محتوای این رزمنامه تاثیر فراوانی بر شاعران و ادیبان نسلهای بعد گذاشت و زمینهساز خلق حماسههای مشابهی در ایران و دیگر سرزمینهای دور و نزدیک شد. در روز شعر و ادب فارسی به بخشهای مختلف آسیا سرک کشیده و ردپای شاهنامه را در کشورهای متعددی جستو جو کردهایم و اثرات کوچک و بزرگ این سروده ماندگار در این مناطق را پیش روی شما گذاشتهایم.
شاید برای برخی دور از انتظار باشد که مردم خاور دور شاهنامه را بشناسند. با اینحال این منظومه حماسی حداقل در میان بخشی از مردم شرقآسیا شناختهشده است. سابقه آشنایی مردم ژاپن با شاهنامه چندان طولانی نیست و به کمتر از دو قرن قبل بازمیگردد. یعنی زمانی که حکمرانان ایران و ژاپن تصمیم به نزدیکی بیشتر گرفتند. پس از هموارشدن مسیر سفر ژاپنیها به ایران، شاهنامه بهعنوان سوغاتی راهی سرزمین آفتاب تابان شد و در آنجا مورد توجه مردم قرار گرفت. یکی از دلایل این توجه و استقبال شباهت نزدیک برخی از داستانهای شاهنامه به ماجراهای کتاب «داستان گنجی» بود. داستان گنجی از جمله افسانههای کهن ژاپن است که بسیاری از پژوهشگران و خاورشناسان آن را بهعنوان قدیمیترین رمان جهان میشناسند. در واقع حدود شش قرن پیش از آنکه «دن کیشوت» توسط سروانتس خلق شود، داستان گنجی به قلم شیوای زنی از اهالی دربار امپراتوری ژاپن که موراساکی شیکیبو نام داشت، به رشته تحریر درآمد. پس از آشنایی کامل اهالی فرهنگ و ادب ژاپن با شاهنامه و دیگر متون ادبی فارسی که منجر به انجام پژوهشهای متعددی در رابطه با آنها شد، محققان این کشور دریافتند نوشته کهنی که سالها بهعنوان آموزههای بودایی در موزه نگهداری میشد، نه متنی مرتبط با دین بودا که یک نوشته فارسی است و در آن بیتی از شاهنامه وجود دارد. این نوشته قدیمی که بیش از هشت قرن قدمت دارد از چهار بیت شعر تشکیل شده که یک بیت آن به شاهنامه فردوسی (جهان یادگار است و ما رفتنی / به گیتی نماند به جز مردمی) و یک بیت به منظومه ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی تعلق دارد. دو بیت دیگر نیز توسط نویسنده این متن کوتاه که احتمالا فردی به نام خلیف بوده، سروده شده است. این یادداشت قدیمی توسط یک راهب بودایی به نام کیوسی از چین به زادگاهش ژاپن آورده شد. او که برای آموزش علوم مذهبی به معابد بودایی چین رفته بود، سال ۱۲۱۷ میلادی در شهر کوانگجو با سه نفر که چینی نبودند، آشنا شد و هنگام خداحافظی از آنها خواست به زبان مادری خود مطلب کوتاهی بهعنوان یادگاری برای او بنویسند. به این ترتیب کیوسی بدون آشنایی با شاهنامه بیتی از این مثنوی را با خود به ژاپن برد که قرنها بعد ماهیت آن کشف شد.
شاهنامه در چین
مردم چین نیز احساسی مشابه نسبت به شاهنامه دارند و پس از آشنایی با این منظومه حماسی، بین داستانهای آن با افسانهها و حماسههای باستانی خود شباهتهای فراوانی یافتند. در حماسه منظوم «فنگ شن ای» که افسانههای فراوانی از چین باستان را در دل خود جای داده است، بسیاری از شخصیتها و ماجراها نمونههای مشابهی در شاهنامه دارند. بهعنوان مثال میان دو شخصیت لی جینگ و لی نوجا با رستم و سهراب شباهت فراوانی مشاهده میشود و ماجراهای کاملا یکسانی را تجربه میکنند. لی جینگ نیز مانند رستم پسر جنگاور خود را در میدان نبرد نمیشناسد و پس از تحمل شکست از او، با حیله و نیرنگ جدال را به نبرد دوم میکشاند و این بار پیروز میشود. با اینحال لی نوجا برخلاف سهراب نامیرا است و از زخمهای پدر جان سالم بهدر میبرد. به این ترتیب او میتواند به آرزوی دیرین خود برسد و پدرش را بر تخت پادشاهی بنشاند. در این منظومه دیوی به نام فئی لی ین حضور دارد که از جنس باد است و میان او با اکوان دیو شباهتهای نزدیکی میتوان یافت. نظیر چنین شخصیتهایی در دو منظومه حماسی شاخص ایران و چین فراوان یافت میشود. در مجموع شاید بتوان گفت که همسانی قابلتوجه موجود میان شاهنامه و فنگ شنای نشان از اشتراکات فرهنگی دو ملت ایران و چین دارد.
شاهنامه در آسیای میانه و قفقاز
آشنایی مردم آسیای مرکزی و منطقه قفقاز با شاهنامه قدمت بسیار بیشتری نسبت به دیگر نقاط آسیا دارد. شاید به این دلیل که در روزگار گذشته اکثر این سرزمینها بخشی از خاک ایران بود و مردم آنها از همان ابتدا با شاهنامه پیوندی عمیق یافتند. در این مناطق سروده فردوسی تقریبا همزمان با ایران به شهرت رسید و از همان زمان مورد توجه قرار گرفت و بهعنوان الگوی شاعران و ادیبان شناخته شد. یکی از قدیمیترین ترجمههای شاهنامه در قفقاز مدت کوتاهی پس از مرگ فردوسی انجام گرفت. این نوشته به زبان گرجی بود و نشان از پیشگامی مردم گرجستان در شناختن ارزشهای اثر ماندگار فردوسی داشت. با اینحال اکنون از نخستین ترجمه گرجی شاهنامه هیچ اثری در دست نیست و این کتاب در طول زمان از بین رفته است. تاثیر سروده فردوسی بر مردم گرجستان تا همین امروز نیز کاملا مشهود بوده و انتخاب نامهای شاهنامهای برای فرزندان توسط والدین (با زبان، تلفظ و گویش بومی) در این کشور بسیار رایج است. داستان رستم و سهراب یکی از محبوبترین بخشهای شاهنامه در میان گرجیها بهشمار میرود و این کتاب در گرجستان بیشتر بهعنوان رستمنامه شناخته میشود. از همین رو نامهای رستم و سهراب همچنان در گرجستان محبوبیت قابلتوجهی در بین مردم دارد. اهالی تاجیکستان و ارمنستان کنونی نیز از همان آغاز علاقه فراوانی به شاهنامه داشتند و از این دیوان شعر تاثیر و الهام فراوانی گرفتند. تکلم تاجیکها به زبان فارسی موجب ایجاد پیوندی ناگسستنی میان آنها با شاهنامه شد. ارمنیها نیز با وجود بهرهمندی از زبان متفاوت، از همان آغاز به رزمنامه فردوسی توجه و علاقه نشان دادند. گریگور ماگیستروس، نویسنده و فیلسوف ارمنی تنها چند دهه پس از خلق شاهنامه (کمتر از نیم قرن) در نوشتههای خود به برخی ماجراهای این اثر نظیر هفتخوان رستم و نبرد رستم و اسفندیار اشاره کرد. ادیبان مردمی ارمنستان نیز تحتتاثیر شاهنامه اقدام به خلق حماسه مشابهی به نام «دلاوران ساسون» کردند. در این اثر شخصیتی به نام داوید ساسونی حضور دارد که از بسیاری جهات به رستم شبیه است. او و فرزندش مهر نبردی همسان با رویارویی رستم و سهراب را تجربه میکنند، اما بازوبند پدر که به یادگار بر بازوی پسر قرار دارد از وقوع تراژدی مشابه جلوگیری میکند و تنها موجب دلگیری داوید از فرزندش میشود.
جریان انگلیسی ضدحماسه
در کنار همسایگان شمالی بد نیست به تاثیرات شاهنامه بر مردم همسایه شرقی که مانند مردم تاجیکستان با ما همزبان هستند نیز اشاره شود. پس از جدایی هرات از ایران در دوران قاجار با تلاش و دسیسه انگلستان، مردم این منطقه پیوند خود با شاهنامه و سایر جنبههای فرهنگ ایرانی را حفظ کردند. از آن زمان تاکنون شاهنامه در بسیاری از مناطق افغانستان همچنان مورد علاقه و در کنار مردم بوده است. با اینحال در اوایل قرن بیستم میلادی تلاشهای متعددی صورت گرفت تا این پیوند گسسته شود. یکی از این اقدامات اعلام ممنوعیت خواندن شاهنامه در اماکن عمومی توسط حبیبا... کلکانی در اوایل دهه ۳۰میلادی بود. او که پس از کودتا بر علیه امانا... خان خود را امیر افغانستان نامید، افکار طالبانی داشت و برخی از اطرافیانش تحت حمایت انگلستان بودند. با فرمان او نقالها دیگر نتوانستند آزادانه به نقل داستانهای شاهنامه بپردازند. اندکی بعد امیر حبیبا... توسط محمدنادر خان که تحت حمایت کامل انگلستان قرار داشت از حکومت خلع و اعدام شد. نادر پس از در دست گرفتن زمام امور خود را نادر شاه نامید و اعتدال بیشتری در پیش گرفت. با اینحال اوضاع شاهنامهخوانی در اماکن عمومی هرگز به روال سابق باز نگشت. برخی این سیاست را تحتتاثیر تلقین مشاوران انگلیسی او میدانند و معتقدند خواندن شاهنامه در اماکن عمومی افغانستان بین مردم شور حماسی ایجاد میکرد و این امر چندان باب میل انگلیسیها نبود. به هرحال از آن زمان تاکنون هر روز که میگذرد میزان توجه مردم افغانستان به شاهنامه کمرنگتر از قبل میشود.
این همان سیاستی است که رضاشاه پهلوی نیز در میان اقوام ایل بختیاری اعمال کرد. بختیاریها شاهنامههای خطی و منحصر بهفردی در اختیار دارند که رضاخان با توسل به خشونت تلاش داشت آنها را مجبور به تحویل شاهنامه کند. بد نیست بدانید در بحبوحه جنگ تحمیلی صدام حسین نیز همین کار را با مردم عراق کرد. بسیاری روستاهای کرد در عراق بهدلیل مقاومت و عدم تحویل نسخه شاهنامه خود قتلعام شدند. این میزان انرژی برای حذف شاهنامه از فرهنگ کشورهای ایران فرهنگی نشان از اهمیت این مرجع ادبی و تاریخی دارد. سروده حماسی فردوسی در دیگر مناطق آسیا نظیر شبهقاره هند نیز کاملا شناخته شده است.
تاثیرات شاهنامه فردوسی بر شبهقاره هند
همچنان که گفته شد شاهنامه بهعنوان مشهورترین منظومه حماسی فارسی نهتنها در ایران و سایر کشورهای فارسیزبان که در نقاط مختلف آسیا یک اثر ادبی شناخته شده بهشمار میرود. از همین رو مردم برخی کشورهای دور و نزدیک در قاره کهن کم و بیش با شخصیتهای نامدار این حماسه منظوم نظیر رستم و سهراب آشنایی دارند. البته این شناخت در مقاطع مختلف تاریخی دستخوش تغییر شده و در دهههای اخیر بهدلیل کاهلی ما در شناساندن میراث کهن خود به دیگران از طریق روشهای نوین ارتباطی، رو به افول نهاده است. با اینحال سروده ماندگار فردوسی از دیرباز به بسیاری از نقاط آسیا راه یافته و در طول چند قرن توانسته جایی در کنج قلب و ذهن مردم سرزمینهای مختلف باز کند. پیشتر به میزان آشنایی مردم برخی کشورهای آسیا نظیر چین، ژاپن، افغانستان و کشورهای استقلال یافته از اتحاد جماهیر شوروی با شاهنامه اشاره شد. حال نوبت به آن رسیده تا میزان شهرت میراث فردوسی در شبهقاره هند مورد بررسی قرار گیرد.
زبان فارسی در هند
اندکی پس از آنکه فردوسی چشم از جهان فرو بست زبان فارسی بهتدریج در شبهقاره هند رواج یافت. این امر در ابتدای قرن یازدهم میلادی با جهانگشایی غزنویان در سرزمین هفتاد و دو ملت آغاز شد و در طول دو سده به شکل جدیتری ادامه پیدا کرد تا جایی که پس از تسلط فرمانروایان مسلمان بر شبهقاره هند، فارسی به زبان رسمی دربار اکثر حکمرانان این سرزمین تبدیل شد. شاید بتوان دوران زمامداری تیموریان بر هند را روزگار اوج توجه اهالی قلم این سرزمین به زبان فارسی و الگوبرداری آنها از میراث شاعران صاحبنام ایرانی قلمداد کرد. از آنجا که در آن دوران دربار پادشاهان بهترین مکان برای رشد و نمو شاعران و ادیبان بود، زبان فارسی اندکاندک بر اکثر سرودههای شاعران شبهقاره هند سیطره یافت و به زبان رایج شعر در این سرزمین تبدیل شد. با توجه به ویژگیهای زمانهای که زبان فارسی در هند رسمیت یافت، شاعرانی نظیر مولانا و حافظ بیشتر مورد توجه ادیبان نکتهبین آن سرزمین قرار گرفتند و به الگوی اصلی آنها برای سرودن شعر تبدیل شدند. چرا که در آن دوران بیش از هر چیز افکار صوفیانه در میان شاعران باب بود و عرفان هندی نزدیکی بیشتری با مرام و مسلک شاعرانی نظیر مولانا داشت. برای نمونه میتوان به شاه عبداللطیف بتایی از شاعران صاحبنام شبهقاره هند در قرن هفدهم میلادی اشاره کرد. او که اکنون بهعنوان یکی از بزرگترین مشاهیر پاکستان شناخته میشود، کاملا تحت تاثیر مولانا قرار داشت و به سبک او شعر میسرود.
با اینحال ابیات حماسی شاهنامه نیز چندان در بین شاعران شبهقاره هند بیگانه نبود و بر آنها تاثیر گذاشت. به گونهای که سیاق فردوسی در سرودن این ابیات خیلی زود به سبک اصلی شاعران حماسهسرای هندوستان تبدیل شد. درونمایه این حماسهها که با الگوبرداری از شاهنامه بهطور عمده در بحر متقارب مثمن محذوف سروده شده بودند، بیشتر به شرح حال سلاطین و حکمرانان نقاط مختلف هند اختصاص داشت و تاریخچه فتوحات آنها را به نظم روایت میکرد. البته ناگفته پیداست هیچکدام از این منظومهها که بسیاری از آنها با نام «ظفرنامه» شناخته میشدند، از نظر قدرت و استحکام ابیات و میزان خلاقیت و ذوق هنری به کار رفته در آنها به پای حماسه خلق شده توسط فردوسی نمیرسیدند.
تاثیرپذیری از فردوسی
در برخی ظفرنامههای خلق شده در شبهقاره هند نام فردوسی نیز بیان شده و از او به نیکی یاد کردهاند. برای نمونه میتوان به «ظفرنامه رنجیت» اشاره کرد که به «رنجیتنامه» نیز شهرت دارد. شاعر هندی این منظومه فارسی که کنهیالال نام داشت در اثر مکتوب خود از خالق شاهنامه بهعنوان فردوسی پاکباز یاد کرده است. او در این منظومه به شرح زندگی رنجیت سینگ از حکمرانان سیک منطقه پنجاب پرداخته بود. میرمحمد اسماعیل ابجدی، شاعر اهل کرناتکه هند در قرن هجدهم میلادی نیز در مثنوی «انورنامه» خود با الگوبرداری از سبک فردوسی در سرایش اشعار حماسی، به شرح زندگی حکمران وقت کرناتکه یعنی انورالدینخان پرداخت. در آن زمان فرانسویها و انگلیسیها بر سر تسلط کامل هندوستان با یکدیگر در ستیز بودند و انورالدین متحد انگلیسیها بهشمار میرفت. او در نبرد با فرانسویها شکست خورد و همراه با دو پسر خود در درگیری با آنها کشته شد. حدود ۱۰سال بعد انگلیسیها با غلبه بر نیروهای نظامی فرانسه مناطق جنوبی شبهقاره هند را به تصرف کامل خود درآوردند و فرزند انورالدین که والاجاه نام داشت به حکمرانی کرناتکه رسید. او ابجدی را به سبب سرودن مثنوی انورنامه که به زبان فارسی سروده شده بود به لقب بهادر مفتخر کرد و او را بهعنوان ملکالشعرای دربار خود برگزید. علاوه بر آثار یاد شده میتوان از دهها ظفرنامه دیگر نیز نام برد که با الگوبرداری از سبک و سیاق ابیات شاهنامه در وصف پادشاهان و حکمرانان مناطق مختلف شبهقاره هند سروده شدهاند و همگی به زبان فارسی هستند.
اشتراک در عین جدایی
پس از پایان سلطه انگلستان بر هندوستان، سرزمین هفتاد و دو ملت به سه کشور جداگانه به نامهای هند، پاکستان و بنگلادش تقسیم شد (البته اگر منطقه شبه خودمختار و بلاتکلیف کشمیر را از معادلات پسااستعماری کنار بگذاریم). در دوران تسلط انگلستان بر این شبهقاره نقش زبان فارسی در زندگی مردم بهتدریج رنگ باخت. با وجود جدایی این سرزمینها از یکدیگر و کمرنگ شدن تاثیر زبان فارسی بر ساکنان آنها، هنوز رگههایی از تعلق خاطر به شاهنامه میان مردم تکتک این مناطق قابل مشاهده است. در پاکستان ردپای شاهنامه و تاثیر آن بر شاعران قدیمی را میتوان در آثار افرادی نظیر خوشحالخان ختک مشاهده کرد. او در قرن هفدهم میلادی میزیست و هم به زبان فارسی و هم پشتو شعر میسرود. در واقع این جنگجوی نازک طبع را میتوان یکی از پیشکسوتان و پیشگامان شعر پشتو نام نهاد. خوشحالخان در طول زندگی خود همواره با اورنگ زیب، پادشاه گورکانی در ستیز بود و به دلیل بهرهمندی از طبع شعر، بخشی از نبردهای خود با تیموریان را در قالب ابیات بیان کرده است. در این اشعار حماسی تاثیرپذیری او از شاهنامه به شکل آشکار احساس میشود.
شاهنامه گرجی
حدود دو قرن پس از خلق شاهنامه توسط فردوسی یکی از شاعران گرجی به نام شوتا روستاولی اقدام به سرودن منظومه حماسی «پلنگینهپوش» کرد که میتوان آن را شاهنامه گرجی نامید. این اثر حماسی، داستان دو نجیبزاده دلاور به نامهای آوتاندیل و تاریل را روایت میکند که با ماجراهای گوناگونی مواجه میشوند و در نهایت با دو شاهزادهخانم به نامهای تیناتین و نستار دارجان ازدواج میکنند. مفاهیم مطرح شده در این سروده نظیر مضامین حماسی، عاشقانه و مذهبی، شباهت نزدیکی به شاهنامه دارد و بر تاثیرپذیری این اثر از سروده فردوسی دلالت میکند.
نخستین شاهنامه چاپی
پیوند هندوستان و شاهنامه از نظر دیگری نیز قابل تامل است. نخستین نسخه چاپی شاهنامه به زبان فارسی در کشور هند منتشر شد و بانی این امر یک خاورشناس اسکاتلندی به نام متیو لومسدن بود. لومسدن که به عنوان استاد زبانهای فارسی و عربی در دانشگاه فورت ویلیام کلکته فعالیت میکرد، سال ۱۸۱۱ میلادی کتاب شاهنامه را با حروف سربی و به خط نستعلیق چاپ کرد و خود مقدمهای به زبان انگلیسی بر آن نوشت. تا پیش از این اقدام، تمام نسخههای موجود از شاهنامه کتابهای دستنویس و خطی بودند. او ۲۴نسخه از نمونههای خطی شاهنامه را با یکدیگر مقایسه کرد تا اقدام به چاپ این مثنوی حماسی کند. البته نسخه چاپی لومسدن از شاهنامه کامل نبود و ۱۸سال بعد یک خاورشناس ایرلندی به نام ترنر ماکان کار او را کامل کرد. در آن زمان لومسدن واپسین سالهای عمر خود را سپری میکرد. حدود ۳۷ سال پس از آنکه لومسدن نخستین نسخه چاپی شاهنامه را منتشر کرد، اثر ادبی ماندگار فردوسی برای نخستین بار در زادگاه خود یعنی ایران به صورت چاپ سنگی منتشر شد. بانی این امر یک تاجر تهرانی زمان ناصرالدین شاه قاجار به نام حاج محمدحسین بود. جالب است بدانیم نخستین کتاب چاپ شده در ایران زبور داوود بود که حدود ۲۱۰سال پیش از آن (در دوران صفویه) به همت ارمنیهای ساکن اصفهان به زبان ارمنی منتشر شد.
فردوسی در بنگلادش
در بنگلادش نیز هنوز میتوان اثراتی از میراث شاهنامه را در ذهن و قلب اهالی شعر و ادب مشاهده کرد. نخستین ترجمه کامل از این منظومه حماسی به زبان بنگالی در قرن بیستم میلادی توسط منیرالدین یوسف انجام گرفت. با اینحال او که برای تکمیل ترجمه شاهنامه حدود ۱۸سال زحمت کشیده بود نتوانست در زمان حیات، چاپ کامل حاصل دسترنج خود را ببیند. این مترجم بنگلادشی که خود دستی در سرودن شعر داشت، کار ترجمه شاهنامه را در سال ۱۹۶۳ آغاز کرد و سال ۱۹۸۱ به پایان رساند. با این حال تنها بخشهایی از این کتاب در واپسین سالهای دهه ۷۰قرن بیستم میلادی به چاپ رسید و نسخه کامل آن چهار سال پس از مرگ مترجم، در سال ۱۹۹۱ به همت آکادمی بنگلا منتشر شد. در بنگلادش داستان رستم و سهراب بیش از سایر بخشهای شاهنامه شناخته شده و تاکنون نمایشنامههای متعددی بر اساس آن به رشته تحریر درآمده است. در پاکستان نیز هرازگاهی شاهد برگزاری یادمانهایی برای فردوسی هستیم و تمبر این شاعر حماسهسرا هم به مناسبت ۱۰۰۰سالگی شاهنامه منتشر شد. مسلما در صورت تلاش و همکاری بیشتر میان ایران و اهالی شبه قاره هند میتوان شاهنامه را بیش از پیش به عموم مردم شناساند و یاد روزهایی را زنده کرد که ساکنان سرزمین هفتاد و دو ملت کاملا با زبان فارسی آشنا و همنشین بودند و قهرمانان شاهنامه را بهخوبی میشناختند.
روزنامه جام جم