خسارت ۵ میلیاردی که ناآرامی‌ها به موسیقی زد

آشوبی که ساز‌ها را خاموش کرد

قصه‌های مجید

کد خبر: ۱۳۸۱۲۰۰
نویسنده علی رستگار - گروه فرهنگ و هنر
اعتقادی وجود دارد مبنی بر این‌که موسیقی فیلم، باید در هماهنگی کامل با صحنه‌های خود اثر سینمایی باشد و به‌اصطلاح سوار بر فیلم نباشد و از آن بیرون نزند. نظیر آنچه مکس استاینر در فیلم‌های «بر باد رفته» یا «گنج‌های سیرامادره» انجام داد یا آهنگسازی برنارد هرمن برای آلفرد هیچکاک در چند فیلم. هویت موسیقی‌های این‌چنینی بستگی تام و تمام به دنیای خود فیلم دارد و اگر کسی اهل و متخصص موسیقی نباشد، نمی‌تواند آن را خارج از دنیای فیلم به خاطر آورد.

بااین‌حال به نظر می‌رسد استثنائات این قاعده، برای دوستداران سینما و حتی اهل موسیقی فیلم، جذاب‌تر و هیجان‌انگیزتر باشد و موسیقی‌های فیلم بسیاری را به یاد می‌آوریم که خارج از دنیای فیلم و فارغ از جهان قصه و کاراکتر‌های اثر سینمایی به حیات خود ادامه دادند و ضمن پیوندی تماتیک با فیلم، هویتی یگانه و مستقل هم پیدا کردند. کاری که هنری منچینی برای انیمیشن «پلنگ‌صورتی» انجام داد، به قدری استقلال یافته که سال‌هاست به‌عنوان قطعه‌ای جذاب و شنیدنی راه خود را می‌رود و حتی خیلی از مردم بدون تخصص در موسیقی می‌توانند با دهان هم، آن را بنوازند! موسیقی انیو موریکونه برای «خوب، بد، زشت» یا آهنگسازی نینو روتا برای «پدرخوانده» هم از این دست هستند و لایت‌موتیف و تم یادآوری بارز و مشخص و گوش‌نوازی دارند که در یاد و خاطره عشق فیلم‌ها و اهل موسیقی باقی است و جای محکمی در نوستالژی‌بازی آن‌ها دارد.

مجید انتظامی هم با وجود پایبندی به قاعده موسیقایی فیلم و آهنگسازی منطبق با اثر سینمایی، به قدری تم یادآور‌های تاثیرگذار و دلنشینی در کارهایش دارد که برخی موسیقی‌های فیلم‌هایش، هویتی مستقل هم پیدا کرده‌اند؛ آثاری که هم در هماهنگی کامل با فیلم و شخصیت‌های قصه قرار دارد و مخاطب بعدا با شنیدن آنها، بلافاصله یاد آن فیلم‌ها می‌افتد و هم فارغ از جهان فیلم، قابلیت شنیدن و لذت‌بردن دارند. انتظامی در بهترین آثار خود، کاری می‌کند که آن برچسب «فقدان فرمی منسجم» که بر پیشانی موسیقی فیلم وجود دارد رنگ ببازد و مخاطبی که این موسیقی فیلم‌ها را به‌طور جداگانه هم می‌شنود، حظ شنیداری ببرد و حتی اگر قصه فیلمی که این موسیقی برای آن ساخته شده را هم نداند، می‌تواند با شنیدن این قطعات، داستانی را با آغاز، میانه و پایان، تخیل و در ذهن تداعی کند.

موسیقی «بایسیکل‌ران» همان‌قدر که موقع تماشای فیلم، ما را همراه رنج نسیم، پناهجوی افغان می‌کند، به‌طور جداگانه و در بازشنیدن‌های دیگر هم، جذاب است و به سبب تم برجسته و ترکیب سازهایش، می‌تواند مستقلا هم روی پای خود بایستد و روایتی دیگر از رکابزنی همیشگی ملت رنج‌کشیده افغانستان در گذر تاریخی پرحادثه باشد.

بزرگی کار انتظامی در «روز واقعه» به قدری است که انگار جهانِ عبدا... نصرانی بدون آن چیزی کم دارد و موسیقی، جلوه باشکوه‌تری به متن بهرام بیضایی می‌دهد، اما درعین‌حال عظمت این موسیقی، هویتی مستقل هم به آن بخشیده است و فارغ از قصه فیلم، می‌تواند موجب همذات‌پنداری و تداعی ذهنی افراد دیگری باشد که در خیالی اندوهناک، عزم هر صحرای ترک‌خورده را می‌کنند، برای پاسخگویی به ندایی یاری‌طلب، اما همه عمر دیر می‌رسند. این حکایت موسیقی‌های «از کرخه تا راین»، «آژانس شیشه‌ای»، «ناصرالدین شاه آکتور سینما» و «بوی پیراهن یوسف» هم هست و شنیدن آن‌ها به‌دلیل لایت‌موتیف و تم یادآور برجسته، شنیدنی و تاثیرگذار است و ضمن یادآوری بلافاصله شخصیت‌هایی، چون سعید، حاج‌کاظم و عباس، میرزا ابراهیم‌خان عکاسباشی و دایی غفور و تداعی جهان آن فیلم‌ها، قصه‌های مستقلی هم از آن‌ها دریافت می‌شود که گواه هزارباره‌ای است بر استادی مجید انتظامی.


newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها