و در برخی موارد حتی عقب‌گرد‌هایی هم داشته‌ایم. به طور مثال ما در دوره تیموریان شاهد خلق آثار فاخری، چون نگارگری شاهنامه طهماسبی و بایسنقری هستیم، یا ساخت محراب الجایتو در مسجد جامع اصفهان، گنبد سلطانیه در زنجان و آثار فاخر هنری دیگر که بسیاری از آن‌ها همین حالا هم در ایران یا درجغرافیای ایران فرهنگی و در کشور‌های همسایه ما پراکنده هستند. آثار و نشانه‌هایی از رشد و پیشرفت‌های شگرف که در دوران معاصر کمتر تکرار شده‌اند. البته در دوره صفویه هم نشو و نمایی از هنر را در آثار مردانی مانند رضا عباسی و دیگران شاهد هستیم. اما از آن دوران به بعد گرچه شاهد فراز و نشیب‌هایی در تولید و خلق آثار هنری، به‌خصوص در قالب معماری هستیم، اما آن‌گونه که لازم بوده‌است، رشد و توسعه بایسته و شایسته‌ای در این زمینه نداشته‌ایم. اتفاقی هم که به عنوان رنسانس در اروپا از آن یاد می‌کنیم، ویژگی‌اش این است که آن‌ها ریشه‌ها و بنیان‌های هنری خودشان را حفظ می‌کنند و آن‌ها را در سبک‌های جدید، اما در شکل تکاملی و جذاب‌تری ادامه می‌دهند؛ کاری که ما موفق به انجام آن نشده‌ایم. فراموش نکنیم که هرکسی ممکن است با آموختن تکنیک نقاشی، تصاویری بکشد. ولی هنرمند واقعی کسی است که از جوهر الهی و وجودی خودش الهام می‌گیرد و به گونه‌ای تسلیم اراده ناخودآگاه است. ما این موضوع را در ساحت ادبیات هم شاهد هستیم که افراد زیادی شعر می‌گویند و داستان می‌نویسند، ولی آثارشان ماندگار نمی‌شود. دلیل این امر آن است که دریافت‌کننده و انتقال‌دهنده انرژی خلاقانه نیستند. برداشت و تحلیل من از شرایط حاضر این است که ما هنوز هم به نوعی در این زمینه متوقف هستیم و حرکت و پویایی لازم را نداریم. اگر بخواهم نگاهم را کمی شخصی کنم، باید بگوییم اگر افرادی مثل من هم در این زمینه و فضا مانده‌اند، شاید کمی لجبازی و اصرار بیش از حد داشته‌اند. با همه سختی‌ها و مشکلاتی که در این زمینه وجود دارد، باید بگویم از کار خودم راضی هستم. ما معتقد و امیدوار به اراده و مشیت الهی هستیم و امیدواریم این تلاش‌ها بتواند راه به جایی ببرد و پویایی و اراده و حرکت لازم گشودن این راه که بستر‌ها و زمینه‌های آن در گذشته تاریخی ما وجود دارند، گشوده شود. بخشی از واقعیت هم این است مراکزی که به عنوان متولی و حامی هنر و هنرمندان بایستی در رشد و توسعه هنر اثرگذار باشند، به وظایف خود عمل نکرده‌اند و متاسفانه در بسیاری از اوقات مانع و حائلی برای پیشرفت و پویایی و حرکت مثبت و موثر در این خصوص بوده‌اند.

شکی نیست که خلق یک اثر هنری تا حد زیادی تحت تاثیر اعتقادات و جهان‌بینی هنرمند است. با توجه به آنچه در تابلو‌ها و آثار هنری شما وجود دارد، تاثیر آموزه‌های ارزشی و دینی در خلق این آثار تا چه میزان موثر بوده‌است؟ اگر موافق باشید به یک مفهوم و مصداق عینی‌تر در این خصوص اشاره کنید.
من هم مانند هر هنرمند و نقاشی سعی می‌کنم آنچه را نقش می‌زنم ریشه در اعتقادات‌مان داشته‌باشد. به عنوان مثال خداوند متعال در آیه ۱۳۸سوره بقره می‌فرماید: صِبْغَةَ ا... وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ ا... صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ. مفسران بزرگ قرآن در تفسیر این آیه شریفه آورده‌اند: رنگ خداست (که به ما رنگ ایمان و سیرت توحید بخشیده) و چه رنگی بهتر از رنگ (ایمان به) خدا؟ و ما او را پرستش می‌کنیم. در نتیجه اگر تابلو‌های نقاشی ما سراسر رنگ و نور و امید و زیبایی است، برگرفته از همان مفهوم آسمانی «صِبْغَةَ ا...» است. مفهومی که به نظر من نباید خیلی تبدیل به رنگ‌های سیاه و طیف‌هایی از این دست شود. باید تلاش کنیم از این آموزه‌ها در آثار هنری خودمان بهترین و بیشترین استفاده را ببریم. ما الان در فصل پاییز هستیم، پاییز هزار رنگی که در عین سردی ظاهری هوا، همه وجود و جان ما را رنگارنگ و گرم و پر از امید می‌کند. امروز ما در هر یک از خیابان‌ها، معابر عمومی، دامان طبیعت و هر جای دیگری که قدم می‌گذاریم، با این همه رنگارنگی طبیعت در فصل پاییز، ناخودآگاه می‌ایستیم و حتی منظره یک برگ بر زمین افتاده، مسحورمان می‌کند. این، همان چیزی است که اگر آن را به درستی درک کنیم و بشناسیم و بتوانیم در آثار هنری خودمان بازتاب دهیم، می‌تواند با بازآرایی و تصویرگری هنرمندانه و امید آفرین، ما را در مسیر کمک به همدیگر برای داشتن زندگی بهتر یاری کند. پس در حقیقت کار هنرمند، زدودن گرد و غبار زمان، فراموشی و غفلت از آثار هنری خلقت و طبیعت است و همان گونه که از میکل‌آنژ روایت می‌کنند که می‌گفت: آثار هنری خلق شده من در درون اجسام (تکه‌های بزرگ سنگ مرمر و...) وجود دارند و من فقط آن‌ها را ظاهر می‌کنم، ما هم باید با درک دقیق و درست، مطالعه و کسب آگاهی و تلاش برای خلق آثاری فاخر و ارزشمند، این ظرفیت‌های پنهان را تبدیل به تابلو‌هایی کنیم که به رشد و توسعه وجودی مخاطب کمک کند و او را به منشا خلقت و اصل حیات و انسانیت خودش نزدیک‌تر کند.

در صحبتی که قبلا با همدیگر داشتیم به برخی موضوعات اشاره کردید که به نظرم بازگویی آن برای خوانندگان جالب خواهدبود. از جمله این که برخی پزشکان یا دست‌اندرکاران بخش جراحی بیمارستان قلب تهران یا جراحان مغز، بازدید‌هایی از آثار و نمایشگاه‌های شما داشته‌اند و نکات جالبی را در ارتباط با این نقاشی‌ها و آنچه آن‌ها در اتاق‌های عمل و زیر دستگاه‌های مربوط می‌بینند، بیان کرده‌اند. در این خصوص هم مختصرا توضیح دهید.
به جرات می‌گویم ما با استفاده از رنگ و نور می‌توانیم در قالب نقاشی، آثاری را خلق کنیم که جامعه خودمان را متحول و دیگرگون کنیم. در حال حاضر درمان به وسیله هنر یا Art Therapy یکی از روش‌های مرسوم و معمول است که نقاشی درمانی یکی از شیوه‌های مهم در این زمینه است و قطعا اگر این حوزه به خوبی درک و حمایت شود، می‌تواند در امور اجتماعی و عبور از بسیاری از آسیب‌های اجتماعی به ما کمک کند.

هنر درمانی

برخی جراحان بیمارستان قلب که برای بازدید تابلوهایم آمده بودند، می‌گفتند بافت‌هایی که در زمینه نقاشی‌هایم وجود دارند، تناسب زیادی با بافت‌های قلب که آن‌ها آن را در اطاق عمل و با دستگاه‌های مجهز مشاهده می‌کنند، وجود دارد. همین موضوع را من از جراحان مغز که با آن‌ها ارتباط دارم، شنیدم. در حقیقت همه این مثال‌ها و نمونه‌های عینی شاهدی براین مدعاست که هنر متعالی و اصیل می‌تواند زمینه و بافتی برای نزدیکی و وحدت نظر انسان‌ها در مسیر یکتایی خلقت و در نتیجه آرامش و امنیتی در خیال آنان باشد که جهان با تلاش و کوشش بیشتر می‌تواند جایی بهتر برای زیستن شود. خوب است اشاره کنم که یکی از تابلوهایم نزد پروفسور مجید سمیعی، پزشک معروف و جراح مغز و اعصاب است که ایشان هم نظراتی جالب و قابل توجه در زمینه ارتباط هنر با درمان و این گونه امور دارند.

روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها