اما در حالیکه تنها دو هفته تا آغاز سال تحصیلی باقی مانده، هنوز درهای مدارس روی کودکان مهاجر افغانستانی که سرشماری شده و برگه اقامت موقت دریافت کردهاند، بسته است؛ آنها کماکان در بلاتکلیفی، انتظار و نگرانی هستند و معلوم نیست تا چه زمانی باید چشمانتظار یک دستور قانونی بمانند. اما این بلاتکلیفیهای زنجیروار که هر تابستان باید آن را تحمل کنند، چه زمانی قرار است به سرانجام برسد؟ انگار فراموش کردهایم که یک کودک مهاجر باسواد، برای جامعه میزبان بسیار مفیدتر از یک کودک مهاجر بیسواد است.
داستان بر سر ماجرای تکراری موانع پیشروی کودکان مهاجر افغانستانی برای ادامه تحصیل و ثبتنام در مدارس است؛ داستانی که هر سال، سروشکلی متفاوت به خودش میگیرد. روزهای خوبش برای آن سالهایی بود که رهبر معظم انقلاب بهطور صریح و واضح از ضرورت برداشتن موانع برای تحصیل این کودکان گفتند؛ کودکانی که تحصیل، بدیهیترین حق آنها برای زندگی است و از نظر رهبری هم تفاوتی میان کودک ایرانی و افغانستانی برای تحصیل وجود ندارد. رهبر معظم انقلاب گفتند که همه کودکان افغانستانی، چه آنها که دارای شرایط قانونی حضور در ایران هستند و چه آنها که مدارک قانونی حضور در ایران را ندارند باید در مدارس دولتی ثبتنام شوند. اتفاقی که تا همین یکی دو سال گذشته هم رخ داد و کودکان مهاجر افغانستانی هم در کنار همکلاسیهای ایرانی خودشان، مشغول درس و مشق شدند، اما ادامهدار نبود و در سالهای بعدی قانونهای مختلفی در آییننامههای ثبتنام اتباع روی کار آمد که تحصیل این بچهها با مشکلات زیای روبهرو شد؛ بچههایی که اتفاقا برخلاف تصور عموم جامعه، درس خواندن و ادامه تحصیل در فرهنگشان خیلی بااهمیت و ارزشمند است و بههیچ عنوان حاضر نیستند از آن بگذرند.
هر سال دریغ از پارسال
همین تابستان سال گذشته بود که تعداد زیادی از خانوادههای مهاجر افغانستانی، دست فرزندانشان را گرفته و برای دریافت برگه حمایت تحصیلی به اداره اتباع مراجعه کرده بودند. سال گذشته به هر طریقی که بود، دیر یا زود، بالاخره برگهشان را گرفتند و توانستند راهی مدارس شوند؛ بماند که بسیاری از مدارس هم بهدلیل دیر مراجعه کردن آنها، ظرفیتشان تکمیل شده بود. اما سال گذشته با امسال فرق داشت. امسال آنها سرشماری شدهاند؛ این را حمید بوالی، یکی از فعالان حوزه مهاجران میگوید که در تمام این چند سال تمام تلاشش را کرده است که کودکان افغانستانی بیشتری بتوانند درس بخوانند. البته که حالا اوضاع مهاجران افغانستانی کشور فرق کرده است؛ تعدادشان به نسبت روزهایی که طالبان کشورشان را نگرفته بود در کشور بیشتر شده است. این را تعداد مهاجرانی که از مرزها وارد ایران شدهاند، نشان میدهد.
همین افزایش تعداد هم باعث شده است که اوضاع سامان گرفتن تحصیل کودکانشان دوباره آشفته شود: «البته که همه این مهاجران در سال جدید سرشماری شدند و مدرک اقامت موقت گرفتهاند، اما با این وجود، باز هم اقدام مثبتی برای ثبتنام این دسته از افراد که مدرک موقت دارند صورت نگرفته است و در تمام آییننامهها و اطلاعیهها، خبری از فراخوان ثبتنام این دسته از افراد نیست.» آقای بوالی میگوید این خانوادهها و فرزندانشان از اردیبهشت منتظر ابلاغ و آییننامهای هستند که خبر خوش برای ثبتنام فرزندانشان در مدرسه را بدهد، اما تا به امروز این اتفاق نیفتاده و همچنان سرنوشت تحصیلی این بچهها در هالهای از ابهام است. البته که تا پیش از این، همین مدرک موقت را هم نداشتند؛ خودشان هم میدانستند و میدانند که بدون مدرک هویتی مانند گذرنامه و شناسنامه، ادامه تحصیل برایشان قانونی نیست، اما حالا دیگر اوضاع فرق میکند. حالا که مدرک موقت در دستشان است و سرشماری شدهاند، دیگر انتظار دارند که بتوانند درس بخوانند و دلخوش باشند به اینکه این درسخواندن میتواند از این شرایط نجاتشان بدهد.
برای روشنی نور امید این بچهها
انگار همه این دردسرها از کمبود ظرفیت است؛ ظرفیتی که توان پذیرش این حجم از مهاجران که امروز به تعدادشان اضافه شده را ندارد: «شاید بهتر است روند مدرسهسازی در مناطق حاشیهای شهر و در مناطقی که تراکم مهاجران بالاست، سرعت بیشتر و بهتری به خودش بگیرد تا دیگر این بچهها پشت در مدارس نمانند.»، اما بوالی معتقد است که این روزها و در این مدت زمان کم نمیتوان با این راهکار که بدیهی است به زمان زیادی نیاز دارد، به این بچهها کمک کرد: «این بچهها همه امید و انگیزهشان برای ادامه زندگی در شرایط فعلی، تحصیل، درس خواندن و مدرسه رفتن است. آنها شرایط سختی را گذرانده تا امروز به اینجا رسیدهاند و همه باید به آنها کمک کنیم تا نور امیدشان را از دست ندهند. شخصا فکر میکنم که بهتر است در این مدت کوتاه باقیمانده تا آغاز سال تحصیلی، همه نیروهای جهادی و مردمی پای کار بیایند تا این بچهها بتوانند درس بخوانند. اتفاقی که پیش از این هم افتاده است و معلمهای زیادی برای تدریس به این بچهها در مقاطع مختلف، داوطلب شدهاند.» جریانی که در همان روزها که تعداد مهاجران روز به روز بیشتر میشد، رخ داد؛ روزهایی که بسیاری از خانوادههای افغان، به اقوامشان در مناطق حاشیهای شهرهای کشور پیوستند تا از تغییرات گسترده کشورشان در امان باشند. در این میان، کودکانشان، مظلومترین اعضای این خانوادهها بودند که تحت شدیدترین فشارها قرار داشتند؛ سختی راه، از دست دادن اعضای خانواده، عبور غیرقانونی از مرز، گرسنگی و... خارج از توان این بچهها بود و تنها رسیدگی نیروهای داوطلب جهادی و مردمی برای توجه کردن به خواستهها و نیازهایشان کافی بود تا چراغ دلشان دوباره روشن شود که این اتفاق افتاد. اما انگار دوباره به چنین نیروهایی و چنین داوطلبانی نیاز است تا انگیزه درس خواندن و ادامه تحصیل از سر این بچهها نیفتد!
روزنامه جام جم